Wednesday, April 09, 2008

بررسی مطالب جام جم در مورد آئین بهایی

جوابی کوتاه به مقاله "دلایل قوی باید و معنوی" مندرج در روزنامه جام جم
تورج امینی


دوشنبه 21/8/1386 صبح علی الطلوع برنامه سفر داشتم. یکشنبه عصر یکی از دوستانم به من تلفن کرد و گفت: چقدر مهم شده ای؟ پرسیدم: چه طور؟ گفت: دوباره ویژه نامه ایام که روزنامه جام جم چند روز پیش منتشر کرده، اسمت را آورده و جوابی برایت نوشته است. پرسیدم: شما روزنامه را دارید؟ گفت: بله.

قرار گذاشتم که شب، زمانی که به منزل می روم، سر راه روزنامه را بگیرم، بخوانم و ببینم که در باره مطالب مقاله من چه موضوعاتی مطرح گشته است. به خاطر فردا مسافر بودن، کارم طول کشید و ساعت 11 شب توانستم به منزل دوستم بروم و ویژه نامه ایام را که در تاریخ 17 آبان چاپ شده بود، به دست بیاورم. با شوق و ذوق آن چند صفحه را ورق زدم تا ببینم که چه جملاتی نثار من شده و دیدم که نویسنده ای بدون نام، مقاله ای تحت عنوان "دلایل قوی باید و معنوی" نگاشته و به حساب خود، حساب بهائیانی را که نسبت به مندرجات ایام عکس العمل نشان داده بودند، کف دستشان گذاشته است.

من به خاطر نمی آورم که در دوره جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاده باشد که روزنامه ای اعلام کند که بهائیان به مقالات ردیه جواب داده اند. بسیار امیدوارم که این خود مقدمه ای مبارک باشد تا کم کم صاحبان جراید مخالف آیین بهایی ( که تقریبا تمام جراید در حال انتشار هستند که اگر نباشند، مجوز نمی توانند گرفت )، عین مقالات بهائیان را درج کنند و سپس به جواب گویی بپردازند. اما نویسنده محترم "دلایل معنوی" ترفندی زده، مبنی بر این که جمله ها و عبارات کوتاهی را از میان چند مقاله گزینش کرده و بررسی آن عبارت ها را معیار سنجش حقیقت قرار داده است. این که چنین روشی چقدر علمی و مستند است، خود داستانی است که من بدان کاری ندارم.

از جمله، نویسنده محترم تیغ بامزگی خود را به سوی من نیز کشیده و به حساب خود پدر مرا درآورده است! من کاری به کار دیگران ندارم، هر کسی متولی نگارش خویش است و باید جوابگوی حرف هایی که زده است، باشد. حالا که از سفر بازگشته ام، در دفاع از خود این مقاله ثانی را می نگارم. نکته ای که آقا یا خانم نویسنده از آن سوء استفاده کرده، این است که محاسبه نموده که کسان زیادی هستند که اصل مقاله مرا نخوانده اند و بنابراین می توان از عدم اطلاع آنان بهترین بهره منفی را جست و علیه تورج امینی قلم زد. اما در عین حال این آقا یا خانم ناشناس و پرده نشین را به چند مطلب متذکر می سازم، فارغ از این که کسانی که مقاله ایشان را خوانده اند، مطالب مرا هم بخوانند یا نخوانند.

گمان نمی کنم هیچ رنجی بالاتر از این باشد که آدم بداند حرف ناحق می زند، اما باز حرف ناحق بزند. حقیقت اگر نه برای دیگران که لااقل باید برای ما دو نویسنده، معلوم و واضح شود. نه من حقیقتم و نه آن نویسنده ناشناس، بلکه حقیقت ورای ما است و ما یا به آن نزدیک می شویم و یا از آن دور می گردیم. سر هر کس را بتوان کلاه گذاشت، سر خود را کلاه گذاشتن معرکه غریبی است. مطالب ذیل جوابی به نوشته های آن شخص نیست بلکه توضیحی است بر آن چه که گذشته است:


1. آقا یا خانم عزیز، شما دقت نفرموده اید که من در مقاله قبلی ام جوابی به مطالب مندرج در روزنامه جام جم نداده بودم و اتفاقا خود اذعان کرده بودم که جواب دادن به آن مقالات از عهده یک نفر خارج است و پر واضح است که ظرف یکی دو ساعت پس از انتشار روزنامه، جواب دادن به مطالب روزنامه کاری علمی و مستند نیست. از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان که من روز قبل از انتشار ایام، خبر گرفتم که فردا علیه بهائیان ویژه نامه ای منتشر خواهد شد و بنابراین صبح اول وقت خودم را به روزنامه فروشی رساندم و از گیشه 2 عدد ویژه نامه خریدم که یکی را برای خودم نگاه دارم و دیگری را به دیگرانی که گیرشان نمی آید، کادو بدهم. لااقل برای همگان روشن است که وقتی شما به بهائیان اجازه سخن گفتن نمی دهید و هر چه دلتان خواست می نویسید، نه روش علمی به کار برده اید و نه انصاف دارید. من در مقاله قبلی تنها از حقوق نویسندگی خودم ( اگر بدان اعتقاد داشته باشید که معلوم است ندارید ، چون اولین حق نویسندگی این است که دفاعیه شخص، در روزنامه ای که علیه او مطلب نوشته اند، چاپ شود ) دفاع کرده بودم که چرا کسی مانند آقای حقانی که در کنار یک دریای بزرگی از منابع و مآخذ نشسته است، باید بیاید و از کتاب من استفاده کند و به عنوان متولی بزرگترین فصلنامه تاریخ معاصر، نه تنها یک تشکر خشک و خالی از زحمات بنده نفرماید، بلکه بنده را همردیف جاسوسان بشمارد و تعریف از مانکجی صاحب را ادای دین به سرویس جاسوسی انگلیس بداند! اگر شما گمان نموده اید که در مقاله اول، من جواب مقالات شما را داده ام، اشتباه فرموده اید. من جواب شما را در جای دیگر داده ام و شما اگر انصاف دارید و می خواهید جواب مرا بدهید، مقاله ای را که در باره تعامل نظام دادگستری دوره پهلوی با بهائیان نوشته ام، عینا در روزنامه جام جم بیاورید و سپس هر چه خواستید، جواب بنویسید و مجال را نیز برای من باز بگذارید که جوابتان را همان جا و دوباره بدهم.


2. آقا یا خانم محترم، دزدی کردن فقط نردبان بر دیوار مردمان گذاشتن، بالارفتن و وسایل مردم را برداشتن نیست. دزدی انواع و اقسام دارد و وقتی کسی دزدی می کند، اگر به او بگویند تو دزدی کرده ای، این هتاکی محسوب نمی شود که اگر بشود، تمام قاضیان دنیا هتاک اثیم اند! وقتی شما راجع به بنده فرموده اید: "طی نوشته ای سخت هتاکانه مقالات این ویژه نامه را بی سر و ته خوانده"، دقت نفرموده اید که آقای حقانی که بنده به ایشان انتقاد تند وارد کرده ام، ضمن آن که برخلاف روشی منصفانه تاریخ نوشته، مرا یار و همراه جاسوسان انگاشته است. چرا نسبت جاسوسی به من دادن، هتاکی نیست؛ اما بیان این حقیقت که آقای حقانی مطالب کتاب مرا به نام خودش منتشر کرده، هتاکی است؟ مرد یا زن حسابی، هر چه دلتان خواسته در آن مجموعه به بهائیان نسبت داده اید، حالا از 4 تا جمله و کلمه ای که بهائیان نوشته اند، خونتان به جوش آمده؟ 160 سال است که لیچار به بهائیان می گویید و هیچ تریبونی نبوده است که کسی جواب شما را بدهد. حالا گیریم که بهائیان در چند مقاله در اینترنت ( که از هزاران نفر، ده نفر هم نمی بینند )، به شما هتاکی کرده اند؛ تازه شده اند مثل خودتان. چرا باید ناراحت بشوید؟ مگر قانون طلایی را فراموش کرده اید؟ چیزی را که به خود نمی پسندید، به دیگران نیز مپسندید.


3. آقا جان یا خانم جان، گشته اید به حساب خودتان دو سه تا ایراد لغوی به من گرفته اید که یکی از آنها درست است و یکی نادرست که از بابت تذکر آن درست، از شما ممنونم و از بابت تذکر نادرست، از شما می خواهم جمله ام را درست بخوانید. بحث من در آن جا بیان نوعی روشمندی در تاریخ نگاری در ایران معاصر بود که توده ای ها به راه انداختند و دوره اش تمام شده است. چرا شما خودتان را دوباره در چاه مشابه انداخته اید؟ این که بگردید چند لغت یا اصطلاح اشتباه از مقاله کسی بیرون بیاورید که دلیل غلط بودن مطالب آن مقاله نمی شود؟ مقاله ام را در روزنامه جام جم چاپ کنید، خواننده روزنامه خودش می فهمد که من چقدر اشتباه ادبی دارم که حتی شما متوجه آن نشده اید. خواننده مزبور بقیه مطالب را هم در کنار آن اشتباهات ادبی می فهمد. شما چرا در باره آن چه که من راجع به کار نادرست آقای حقانی نوشتم، هیچ اظهار نظری نکردید؟ این که من لغت "بدمزه" را "بی مزه" نوشته ام، چقدر می تواند مرا از حقیقت دور کند تا کاری که آقای حقانی و سپس جناب عالی کرده اید؟


4. آقا یا خانم محترم، چرا اسمتان را ننوشته اید؟ از که ترسیده اید؟ از بهائیان! یا مسلمانان؟ از توده ای های توبه کرده و نکرده یا سکولارها؟ از یهودیان یا مسیحیان؟ از سرویس های جاسوسی غرب و یا از سرویس های بهداشتی شرق؟ خدا پدر آقای ضرغامی را بیامرزد که رنگ و لعابی به تلویزیون داده و پول های تبلیغات را خرج رادیو و تلویزیون و روزنامه جام جم می کند. من به عنوان کسی که آقای ضرغامی می خواهد سر به تن من نباشد، از ایشان ممنونم که برنامه های سیاه و سفید تلویزیون ایران را به رنگی تبدیل کرده! ما که وضعمان این است، اسممان را می آوریم و از آقای ضرغامی تشکر می کنیم، شما که حقوق بگیر آقای ضرغامی هستید، چرا اسمتان را ننوشته اید؟ این را به خوبی می دانم که شما هیچ کدامتان محض رضای خدا قلم نمی زنید که بگوییم برای این اسمتان را ننوشته اید که بی نام نشان باشید و به خوبی می دانم که اگر آقای ضرغامی همین 20 یا 30 هزار تومان را بابت دو سه صفحه مقاله به شما ندهد، سرتاسر یقه اش را در ملاء عام پاره می کنید. در طول سفر هر وقت به یاد دو سه پاراگراف شما می افتادم، از خود می پرسیدم: آیا آقا یا خانم "هیچکس" جواب مرا داده؟! بهائیان اگر اسم مستعار به کار ببرند و یا این که نامشان را ننویسند، یک وجهی دارد که گردنشان دم تیغ است؛ اما شما که تمام قوای دولتی و ملتی پشت سرتان است، چرا خودتان را معرفی نمی کنید؟


5. بیایید یکبار هم که شده، انصاف به خرج بدهید. اگر این مقاله من در یکی از سایت های بهایی درج گردید، شما جواب دو مقاله مرا بفرستید و من از جانب خودم و سردبیر محترم سایت قول می دهم که عین نامه شما منعکس شود. از این طریق می توانیم با هم مناظره، مباحثه و مکاتبه کنیم تا بتوانیم به حقیقت نزدیک تر شویم. یا این که انصاف به خرج بدهید و یک صفحه از ویژه نامه ایام را به بنده عنایت کنید تا در آن مقاله بنویسم و صد صفحه دیگرش که مال خودتان است، هر چه خواستید در آن صفحات لاتحصی بنویسید. در این صورت است که می توان به حقیقت نزدیک شد و نه آن کار که شما می کنید