Wednesday, April 09, 2008

بررسی مطالب جام جم در مورد آئین بهایی

 مبلغ من، تازیانه است...



چند نكته در مورد مقالهء "مظلوم نمایی به قیمت دروغپردازی" ، مندرج در مجلهء‌ایام صفحهء 60، برای كمك به درك بیشتر از وقایع آیین الهی بهایی درج می شود تا خوانندگان عزیز كه به زیور والای انصاف مزینند، به دور از هر گونه حب و بغض، بخوانند و قضاوت كنند.

با نگاهی گذرا به سیر تحول ادیان الهی، متوجه می شویم كه آنچه در تمامی روایات تاریخی از این ادیان الهی مشترك است، مظلوم بودن پیامبران و اصحاب و یاوران ایشان است. از حضرت نوح كه حتی پسرش به همراه مردم به مضحكه و تمسخر پدر و توهین و آزار او قیام كرد تا حضرت ابراهیم كه فرمان به سوزاندنش دادند. از حضرت موسی كه از ابتدای تولد كمر بر قتلش بسته بودند و پس از آن حتی قومی كه به هدایت ایشان مبعوث شده بود، بر اذیت و آزارش همت گماشتند تا حضرت مسیح كه به صلیبش كشیدند و اصحاب و یاورانش تا سیصد سال پس از شهادت محبوبشان در بلا و مصیبت بودند. از حضرت محمد كه مردم او را "امین" می خواندند، با وجود این قصد كردند تا شبانه در خواب به شهادتش برسانند تا حضرت اعلی، مهدی موعود، كه مردم برایش "عَجِّل لِوَلیكَ الفَرَج" سر می دهند ولی در تبریز با 750 گلوله به شهادتش رساندند و یاران و یاورانش را به انواع بلایا دچار ساختند، جانشان را گرفتند و اموالشان را به تاراج بردند و حضرت بهاءالله كه رجعت حسینی و ظهور كلی الهی بودند كه از وطن برای ابد تبعید شدند تا بقیهء ایام را در عكا واقع در سرزمین اسلامی عثمانی بگذرانند، شهری كه از بوی تعفن اگر پرنده ای بر فراز آسمانش پرواز می كرد، به زمین می افتاد و می مرد. تمامی این اقدامات برای آن بود تا ندای این مظلومین فراموش شود. تا نور هدایتشان بر قلب هیچ بنی بشری افروخته نگردد و كاخ ظلم همچنان پابرجا بماند. تاریخ نشان داده است كه هر چه بیشتر در خاموشی شعلهء‌الهی كوشش كنند، آتشش افروخته تر خواهد شد. چنانچه در قرآن كریم می فرمایند: "یریدونَ از یطفِؤُا نورَاللهِ بِاَفواهِهِم وَ یابی اللهُ اِلّا اَن یتِمَّ نُورّهُ وَ لَو كَرِهَ الكافِرونَ" (1) اگر درها را بر او ببندند، پیامش از دیوارها می آید و در قلوب مردم نفوذ می كند. این قدرت بشری نیست، تأیید الهی است ، نقشهء‌خداوند است و تغییری در آن راه ندارد: " سُنَّةً مَن قَد اَرسَلنا قَبلَكَ مِن رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحویلا" (2).

چه كسی یك تنه در مقابل مردم قریش ایستاد و بت های زمان را كه می پرستیدند و برایشان قربانی می دادند، واژگون كرد؟ چه كسی در درهء شعیب با آسیاب كردن هستهء خرما روزگار گذرانید؟ چه كسی با كمك تار عنكبوتی سست و كوچك از چنگ قریش كه به شهادتش قصد كرده بودند، نجات یافت؟ چه كسی دروازهء خیبر را به دوش گرفت و از جا در آورد ؟ (3) چه كسی با هفتاد و دو تن از یارانش به قصد شهادت با سپاه معاویه جنگید؟ آیا اینها داستان است؟ عقل سلیم قبول می كند كه كسی از ثروت و مقام و زندگی خود دست بشوید و در دره ای همراه با اصحابش روزگاری به سختی در نهایت مظلومیت بگذراند؟ یا كسی می تواند قضاوت كند كه جنگیدن با سپاه یزید فقط با 72 نفر از یاران و دوستان كاری از روی تدبیر و منطق است؟ آیا بریده شدن دستان حضرت ابوالفضل افسانه است؟

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
كسی آن آستان بوسد كه جان در آستین دارد (حافظ)

زخم های شهیدان اسلام، اصحاب پیغمبر و ائمهء اطهار همگی در تاریخ اسلام به ثبت رسیده كه چقدر این عزیزان را زجر دادند و جام بلا را جرعه جرعه دركامشان ریختند: ابوذر غفاری، بلال حبشی، حمزه عموی پیغمبر، یاسر و سمیه پدر عمّار – اولین شهدای تاریخ اسلام، حرّبن یزید ریاحی و ... .

سنگ داغ بر سینه یكی گذاشتن، سینهء دیگری شكافتن، جگرآن یك به دندان گرفتن، دستان آن دیگری به زخم شمشیر از جای درآوردن، پیكر آن یك شقه كردن، اینها هیچكدام داستان و خیالپردازی نیست. زخم شلاق و چوب و شمشیر بر پیكر مؤمنین الهی همیشه نشان عزت بوده و هست. چرا باید كسی زخم شمشیر را بر بدن خود قبول كند یا زخم شلاق و تركه را استقبال نماید؟ جز اینكه این درد را درمان می داند و این بلا را عین عطا؟ مگر می توان مسرور نبود؟ كسی كه حق را در جامهء بشری خود شناخته، می تواند فریاد شوق سر ندهد؟ چرا درد نكشد؟ این درد از كوی محبوب است، به خاطر اوست، چرا خوشحال نباشد و قهقهه سر ندهد؟ آیا امام حسین در روز عاشورا مسرور نبود؟ آیا ابوالفضل زمانی كه دستان نازنینش به زخم شمشیر جدا شدند، خوشحال نبود؟ آیا ابوذر موقع شهادت مسرور نبود؟ آیا سمیه و یاسر وقتی پیكرهایشان را شقه می كردند، خوشحال نبودند؟ فریاد الله اكبر سر نمی دادند؟ اگر خوشحال نبودند، اگر عنایت نمی دانستند، اگر به حقیقت واقف نبودند، چرا باید جان بر سر این قمار می دادند؟

در قرآن كریم می فرمایند: " یا آیها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم عسی ان یکونوا خیرا منهم " (4) ( ای کسانی که ایمان آوردید نباید که استهزاء کند قومی بقومی شاید که از ایشان بهتر باشند).

به فرمودهء حضرت عبدالبهاء "... جمال مبارک جمیع شئونش معجزه‌ بود از جمله در سجن اعظم در حالتی که اسیر بود این امر اعظم را بلند کرد و ولوله درشرق و غرب انداخت.." (5) .

آقا میرزا حسین جانی در تاریخچهء مختصر خود از غلامرضا خانی نقل می كند كه از او پرسیده بودند كه در زندان مبلغ تو كه بود؟ گفته بود : تازیانه! پرسیده بودند: چطور تازیانه زدنی؟ گفت: تازیانه خوردن ملارضا و طاقت آوردن آن پیرمرد و حركت ننمودن او حال مرا تغییر داد و متحیر شدم كه فی الواقع این چه طاقتی است كه در او هست؟ به مقام مجاهده برامدم و حق را شناختم ولی اگر هزاران دلایل و براهین اقامه می نمودند مثل استقامت ملا رضا برای من مفید نبود. مبلغ من "تازیانه" است (6).


------------------------

منابع:

1)سورهء توبه، آیهء 32
2)سورهء‌ الاسری (بنی اسرائیل)، آیهء 79
3)http://www.balagh.net/persian/pro_ahl/02/03/04/fv103-110.htm (سایت بلاغ، معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزهء علمیهء قم)
4)سورهء حجرات، آیهء 11
5) مكاتیب، صفحهء‌142
6)تاریخ شهدای امر، صفحهء 557