Thursday, October 13, 2005

مهرگان مبارک

زرتشتيان 20 مهر، تولد گياهان را جشن مي‌گيرند
اورمزد پيش ‌نمونه گياه را به‌صورت يك شاخه آفريد كه دربرگيرنده همه گياهان عالم بود. «اهريمن به گياه مي‌تازد و آن را خشك وپژمرده مي‌سازد. امردادامشاسپند آن گياه خشك را برمي‌گيرد و مي‌سايد و با ياري تيشتر آن را با باران به همه جا فرود مي‌آورد و بدين‌گونه رستني هاي گوناگون در همه جاي جهان به‌وجود مي‌آيد.» و گياه در جهان زاده شد. جشن سالگرد آفرينش گياهان از روز اشتاد (26) تا انارام (30) مهرماه در تقويم زردشتي است و با نام گاهنبار چهارم در ميان زردشتيان برگزار مي‌شود. جشن گاهنبار چهارم «اَياسَرم‌گاه» ناميده مي‌شود، به‌معني «برگشت»، چون در اين زمان چوپان با گله برمي‌گيرد و آغاز زمستان است. زردشتيان روز نخست اين جشن را در بامداد 20 مهر (مطابق تقويم رسمي) با برخواني اوستاي بايسته در آدوريان تهران برگزار مي‌كنند. در اين مراسم، يسناخواني برعهده دو تن از موبدان است و زردشتيان حاضر با موبدان يسنا را همخواني مي‌كنند. يسناخواني از گاهِ اوشَهَن آغاز مي‌شود و تا پايان مراسم همه يسنا تا گاهِ هاون خوانده خواهد شد. سپس باشندگان به صرف صبحانه مي‌پردازند كه هربار هزينه آن برعهده يكي از خانواده‌هاي زردشتي است كه بخواهد داد و دهش كند. جشنهاي گاهانبار به‌مدت 5 روز مانند روزهاي عيد در ميان خانواده‌هاي زردشتي برگزار مي‌شود

Monday, October 03, 2005

و خدا هست اثر ريتا استريکلند

خواب ديدم ٬ در خواب با خدا گفتگويی داشتم. خدا گفت : پس می‌خواهی با من گفتگو کنی؟ گفتم : اگر وقت داشته باشيد. خدا لبخند زد٬ وقت من ابدی است. چه سولاتی در ذهن داری٬ که می‌خواهی از من بپرسی؟ چه چيز بيش از همه شما را در مورد انسان متعجب می‌کند؟ خدا پاسخ داد ... اين که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می‌شوند٬ عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می‌خورند. اين که سلامت‌شان را صرف به دست آوردن پول می‌کنند و بعد پول‌شان را خرج حفظ سلامتی می‌کنند. آنچنان که ديگر نه در آينده زندگی می‌کنند و نه در حال. اين که چنان زندگی می‌کنند که گويی هرگز نخواهند مُرد و چنان می‌ميرند که گويی هرگز زنده نبوده‌اند. خداوند دست‌های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت مانديم. بعد پرسيدم... به عنوان خالق انسان‌ها٬ می‌خواهيد آنها چه درس‌هايی از زندگی را ياد بگيرند؟ خدا با لبخند پاسخ داد، ياد بگيرند که نمی‌توان ديگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد. اما می‌توان محبوب ديگران شد. ياد بگيرند که خوب نيست خود را با ديگران مقايسه کنند. ياد بگيرند که ثروتمند کسی نيست که دارايی بيشتری دارد. بلکه کسی است که نياز کمتری دارد. ياد بگيرند که ظرف چند ثانيه می‌توانيم زخمی عميق در دل کسانی که دوست‌شان داريم، ايجاد کنيم و سال‌ها وقت لازم خواهد بود نا آن زخم التيام يابد. با بخشيدن، بخشش ياد بگیرند. ياد بگيرند کسانی هستند که آنها را عميقاً دوست دارند اما بلد نيستند احساس‌شان را ابراز کنند يا نشان دهند. ياد بگيرند که می‌شود دو نفر به يک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببينند. ياد بگيرند که هميشه کافی نيست ديگران آنها را ببخشند بلکه خودشان هم بايد خود را ببخشند. و ياد بگيرند که من اينجا هستم

Monday, September 12, 2005


...

Resting Place of Shoghi Effendi, New Southgate, London10

Resting Place of Shoghi Effendi, New Southgate, London9

Resting Place of Shoghi Effendi, New Southgate, London8

Resting Place of Shoghi Effendi, New Southgate, London7

Resting Place of Shoghi Effendi, New Southgate, London6

Resting Place of Shoghi Effendi, New Southgate, London5

Resting Place of Shoghi Effendi, New Southgate, London4

Resting Place of Shoghi Effendi, New Southgate, London3

Resting Place of Shoghi Effendi, New Southgate, London2

Resting Place of Shoghi Effendi, New Southgate, London1

Saturday, August 13, 2005

ای پسران غفلت و هوی

دشمن مرا در خانه من راه داده‌ايد و دوست مرا از خود رانده‌ايد چنانچه حبّ غير مرا در دل منزل داده‌ايد * بشنويد بيان دوست را و برضوانش اقبال نمائيد * دوستان ظاهر نظر بمصلحت خود يکديگر را دوست داشته و دارند و لکن دوست معنوی شما را لاجل شما دوست داشته و دارد بلکه مخصوص هدايت شما بلايای لا تحصی قبول فرموده * بچنين دوست جفا مکنيد و بکويش بشتابيد * اينست شمس کلمه صدق و وفا که از افق اصبع مالک اسماء اشراق فرموده * افتحوا آذانکم لاصغاء کلمة اللّه المهيمن القيّوم

Sunday, July 24, 2005


....

راز و نیاز

خـداوندا مـن در كـلبـه حـقيرانـــه خـود چيزي دارم
كه تو در عـرش كبرياي خود نداري
من چون تويـي دارم كه تو همتاي خود نداري

First Baha'i House of Worship

Ashkhabad Turkmenistan

The first Bahá'í Temple was completed around 1908 in Ishqábád or Ashkhabad, then ruled by Russia and now the capital of Turkmenistan. Ashkhabad is located in the desert plain of western Turkmenistan near the foothills of the Alborz Mountains. Under the protection and freedom given by the Russian authorities, the number of Bahá'ís there rose to over 1,000 and for the first time anywhere in the world a true Bahá'í community was established, with its own schools, medical facilities, cemetery, etc. Eventually the Bahá'ís in 'Ishqábád decided to build the institution that Bahá'u'lláh has ordained as the spiritual and social heart of the Bahá'í community, the Mashriqu'l-Adhkár.
The Temple itself was surrounded by gardens. At the four corners of the garden were four buildings. A school, a hostel where traveling Bahá'ís were entertained, a small hospital, and a building for groundskeepers. The Bahá'ís lived as much as possible in proximity to the Mashriqu'l-Adhkár. It was the center of the community materially, as well as spiritually.
After the Soviet conquest of Turkmenistan, the Temple was secularized by the Soviets and was used for some time as a museum. It was eventually demolished after severe damage caused by an earthquake rendered the building unsafe.

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan in future7

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan in future6

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan in future5

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan in future4

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan in future3

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan in future2

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan in future1

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan11

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan10

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan9

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan8

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan7

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan6

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan5

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan4

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan3

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan2

Baha'i House of Worship, Ashkhabad Turkmenistan1

اعلاميه جهاني حقوق بشر

از آنجا كه شناسايي حيثيت ذاتي كليه اعضاي خانواده بشري و حقوق يكسان و انتقال ناپذير آنان اساس آزادي, عدالت و صلح را در جهان تشكيل ميدهد,از آنجا كه عدم شناسايي و تحقير حقوق بشر منتهي به اعمال وحشيانه اي گرديده است كه روح بشريت را به عصيان واداشته و ظهور دنيايي كه در آن افراد بشر در بيان و عقيده, آزاد و از ترس و فقر, فارغ باشند به عنوان بالاترين آمال بشر اعلام شده است, از آنجا كه اساساً حقوق انساني را بايد با اجراي قانون حمايت كرد تا بشر به عنوان آخرين علاج, به قيام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد ,از آنجا كه اساساً لازم است توسعه روابط دوستانه بين الملل را مورد تشويق قرار داد,از آنجا كه مردم سازمان ملل متحد ايمان خود را به حقوق اساسي بشر و مقام و ارزش فردي انسان و تساوي حقوق مرد و زن مجدداً در منشور اعلام كرده اند و تصميم راسخ گرفته اند كه به پيشرفت اجتماعي كمك كنند و در محيطي آزاد, وضع زندگي بهتري بوجود آورند ,از آنجا كه دولتهاي عضو , متعهد شده اند كه احترام جهاني و رعايت واقعي حقوق بشر و آزاديهاي اساسي را با همكاري سازمان ملل متحد تا’مين كنند ,از آنجا كه حسن تفاهم مشتركي نسبت به اين حقوق و آزاديها براي اجراي كامل اين تعهد كمال اهميت را دارد ,لذا مجمع عمومي اين اعلاميه جهاني حقوق بشر را آرمان مشتركي براي تمام مردم و كليه ملل, اعلام ميكند تا جميع افراد و همه اركان اجتماع , اين اعلاميه را بطور دائم مد نظر داشته باشند و مجاهدت کنند که با استفاده از تعلیم و تربیت, احترام این حقوق و آزادیها توسعه یابد و با تدبیر تدریجی ملی و بین المللی, شناسایی و اجرای واقعی و حیاتی آنها چه در میان خود دول عضو و چه در بین مردم کشورهایی که در قلمرو آنها می باشند تأمین گردد« ماده 1 » - تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل و وجدان می باشند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.« ماده 2 » - هر کس می تواند بدون هیچ گونه تمایز , بخصوص از حیث نژاد, رنگ, جنس, زبان, مذهب, عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر و همچنین ملیت, وضع اجتماعی, ثروت, ولادت یا هر موقعیت دیگر از تمام حقوق و کلیه آزادیهایی که در اعلامیه حاضر ذکر شده است بهره مند گردد.به علاوه هیچ تبعیضی به عمل نخواهد آمدکه مبتنی بر وضع سیاسی, اداری و قضایی یا بین المللی کشور یا سرزمینی باشد که شخص به آن تعلق دارد, خواه این کشور مستقل, تحت قیمومیت یا غیر خود مختار بوده یا حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد.« ماده 3 » - هر کس حق زندگی, آزادی و امنیت شخصی دارد.« ماده 4 » - احدی را نمی توان در بردگی نگاه داشت و داد و ستد بردگان به هر شکلی که باشد ممنوع است.« ماده 5 » - احدی را نمی توان تحت شکنجه یا مجازات یا رفتاری قرار داد که ظالمانه یا بر خلاف انسانیت و شئون بشری یا موهن باشد.« ماده 6 » - هر کس حق دارد که شخصیت حقوقی او در همه جا به عنوان یک انسان در مقابل قانون شناخته شود.« ماده 7 » - همه در برابر قانون مساوی هستند و حق دارند بدون تبعیض و بالسویه از حمایت قانون برخوردار شوند. همه حق دارند در مقابل هر تبعیضی که ناقض اعلامیه حاضر باشد و علیه هر تحریکی که برای چنین تبعیضی به عمل آید به طور مساوی از حمایت قانون بهره مند شوند.« ماده 8 » - در برابر اعمالی که حقوق اساسی فرد را مورئ تجاوز قرار دهد و آن حق بوسیله قانون اساسی یا قانون دیگری برای ائ شناخته شده باشد, هر کس حق رجوع مؤثر به محاکم ملی و صالحه را دارد.« ماده 9 » -احدی را نمی توان خودسرانه توقیف, حبس یا تبعید کرد.« ماده 10 » - هر کس با مساوات کامل حق دارد که دعوایش بوسیله یک دادگاه مستقل و بیطرف, منصفانه و علناً رسیدگی شود و چنین دادگاهی درباره حقوق و الزامات او یا هر اتهام جزایی که علیه او توجه کرده باشد, تصمیم اتخاذ نماید.« ماده 11 » - هر کس به بزهکاری متهم شده باشد بیگناه محسوب خواهد شد تا وقتی که در جریان یک دعوای عمومی که در آن کلیه تضمین های لازم برای دفاع او تأمین شده باشد, تقصیر او قانوناً محرز گردد.« ماده 12 » - احدی در زندگی خصوصی, امور خانوادگی, اقامتگاه یا مکاتبات خود نباید مورد مداخله خودسرانه واقع شود و شرافت و اسم و رسمش مورد حمله قرار گیرد. هر کس حق دارد که در مقابل اینگونه مداخلات و حملات مورد حمایت قانون قرار گیرد.« ماده 13 » - هر کس حق دارد که در داخل هر کشوری آزادانه عبور و مرور کند و محل اقامت خود را انتخاب نماید.هر کس حق دارد هر کشوری و از جمله کشور خود را ترک کند و یا به کشئر خود باز گردد.« ماده 14 » - هر کس حق دارد به هنگام پیگرد, شکنجه و آزار بدنبال پناهگاهی برود و در کشورهای دیگر پناه گیرد.هر گاه پیگرد واقعاً مبتنی بر جرم عمومی و غیر سیاسی یا رفتارهایی علیه اصول و اهداف سازمان ملل متحد باشد نمی توان از این حق استفاده نمود.« ماده 15 » - هر کس حق دارد که دارای تابعیت باشد.احدی را نمی توان خودسرانه از تابعیت خود یا از حق ابعیت محروم کرد.« ماده 16 » - هر زن و مرد بالغی حق دارد بدون هیچ گونه محدودیت از نظر نژاد, ملیت, تابعیت یا مذهب با همدیگر زناشویی کند و تشکیل خانواده دهد. در تمام مدت زناشویی و هنگام انحلال آن, زن و شوهر در کلیه امور مربوط به ازدواج دارای حقوق مساوی می باشند.ازدواج باید با رضایت کامل و آزادانه زن و مرد واقع شود.خانواده رکنی طبیعی, اساسی و اجتماعی است و حق دارد از حمایت جامعه و دولت بهره مند شود.« ماده 17 » - هر کس به طور فردی یا جمعی حق مالکیت دارد.احدی را نمی توان خودسرانه از حق مالکیت محروم نمود.« ماده 18 » - هر کس حق دارد که از آزادی فکر, وجدان و مذهب برخوردار شود. این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان می باشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است. هر کس می تواند از این حقوق به طور فردی یا جمعی و بطور خصوصی یا عمومی برخوردار باشد.« ماده 19 » - هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آنست که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته و در کسب اطلاعات و اخبار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.« ماده 20 » - هر کس حق دارد آزادانه مجامع و جمعیت های مسالمت آمیز تشکیل دهد.هیچ کس را نمی توان مجبور به شرکت در اجتماعات کرد.« ماده 21 » -هر کس حق دارد که در اداره عمومی کشور خود خواه بطور مستقیم و خواه با وساطت نمایندگانی که آزادانه انتخاب شده باشند شرکت جوید.هر کس حق دارد با تساوی شرایط, به مشاغل عمومی کشور خود نایل شود.اساس و منشأ قدرت حکومت, اراده مردم است. این اراده باید با انتخاباتی برگزار گردد که از روی صداقت و بطور ادواری صورت پذیرد. انتخابات باید عمومی و با رعایت مساوات باشد و با رأی مخفی یا طریقه ای نظیر آن انجام گیرد که آزادی رأی را تضمین نماید.« ماده 22 » - هر کس بعنوان عضوی از اجتماع حق امنیت اجتماعی دارد و مجاز است بوسیله مساعی ملی و همکاری بین المللی, حقوق اقتصادی, اجتماعی و فرهنگی خود را که لازمه مقام و نمو آزادانه شخصیت اوست با رعایت تشکیلات و منابع هر کشور به دست آورد.« ماده 23 » - هر کس حق دارد کار کند, کار خود را آزادانه انتخاب نماید, شرایط منصفانه و رضایت بخشی برای کار خواستار باشد و در مقابل بیکاری مورد حمایت قرار گیرد.همه حق دارند که بدون هیچ تبعیضی در مقابل کار مساوی, دستمزد مساوی دریافت نمایند.هر کس که کار می کند به مزد منصفانه و رضایت بخشی ذی حق می شود که زندگی او و خانواده اش را موافق شئون انسانی تأمین کند و آن را در صورت لزوم با هر نوع وسایل دیگر حمایت اجتماعی تأمین نماید.هر کس حق دارد که برای دفاع از منافع خود با دیگران اتحادیه تشکیل دهد و در اتحادیه ها نیز شرکت نماید.« ماده 24 » - هر کس حق استراحت, فراغت و تفریح دارد و بخصوص به محدودیت معقول ساعات کار و مرخصیهای ادواری, با اخذ حقوق ذی حق می باشد.« ماده 25 « - هر کس حق دارد که سطح زندگانی, سلامتی و رفاه خود و خانوادهاش را از حیث خوراک, مسکن, مراقبتهای پزشکی و خدمات لازم اجتاعی تأمین نماید و همچنین حق دارد که در مواقع بیکاری, بیماری, نقص عضو, بیوگی, پیری یا در تمام موارد دیگری که وسایل امرار معاش وی به علل خارج از اراده انسان از بین رفته باشد, از شرایط آبرومندانه زندگی برخوردار شده و تأمین گردد.مادران و کودکان حق دارند که از کمک و مراقبت مخصوصی بهره مند شوند. کودکان چه بر اثر ازدواج و چه بدون ازدواج به دنیا آمده باشند, حق دارند از یک نوع حمایت اجتماعی برخوردار شوند.« ماده 26 » - هر کس حق دارد که از آموزش و پرورش بهره مند شود.آموزش و پرورش لا اقل تا حدی که مربوط به تعلیمات ابتدایی و اساسی است باید مجانی باشد. آموزش ابتدایی اجباری است. آموزش حرفه ای باید عمومیت پیدا کند و آموزش عالی باید با شرایط تساوی کامل, به روی همه باز باشد تا همه بنا به استعداد خود بتوانند از آن بهره مند گردند.آموزش و پرورش باید به طوری هدایت شود که شخصیت انسانی هر کس را به بالاترین حد رشد آن برساند و احترام حقوق و آزادیهای بشر را تقویت کند. آموزش و پرورش باید با حسن تفاهم, گذشت و احترام عقاید مخالف و دوستی بین تمام ملل, جمعیت های نژادی یا مذهبی و همچنین توسعه فعالیتهای سازمان ملل متحد را در راه حفظ صلح, تسهیل نماید.پدر و مادر در انتخاب نوع آموزش و پرورش فرزندان خود نسبت به دیگران اولویت دارند.« ماده 27 » - هر کس حق دارد آزادانهدر زندگی فرهنگی اجتماعی شرکت کند, از فنون و هنرها متمتع گردد و پیشرفت و در پیشرفت علمی و فواید آن سهیم باشد.هر کس حق دارد از حمایت منافع معنوی و مادی اثار علمی, فرهنگی یا هنری خود برخوردار شود.« ماده 28 » - هر کس حق دارد برقراری نظمی را بخواهد که از لحاظ اجتماعی و بین المللی, حقوق و آزادی هایی را که در این اعلامیه ذکر گردیده است تأمین کند و آنها را تحقق بخشد.« ماده 29 » - هر کس د ر مقابل آن جامعه ای وظیفه دارد که رشد کامل و آزاد شخخصیت او را میسر سازد.هر کس در اجرای حقوق و استفاده از آزادی های خود, فقط تابع محدودیتهایی است که بوسیله قانون منحصراً بمنظور تأمین, شناسایی و مراعات حقوق و آزادی های دیگران و برای مقتضیات صحیح اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی, در شرایط یک جامعه دموکراتیک وضع گردیده است.این حقوق و آزادی ها در هیچ موردی نمیتواند بر خلاف اهداف و اصول سازمان ملل متحد اجرا گردد.« ماده 30 » - هیچ یک از مقررات اعلامیه حاضر نباید طوری تفسیر شود که متضمن حقی برای دولتی یا جمعیتی یا فردی باشد که به موجب آن بتواند هر یک از حقوق و آزای های مندرج در این اعلامیه را از بین برد و در آن راه فعالیتی نماید

Friday, July 15, 2005

PERSIAN BAHAI TV

PERSIAN BAHAI TELEVISION PROGRAM EVERY FRIDAY

The first weekly Persian Bahai Television Program called "Aeen Bahai" or "The Bahai Faith" can be seen:
North America: Telstar 5 - AFN TV (Yaran TV)
Europe & Middle East (Iran): Telstar 12 - AFN TV (Yaran TV)
IRAN: Fridays: 10:30 pm - Rebroadcast Saturdays 7:30 am
Los Angeles: Fridays 11:00 am - Rebroadcast Fridays 8:00 pm
New York: Fridays 2:00 pm - Rebroadcast Fridays 11:00 pm

more info: http://www.bahaiview.org

Sunday, July 10, 2005


!!!!!!!!!!!!!!!

معرفی‌ کتاب

این دفعه می‌خوام یه کتاب معرفی‌ کنم.اسم کتاب
living in hell
هست و نویسنده اون خانم غزل امید هست و موضوع اون مربوط می‌شه به چگونگی‌ زندگی‌ زن ایرانی‌ در داخل ایران امروز و فشارها و مشکلات عدیده ای که چه از جانب حکومت و چه از جانب اطرافیان باید متحمل شود.خوندن این کتاب رو توصیه می‌کنم چون باعث می‌شه بیشتر با واقعیت آشنا بشیم و هم اینکه اگر زن هستیم بیشتر با حق و حقوق خود آشنا شویم و اگر مرد هستیم بیشتر بفهمیم که چرا باید در جامعه شاهد ظلم و ستم برخی‌ مردان!!با زنها باشیم .برای آگاهی‌ بیشتر در مورد این کتاب و نویسنده اون،به وب سایت خود نویسنده
مراجعه کنید.با آرزوی فرداهای بهتر و بهتر برای زن ایرانی

Living in Hell

Monday, May 02, 2005

جناب طاهره قرة العین

جناب طاهره پدرش حاجی ملّا صالح برقانی از خاندان مشهور وصاحب اعتبار قزوين بود که افراد و اعضای آن از مجتهدين نامدارو پيشوايان بزرگ ايران محسوب ميشدند. اين امهء موقنه سميّ حضرت فاطمه صلوات الله عليها که در بين اقوام و بستگان به زرّين تاج و زکيّه شهرت داشت سال تولّدش مقارن با سال ولادت حضرت بهاءالله بود. از طفوليّت از لحاظ ذکاوت و صباحت سر آمد اقران و در بين اهالی مشارٌ بالبنان حتّی بعضی از علماء و زعماء قوم که به کثرت علم و نهی معروف و به احراز مقامات عاليه مغرور بودند نظر بجودت ذهن و حدّت عقل و افکار بديعه و اذکار جليله ای که از آن ورقهء طيّبه تراوش می يافت قبل از اقبال و ايمانش به امر بديع او را مورد تجليل و احترام وفير قرار ميدادند. استاد بزرگوار سيّد کاظم رشتی اعلی الله مقامه مراتب عشق و حرارت و فهم و درايت طاهره را می ستود و آن تلميذ با تميز را بخطاب " قرّةالعين " مخاطب و از " لسان قدرت و عظمت " بلقب جليل " طاهره " ملقّب و مفتخر گرديد و تنها فردی از طبقهء نسوان بود که از طرف حضرت ربّ اعلی در سلک حروف حيّ در آمد و باين مقام شامخ منصوب و معزّز گرديد. آن جذبهء نار محبّت الله در اثر رؤيای صادقه که در صفحات قبل اشاره گرديد به امر الهی اقبال نمود و ندای جانفزای الست را لبّيک گفت و بلی بلی گويان در حلقهء مؤمنان وارد شد و تا آخرين نفس و تاريکترين دقايق حيات با نهايت شوق و انجذاب به تبليغ امر حضرت ربّ الارباب مشغول و مألوف بود. از تعرّضات شديدهء پدر نهراسيد و به تکفير و تدمير عمّ خويش وقعی ننهاد و تحت تأثير مستدعيات شوهر و برادران خود قرار نگرفت و از تدبيرات و تشبّثاتی که علماء و زمامداران قوم بمنظور جلو گيری از تبليغات وی بدواً در کربلا و سپس در بغداد و بالاخره در قزوين مسقط الرّأس او اتّخاذ نموده بودند مأيوس نگشت و بجميع قوی در ارشاد نفوس و هدايت طالبان و نشر نفحات مسکيّهء حضرت رحمان قيام نمود.
نظر بطلاقت لسان و قوّت جنانی که داشت و همچنين در اثر انشاء رسائل و اشعار و تراجم و تفاسير و مکاتيب که از قلم مشکينش صادرميشد انظار را جلب و افکار را متوجّه امر الله ساخت و جمّ غفيری از عرب و عجم را بامر جديد دعوت نمود. فساد و تباهی نسل حاضر را تبيين و از لزوم تحوّل و تطوّر شديد در احوال و اطوار هموطنانش طرفداری ميکرد.
جناب طاهره در کربلای معلّا که حصن حصين شيعه و از مشاهد مشرّفه محسوب به هر يک از علماء مقيم آن مدينه که نسوان را پست و حقير بل فاقد احساسات و فارغ از عواطف روحی و معنوی ميشمردند رسالهء مشروح و مبسوطی صادر نموده و در آن رسائل بکمال صراحت و بلاغت افکار و مآرب قلبيّهء خويش را تشريح و اغراض و نوايای سيّئهء آنان را آشکار ساخت و نيز بکمال شجاعت در حينی که مردم متعصّب آن شهر در ايّام اوّليّهء محرّم مراسم سوگواری حضرت سيّدالشّهداء عليه التّحيّة و الثّناء را بر پا ميداشتند او يوم اوّل همان ماه را که مصادف با ولادت حضرت باب اعظم بود عيد ميگرفت و تجليل ميکرد. بقوّت بيان و سحر تبيان هيأتی را که از طرف صناديد قوم از شيعه و سنّی و يهود و نصاری در بغداد برای الزام وی به ترک تبليغ و انتشار امر الله نزد او گسيل شده بود مسحور و مبهوت و متعجّب و حيران ساخت و با نهايت اتقان و استحکام در بيت قاضی مشهور شيخ محمود آلوسی مفتی بغداد و در حضور وی به اقامهء حجج و براهين و اثبات امر حضرت ربّ العالمين مألوف گرديد. بعداًبا شاهزادگان و علماء و ارکان حکومت مقيم کرمانشاه مناظرات تاريخيّه تشکيل داد و در آن مجامع تفسير سورهء مبارکهء کوثر را که از قلم ملهم حضرت باب نزول يافته بود علناً تلاوت و به ترجمهء مضامين بديعهء آن مبادرت نمود و در نتيجه حاکم آن شهر و اهل بيتش به امر الهی اقبال نمودند. همين امهء موقنه بود که لاجل اطّلاع دوستان ايران با نبوغ و قريحه ای بيمانند به ترجمهء تفسير مشروح و عظيم سورهء يوسف يعنی قيّوم الاسماء پرداخت و به جميع قوی در تبيين و اشاعهء مندرجات آن رقّ متين و سفر مبين اقدام نمود. شجاعت و کاردانی و اشواق خاموش نشدنی آن نقطهء جذبيّه بود که توانست موفّقيّتهای جديده اش را در قبال مخالفت اعداء در مرکزی چون قزوين که بوجود بيش از يکصد تن از علمای اعلام و مجتهدين طراز اوّل اسلام در دايرهء خويش فخر و مباهات مينمود حفظ و تقويت نمايد. همين منبع خلوص بود که در بيت مبارک حضرت بهاءالله در طهران طيّ ملاقات تاريخيّهء خود با جناب وحيد اکبر هنگامی که آن فريد عصر به ذکر آيات و احاديث در اثبات ظهورجديد مشغول بود بغتةً‌ كلام ايشان را قطع و در حالی که حضرت عبدالبهاء را که در آن تاريخ طفل خرد سالی بودند در دامن داشت بلحن پر هيجان و مؤثّری از جناب وحيد در خواست نمود که اقوال را بر کنار نهاده با قيام و ورود در ميدان عمل و جانفشانی حقّانيّت امر الهی را اثبات و مراتب عرفان و ايقان خويش را بمنصّهء ظهور و بروز برساند.
در بحبوحهء شهرت و معروفيّت طاهره بود که در بيت وی در طهران اجلّهء نساء جامعه پيرامون او گرد آمده، از بيانات و خطابات روح پرورش مستفيض و از اصول و مبادی آئين الهی مستحضر گشتند. حسن تقرير و جذّابيّت كلام او بود که در خانهء محمود خان كلانتر محلّ حبس و توقيف او نسوانی که برای شرکت در جشن عروسی فرزند كلانتر حضور بهمرسانده بودند بساط عيش و طرب را گذاشتند و گوش هوش به سخنان دلپذيرش فرا دادند و از مجالست و مصاحبتش لذّت موفور بردند. در بيت همين كلانتر بود که نمايندگان وزير اعظم هفت جلسه جهت بازجوئی و تحقيق تشکيل دادند و بيانات پر شور و نشور آن جوهر ايمان و عصارهء ايقان دراثبات دعاوی و القاء اصول و مبادی امرحضرت رحمن منجر به اخذ تصميم و تسريع در هلاک وی گرديد. ابيات و غزليّاتی که از طبع فصيح و قريحهء بی قرينش تراوش مينمود نه تنها مراتب عشق و ايمانش را به ظهور طلعت اعلی واضح و آشکار ميساخت بل معرفت و شناسائی آن عاشق دلباخته را نسبت به عظمت مقام حضرت بهاءالله و نورانيّت آن وجود مقدّس که هنوز در خلف احجاب مستور ومکنون بود بمنصّهء ظهور ميرسانيد. در ارض بدشت شرکت و معاضدت وی سبب گرديد که نقاب از وجه حقايق ظهور جديد بر داشته شد و مقاصد و مآرب اين امر اعظم که تا آن تاريخ بر اصحاب کاملاً معلوم و مفهوم نبود بر ملا و مکشوف گرديد و نظم بديع الهی از انظمهء سالفه و حدود و شعائر اسلاميّه بالمرّه منفصل و متمايز شد. اين انتصارات باهره و فتوحات عظيمه که در حيات اين مجاهد فی سبيل الله حاصل گرديد عاقبت در حينی که طوفان بلا عاصمهء کشور را فرا گرفته بود بتاج وهّاج شهادت متوّج و به خلعت ابديّه مخلّع گرديد.
طاهره شبی که آخرين دقايق حياتش را نزديک ديد لباس نو در برکرد و چون عروسی خود را بياراست و هيكل را با عطر و عنبر معطّر و معنبر نمود آنگاه زوجهء كلانتر را نزد خويش خواست و او را از تصميمی که نسبت به شهادت وی اخذنموده بودند مستحضر ساخت و آخرين نوايا و وصايای خويش را با وی در بين نهاد سپس درهای حجره را بر روی خود ببست و براز و نياز بدرگاه مليک بی انباز مشغول شد و به اذکار و مناجات مألوف گرديد و چون عاشق دلداده‏ای که منتظر وفود به ساحت محبوب و ورود در پيشگاه معشوق باشد بکمال بيصبری در اطاق قدم ميزد و به نغماتی که آثار حزن و سرور هر دو از آن نمايان بود مترنّم گرديد که ناگاه فرّاشان و چاوشان عزيزخان سردار در دل شب وارد شدند و آن مظهر استقامت را اخذ و بباغ ايلخانی که در خارج شهر واقع و در حقيقت مشهد فدای آن بزرگوار بود هدايت کردند. چون طاهره وارد باغ شد سردار غدّار با اعوان و انصار خويش غرق دريای عيش و نوش و مست لا يعقل افتاده بود و همينکه ورود طاهره را به او اطّلاع دادند بلا تأمّل امر نمود آن جان پاک و گوهر تابناک را خفه نموده در چاهی بيندازند. آن سيه دلان دژخيم صفت نيز چنين کردند و آن جوهر وفا را با دستمالی ابريشمی که بنا به احساس خويش و بهمين نيّت همراه آورده و طيّ راه به فرزند كلانتر سپرده بود مخنوق ساختند و جسد مطهّرش را در چاهی افکندند و خاک و سنگ بر آن ريختند و بهمان نحو که خود پيوسته آرزو ميکرد به حيات ناسوتی او خاتمه دادند.
بدين طريق حيات پر افتخار طاهره آن مشعل حبّ و وداد، نخستين زنی که در راه ترقّی و تعالی نسوان شهيد گرديد، بانتها رسيد، دلاوری که در حين شهادت خطاب به نفسی که در توقيف او قرار داشت بکمال شجاعت اظهار نمود " قتل من در دست شما است هر وقت اراده نمائيد بنهايت سهولت انجام خواهيد داد ولی بيقين مبين بدانيد که تقدّم و آزادی نسوان هرگز ممنوع نشود و با اينگونه اعمال از پيشرفت و حرکت باز نماند ".
حيات طاهره کوتاه ولی پر شعشعه و جلال بود. زندگانيش از يک جهت قرين مصائب وآلام و از جهت ديگر مشحون از شؤون و افتخارات بی پايان و برخلاف ساير پيروان اوّليّهء امر حضرت باب که قسمت اعظم خدمات و فتوحاتشان از انظار نفوس مستور و در افواه معاصرين از بلاد بيگانه غير مذکور ماند، اين امهء فنا ناپذير صيت شهرتش باطراف و اکناف عالم منتشر گرديد و آوازهء بزرگواريش با سرعتی حيرت انگيز بعواصم ممالک غرب اروپا متواصل شد. مرد و زن از ملل و نحل مختلفه و احزاب و طوايف متنوّعه لسان به تحسين و تقدير گشودند و مراتب دانش و شجاعت و شهامت وی را ستودند. اين است که حضرت عبدالبهاء نام آن ورقهء منجذبه سرحلقهء نساء دور بيان را در عداد اسماء مبارکهء ساره و آسيه و مريم عذراء و فاطمهء زهرا که در ادوار و ظهورات ماضيه در اثر علوّ ذات و سموّ صفات و مقامات روحانی فوق نساء عصر قرار داشتند، قلمداد و در شأن آن امهء مشتعله فرمودند: " در تقرير آفت دوران بود و در احتجاج فتنهء جهان " وهمچنين در مقام ديگر او را " قبسهء نار محبّت الله و سراج موهبت الله " ياد و باين اوصاف و نعوت کريمه متّصف و منعوت فرمودند.
همانطور که آوازهء بزرگی و عظمت حضرت باب منبع و منشأ حيات روحانی طاهره، بکمال سرعت در اقاليم شاسعهء ارض منتشر گرديد، سر گذشت شگفت آميز زندگانی اين امهء موقنه نيز در مدّت قليل بشرق و غرب عالم رسيد. يکی از نويسندگان و مفسّرين مينويسد: " در دانش و کمال اعجوبهء زمان بود و در صورت و جمال مشارٌبالبنان ". نمايش نويس مشهور که بدر خواست سارا برنارد شرح حال طاهره را بصورت درامی برشتهء تحرير در آورده، در حقّ اوميگويد: " ژاندارک ايرانی سلسله جنبان آزادی و نهضت زنان شرق ... که ظهورات و بروزاتش با احساسات هلوئيز قرون وسطی و هيپاتی طرفدار فلسفهء نوين فلاطونی مشابه و مماثل است ". لرد کرزن مينويسد: " جانبازی و فداکاری شاعرهء محبوب و ستمديدهء قزوين زرّين تاج يکی ازمؤثّرترين و محزنترين وقايع تاريخ معاصر را تشکيل ميدهد ". پرفسور ا. جی. برون ، مستشرق شهير انگليسی عقيدهء خود را دربارهء طاهره چنين مينگارد: " ظهور چنين زنی مانند قرّةالعين در هرعصر و زمان و در هر مرز و بوم از نوادر حوادث و عجايب جهان است، ولی طلوع و سطوعش در خطّهء ايران فی الحقيقه امری مستغرب بل اعجاز شمرده ميشود. اگر ديانت بابی در صحّت مدّعای خويش صرفاًبوجود قرّةالعين استناد نمايد و مدّعی شود که چنين عنصر شجاع و فداکاری را در دامان خود پرورانده است، همين امر برای اثبات قدرت وعظمت آن کافی است". عالم روحانی و معروف انگليسی دکتر ت. ک. چاين در يکی از تأليفات خويش شهادت ميدهد: " بذری را که قرّة العين در کشور های اسلامی بيفشاند اکنون رو بظهور و سر سبزی است... افتخار اين بانوی بزرگوار در آن است که دفتر اصلاحات اجتماعی در سر زمين ايران بدست وی مفتوح گرديده ". سياستمدار معروف و صاحب قلم فرانسوی کنت دوگوبينو در شأن وی مينويسد: " طاهره بدون ترديد يکی از مظاهر جليل و مفاخر شريف و پر ارزش اين ديانت است... مردم قزوين بحقّ و حقيقت دربارهء او نبوغ و کمال سحر آسائی قائل بوده اند" و همچنين ياد آور ميشود " بسياری از نفوس که طاهره را ديده و سر گذشت وی را در ادوار مختلفهء حياتش شنيده‏اند يکدل و يک زبان گفته اند: چون لسان بصحبت می گشود، سخنانش تا اعماق قلب تأثير ميکرد و هرشنونده را مسحور بيانات خويش قرار ميداد و سرشک از ديدگان جاری ميساخت". سر والنتاين چيرل مينويسد: "هيچ خاطره ای باندازهء حيات طاهره در فکر انسانی ايجاد حسّ احترام و شعف و مسرّت قلبی نمينمايد. افکار و آثاری که اين امهء فداکار در طيّ حيات خويش باقی گذاشته هنوز بين جامعهء نسوان نافذ و مؤثّر است". شاعر و نويسندهء بزرگ ترکيّه، سليمان ناظم بيک، در کتاب خويش راجع بديانت بابی مينويسد: "ای طاهره قدر و بهای تو از هزاران نفس چون ناصرالدّين شاه افزونتر و مقامت پر ارج تر است". بانو ماريانا هاينيش، مادر يکی از رؤسای جمهور اطريش، مراتب احترام و تکريم خويش را تلو اين عبارات بيان مينمايد: " طاهره نمودار کامل و کمال مطلوب عالم نسوان است. من بر آن همّت خواهم گماشت که آنچه را وی با تقديم جان در سبيل تقدّم و تعالی زنان ايران انجام داده ‌برای زنان کشور خويش مجری دارم ".
در قطعات خمسهء عالم محبّان و عاشقان پر شور و حرارت طاهره که اشتياق فراوان به استماع تفاصيل حيات پرافتخار وی دارند بيشمارند. بعضی پيروی از ملکات و سجايای عاليه اش را مايهء تهذيب اخلاق وتعديل افکار می شمرند و برخی مطالعهء اشعار و غزليّات مليحش را علّت انتعاش خاطر دانسته بالحان و نغمات موسيقی تلفيق ميکنند. جمعی روح پر فتوحش را در مقابل ديدگان و گروهی دل از عشق و محبّتش سرشار دارند و با قلبی مشتعل و سوزان آرزومندند در راهی که آن امهء منجذبه قدم نهاده تا آخرين نفس در آن سبيل ثابت ومستقيم بوده سالک گردند.
مأخذ : کتاب قرن بدیع

Thursday, April 28, 2005


.

Wednesday, April 27, 2005


.

استدلال های بهایی

با عرض ادب به شما خوانندگان گرامی‌.مطالبی‌ که در زیر میخوانید دقیقا برگرفته شده از وبلاگ استدلال های بهایی‌ در پرشین بلاگ می‌باشد که مدتی‌ پیش فیلتر شد و چون دیدم که اون دوست وبلاگ نویس برای گرداوری این مطالب زحمت کشیدند و از طرفی‌ نتونستم با خودشون تماس بگیرم ،برای حفظ زحمت دوست عزیز آقا شهرام تصمیم گرفتم اون ها را اینجا درج کنم با تشکر . کوی دوست
انتظار
چه طبقه ای هميشه اول مانع و صد راه مردم براي شناخت موعود خود بودند؟

آیا علمای تورات یهودیان راتشویق کردند که به ندای حضرت عیسی توجه کنند یا برعکس سبب گمراهی انها شدند؟
آیا علمای انجیل مسیحیان را تشویق کردند که به ندای حضرت محمد توجه کنند یا برعکس سبب گمراهی انها شدن
آیا علمای اسلا م مسلمانان را تشویق کردند که به ندای حضرت بهاءالله توجه کنند یا برعکس سبب دوری آنان شدن؟
نتیجه دشمنی علمای یهود چه بود هر چند حضرت عیسی را مانند یک مجرم به صلیب کشیدن ایا موفق شدن جلوی انتشار دیانت مسیحی را بگیرند؟
نتیجه دشمنی قبایل بت پرست و اعراض علمای بر ضد حضرت محمد چه بود؟ هر چندبسیاری از مسلمانان وائمه اطهار شهید شدن ایا انها موفق شدند جلوی انتشار دیانت اسلام را بگیرند ؟
در ابتدای ظهور دیانت بابی به دستور حکومت قاجار و فتوای علما نزدیک به بیست هزار نفر ازپیروان حضرت اعلى شهيد شدن و حضرت اعلى را هم با هفتصد و پنجاه گلوله به شهادت رساندن و حضرت بهاءالله را پس ازچها ماه حبس در سیاه چال تهران از ایران تبعید کردن ايا انها موفق شدن جلوي انتشاردیانت بهایی را بگیرند؟

حضرت بها الله میفرمایند: نار حكمت الهيه از آب عنصري افسرده نشود وسراج قدرت ربانيه از بادهاي مخالف خاموشى نپزیرد بلكه در اين مقام ماء سبب اشتعال شود و باد علت حفظ لو انتم بالبصر الحديد تنظرون و في رضي الله تسلكون ايقان ص9

چرا علمای ادیان پیروان خود را گمراه کردن؟
حضرت بهاالله ميفرمايند:
سبب صد عباد و منع ایشان از شاطی بحر احدیه علمای عصر بوده اند که زمام ان مردم در کف کفایت ایشان بود و ایشان هم بعضی نظر بحب ریاست و بعضی از عدم علم و معرفت ناس را منع مینمودند چنانچه همه انبیاء باذن و اجازه علمای عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند (ايقان ص 12)

باوجود اینکه اصول دین تحقیقی است نه تقلیدی باز هم عموم مردم رد و قبول خود را متعلق برد و قبول علماء خود می دانند مثلاً اکثر مسلمانان میگویند اگر دیانت بهائی حق است چرا علمای ما متفقاً قبول نمی کنند؟و در نظرشان علماء ایشان درآخرین درجات امانت و دیانت و پرهیزگاری هستند و به همین علت سالها است که علماء مردم چشم و گوش بسته را گمراه کرده میکنند و خواهند کرد.
خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
لازم به توضیح است که در اولین سالهای ظهور حضرت اعلی و حضرت بهاءالله علمای با انصافی هم بودند که پس از تحری حقیقت در جرگه مومنین در آمدند و اکثرا هم در راه مولایشان شربت شهادت نوشیدن.
آیا برای کشف حقیقت باید اول به عقل و خرد متکی بود یا اینکه کورکورانه هر چه از علمای خود شنیدیم همان را تقلید کنیم ؟
برای اینکه در باره حقیقت دین به تحقیق بپردازیم باید دارای چه شرایطی باشیم؟
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
و چون این مقام تحری حقیقت است و جستجوی واقع, مقامی است که تشنه جان سوخته آرزوی آب حیات نماید , ماهی مضطرب بدریا رسد ، مریض طبیب حقیقی جوید و بشفای الهی فائز شود قافله گمگشته براه حق پی برد و کشتی سرگشته و حیران بساحل نجات رسد لهذا طالب باید متصف بچند صفات باشد اولاً باید که منصف باشد و منقطع از ماسوی الله و قلبش بکلی بافق اعلی توجه کند و از اسیری نفس و هوی نجات یابد زیرا اینها همه مانع است و از ین گذشته تحمل هر بلائی لازم است و باید در نهایت تقدیس و تنزیه باشد و از حب و بغض جمیع ملل عالم بگذردچه که یحتمل حبش بجهتی مانع از تحقیق جهت دیگر شودو همچنین بغض بجهتی شاید مانع از کشف حقیقت آن شود این مقام طلب است طالب باید باین اخلاق و اطوار باشد و تا باین مقام نیاید ممکن نیست
که بشمس حقیقت پی برد. امر و خلق ج1 ص 25
بهترين و آخرين
علمای جمیع ادیان میگویند که دیانت انها بهترین کاملترین و اخرین دین است
ایا دانش و علم عالم انسانی به نقطه پایان رسیده است؟
آیا فکر و قوه خلاقه انسان به نقطه پایان رسیده است؟
آیا پایان ظهور ادیان به پیشرفت علم کمک میکند ؟
آیا پایان ظهور ادیان به ما کمک میکند تا زندگی بهتر داشته باشیم؟
آیا پایان ظهور ادیان به ما کمک میکند که از علم خدا بیشتربهره ببریم؟
آیا عقل و منطق بشری پایان ظهور ادیان را بنفع عالم انسانی میداند؟

مثلا علماء انجيل ميگویند آیه ای در انجیل است که ( آسمان و زمین از بین خواهند رفت اما سخنان پسر انسان هرگز از بین نخواهد رفت) . به همین دلیل میگویند اگر قرار باشد دین دیگری بیاید باید مروج انجیل باشد و چون حضرت محمد بسیاری از احکام انجیل را تغییر
داد از جمله روز تعطیل را از یکشنبه به جمعه تغییر داده است پس حضرت محمد از طرف خدا نیست
مسلمانان در جواب این آیه چه میگویند ؟
آیا میگویند انجیل هم مثل تورات تحریف شده و چنین ایه ای در انجیل نبوده و علمای انجیل از خودشان در اورده اند؟
آیا انجیل قبل از ظهورحضرت محمد تحریف شد یا بعد ؟
اگر بعد از ظهور حضرت محمد یعنی در حدود ششصد سال بعد از میلاد مسیح در ان زمان اکثر مردم قاره اروپا مسیحی و یهودی بودن و آنان مومن به کتاب خود چه کسی یا چه کسانی و چطور توانستند جمیع نسخه های کتاب مقدس را از سراسر قاره بلکه از سراسر عالم جمع کنند؟
آیا کتاب عهد قدیم و عهد جدید در سراسر عالم فقط چند نسخه بود و سایر مسیحیان بدون کتاب بودن؟
قبل از ظهور دیانت اسلام دین حق نزد خدا دیانت مسیحی بود اگر فرض بگیریم انجیل از همان ابتدا تحریف شد مومنین به حضرت عیسی بعد از وفات در آن جهان بر حسب احکام کدام کتاب محاسبه میشدند؟
ایا این عدل خدا است که مسیحیان را مجازات یا مکافات کند بر آنچه که در کتابشان اضافه شده و در اصل نبوده یا آنچه که از کتابشان حذف شده و در اصل بوده
حضرت بهاالله میفرمایند...بعضی میگویند که علمای یهود و نصاری آیاتی را که در وصف طلعت محمدیه بود ازکتاب محو نمودند و مخالف ان را ثبت کردند این قول نهایت بی معنی و بی اصل است ایا میشود کسی که معتقد بکتابی گشته و من عندالله دانسته ان را محو نماید و از این گذشته تورات در همه روی ارض بود منحصر بمکه و مدینه نبود که بتوانند تغییر دهند و یا تبدیل نمایند بلکه مقصود از تحریف همین است که الیوم جمیع علمای فرقان بان مشغولند و ان تفسیر و معنی نمودن کتاب است بر هوی و میل خود. (ایقان 67
علمای اسلام هم میگویند که دینشان آخرین کاملترین و بهترین است زیرا در سوره الاحزاب امده است : (ماکان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسل الله و خاتم النبیین ) علمای اسلام بر اساس این آیه تفسیر کرده اند که حضرت محمد آخرین پیغمبر است. همچنین در سوره ال عمران آمده است : ( و من یتبع غیر اسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین ) وتفسیر کرده اند که بجز اسلام دین دیگری نزد خدا قابل قبول نیست. و در سوره المائده
امده است (الیوم اکملت لکم دینکم...) و تفسیر کرده اند که دین اسلام کامل است و احتیاجی
به دین دیگری نیست بر اساس بیانات حضرت بها الله علمای اسلام در معنی این ایات تحریف کرده اند

در تفسير آیه(رسل الله و خاتم النبیین) حضرت محمد خاتم نبی است نه رسول و رسول کسی است که دارای کتاب و دین مستقل است مثل حضرت موسی عیسی و محمد اما نبی فقط مروج دین است مثل انبیا بنی اسرائیل و چون رسول هم مروج است پس رسول دارای مقام نبی هم هست اما نبی دارای مقام رسول نیست پس نبی نمیاید اما رسول میاید. و برای اینکه مشخص شود که نبی با رسول فرق میکند در سوره حج ایه 51 آمده است (و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی ...)جدا شدن این دو کلمه در کنار هم دلیلی است واضح که معنی این دو با هم فرق میکنددر معنی ایه ( من یتبع غیر اسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین ) در تمام مدت دوره اسلام هر کس غیر اسلام دین دیگری داشت نزد خدا قابل قبول نبود همانطور که قبل از اسلام در دوره حضرت مسیح هر کس مسیحی نبود نزد خدا قابل قبول نبود
در تفسير ایه ( الیوم اکملت لکم دینکم...) احکام دیانت اسلام یک شبه نازل نشد بلکه بتدریج نازل شده است در مدت 23 سال و این ایه در حجه الوداع نازل شد و بعد از 81 روز حضرت محمد از این عالم رحلت فرمودن شرح این آیه مثل معلم کلاس سوم است که پس از تدریس کامل کتاب به شاگردان کلاس سوم بگوید امروز درس شما کامل شد
آیا این به ان معنی است که دیگر کلاس چهارمی وجود ندارد؟
ادیان نیز مانند کلاس درس دوره ای دارنددوری دیانت یهودی از ظهور حضرت موسی بود تا ظهور حضرت عیسی و دوری دیانت مسیحی از ظهور حضرت عیسی بود تا ظهور حضرت محمد و دوری دیانت اسلام از ظهور حضرت محمد بود تا ظهور حضرت اعلی و این ادیان برای دوری خودش کامل بوده است و کاملا مناسب با مقتضیات آن زمان معنی آیه انجیل هم همین است یعنی احکام حضرت عیسی در دوری خودش کاملا مناسب بود وعوض نشد اما پس از انتهای دورای دیانت مسیحی چون بعضی از ان احکام در زمان حضرت محمد مناسب مقتضیات زمان نبود عوض شد حضرت بها الله نیز بعضی ازاحکام دیانت اسلام که مناسب مقتضیات این زمان نیست عوض کردن مثل در آوردن چشم بریدن دست و پا در جهت مخالف یکدیگر (. نباید فراموش کرد که در زمان حضرت محمد مانند امروز پلیس و دادگاه زندان نبود و اکثر قبایل در توحش ، و همین احکام شدید داروی درمان مناسب برای آن روزگار بود اما امروزه بسیاری بر این باورند که حبس ابد همراه با اعمال شاقه برای مجرم محکوم به اعدام مناسب تر است . چه بسیار انسانهای که پس از اعدام بیگناهیشان ثابت شد وهمچنین حضرت بهاءالله احکامی که مناسب این زمان است برای سعادت عالم انسانی آورده اند که اساس آن وحدت عالم انسانی است .در زمانهای گذشته بعلت عدم ارتباط قارات بیکدیگر و نبودن وسایل ارتباط جمعی اعلان وحدت عالم انسانی مناسب مقتضیات ان زمان نبود
حضرت عبدالبهاء میفرمایند
وجود عالم مانند انسانست و انبیا و رسل الهی طبیبان حاذق شخص انسانی بر حالت واحد ه نماند امراض مختلفه عارض گردد و هر مرضی را علاجی مخصوص پس طبیب حاذق هر علل و مرضرا معالجه واحده ننماید بلکه بمقتضای اختلاف امراض و احوال ادویه و علاج را تغییر دهد زیرا بر این شخص مرض هائل از حرارت عارض بود فلابد طبیب حاذق ادویه بارده داد و چون وقتی دیگر مزاج این شخص منقلب شد حرارت ببرودت تبدیل گشت لابد طبیب حاذق ادویه بارده را نسخ نمود و ادویه حاره تجویز نمود و این تغییر و تبدیل از مقتضای حال مریض است ... ملاحظه نمائید ایا شریعت تورات در این عصر و زمان ممکن الاجراست لا و الله بلکه مستحیل و محالست پس لابد خداوند متعال ان شریعت را در زمان مسیح نسخ فرمود( مفاوضات ص 72 در قران آیات زیادی است که برعکس آنچه علمای اسلام می گویند به آمدن رسولان در آینده خبر میدهد از جمله این آیه یا بنی آدم اما یاتینکم رسل منکم یقصون علیکم ایتی فمن اتقی و اصلح فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون عراف34
ای پسران آدم قطعیاً در آینده رسولانی میاینداما علمای اسلام میگویند که این آیه برای هابیل و قابیل پسران آدم است و ربطی بما ندارد
آیا ما بر حسب نظریه داروین بنی حیوان هستیم ؟
جالب تر این است که در همین سوره چند ایه( اعراف30 ) بالاتر آمده است یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد وکلوا و اشربواو لا تسرفو انه لایحب المسرفین
و این مشخص است که این آیات برای هابیل و قابیل نیست
ودر ایه الاسراء آیه 76سنه من قد ارسلنا قبلک من رسلناو لا تجد لسنتنا تحویلاً
که معنی آن این است که خدا میگوید سنه من این بوده که قبل از تو رسل مبعوث کند و سنت خدا عوض نمیشودعلمای اسلام میگویند خداوند عالم ودانا در سنتشان تجدید نظر فرموده اند

حضرت بهاءالله میفرماینددر جمیع اعهاد و ازمان انبیاء و اولیاء با قوت ربانی و قدرت صمدانی در میان ناس ظاهر گشته و عقل سلیم هرگز راضی نشود که نظر ببعضی کلمات که معانی آنرا ادراک ننموده این باب هدایت را مسدود انگارد و از برای این شموس و انوار ابتدائی و انتهائی تعقل نماید زیرا که فیضی اعظم ازین فیض کلیه نبوده و رحمتی اکبر ازین رحمت منبسطه الهیه نخواهد بود و شکی نیست که اگر در یک آن عنایت و فیض او از عالم منقطع شود البته معدوم گردد لهذا لم یزل ابواب رحمت حق بر وجه کون و امکان مفتوح بوده و لایزال امطار عنایت و مکرمت از غمام حقیقت بر اراضی قابلیات و حقایق و اعیان متراکم و مفیض خواهد بود این است سنت خدا من الازل الی الابد امروخلق ج2 ص
41
قيامت
علمای ادیان بعلت نداشتن علم الهی بعضی از آیات کتاب را که دارای معانی باطنی است ازخودشان تعبیر و تفسیر کرده اند و همین سبب شده است که امروزه روشن فکران از دین فاصله میگیرند زیرا می بینند برخی از آیات کتاب مقدس مخالف علم و عقل است مثل داستان بوجود آمدن کائنات داستان خلقت ادم و حواء جن و شیطان وصف بهشت وجهنم و شرایط ظهور موعود و علایم قیامت

در انجیل مرقس در باره علامات بازگشت مسیح چنین آمده است
آفتاب تاریک خواهد شد و ماه دیگر نخواهد درخشید ستاره ها از آسمان فرو خواهند ریخت آن وقت پسر انسان را خواهند دید که با قدرت عظیم و جاه و جلال سوار بر ابر میاید و درقران مجید در علایم قیامت امده است اذا الشمس کورت و اذا النجوم انکدرت و اذا السماء کشطت و یا اذا السما انفطرت
جمیع آن عبارات دارای معانی باطنی است نه ظاهری مثلا در جمله پسر انسان سوار بر ابر می آید حضرت بها الله میفرمایند مقصود از ابر ان اموری است که مخالف نفس و هوای ناس است چنانچه ذکر شد در ایه مذکوره (افکلما جاء كم رسول بما لاتهوي انفسكم استكبرتم ففريقا كذبتم فريقا تقتلون ) مثلا از قبیل تغییر احکام و تبدیل شرائع و ارتفاع قواعد و رسوم عادیه و تقدم مومنین از عوام بر معرضین از علماء و همچنین ظهور ان جمال ازلی بر حدودات بشریه از اکل و شرب و فقر و غنا و عزت و ذلت و نوم و یقظه وامثال آن از آنچیزهائیکه مردم را بشبهه میاندازد و منع مینماید همه این حجبات بغمام تعبیر شده ....زیرا که سالها عباد بر تقلید آباء و اجداد باقی هستند و باداب و طریقی که در ان شریعت مقرر شده تربیت یافته اند یکمرتبه بشنوند و یا ملاحظه نمایند شخصی که در میان ایشان بوده ودر جمیع ان حدودات شرعیه که در قرنهای متواتره بان تربیت یافته اند و مخالف و منکران را کافر و فاسق و فاجر دانسته اند همه را از میان بردارد البته این امور حجاب و غمام است از برای آنهائیکه قلوبشان از سلسبیل انقطاع نچشیده و از کوثر معرفت نیاشامیده و بمجرد استماع این امور چنان محتجب از ادراک ان شمس میمانند که دیگر بی سوال و جواب حکم بر کفرش میکنند و فتوا بر قتلش میدهند چنانچه دیده اند و شنیده اند از قرون اولی و این زمان نیز ملاحظه شد. (ایقان ص55
در زمان حضرت عیسی و حتی تا حدود سیصد سال بعد از دیانت اسلام عقیده عامه مردم بر این بود که کره زمین سطحی است مسطح و آسمان پرده است که بر روی آن قرار گرفته و ستارگان آسمان گوی های کوچک و درخشانی است که به آن سقف چسبیده است و آفتاب هر روز از این طرف کوه در می آید و به آن طرف کوه میرود و انذازه اش هم همان است که با چشم ظاهری دیده میشودامروزه علم فلک ثابت کرده است که این ستارگان درخشان افتاب های بزرگی هستند که تا آنجا که کشف شده اکثرا چند برابر آفتاب منظومی شمسی است حالا اگر بخواهیم این ایات را بر حسب ظاهر تفسیر کنیم از تحمل علم و عقل خاج خواهد شد تاریک شدن آفتاب منظومه شمسی یعنی مرگ نباتات و حیوانات و انسان و یخبندان و انجماد کره ارض اما داستان به اینجا تمام نمیشود ستارگان اسمان هم باید به زمین بخورد تصادف یکی از سیارات منظومی شمسی کافیست که تمام کره ارض بکلی منهدم شود انوقت پسر انسان میاید
آمده است برای که ؟ برای چه ؟ و کجا ؟

بر حسب ایات قران انسان اشرف مخلوقات است شکی نیست که یک وقت انسان در این کره نبوده بلکه این کره ارض نبوده خالق بوده اما مخلوق زنده مخصوصا انسان نبوده بنظر شما خالق بدون مخلوق چگونه خالقی است؟
حضرت عبدالبهاء میفرمایندحق لازال بجمیع اسماء و صفات متصف و آنچه از لوازم این اسماء و صفات است لم یزل بوده و خواهد بود خالق را مخلوق باید و رازق را مرزوق شاید. امروخلق ج1ص113
پس تا خالق بوده مخلوق هم بوده اگر کره زمین نبوده در این فضای بی انتها در سیارات دیگر انسان بوده و خواهد بود برخی در مراحل ابتدایی حیات و برخی در مراحل متقدم به اصل مطلب بر میگردیم چون زمان انسان ها در این سیاره به انتها رسیده و یا قیامت شده است ستارگان اسمان باید بریزند یعنی سایر موجودات و کائنات که در سایر کروات هستن باید سیارشان در هم کوبیده شود و نابود شود چون پسر انسان ميايد برای که امد ؟ برای چه امد؟ و کجا امد؟؟؟
انسان متفکر امروز هرگز این خرافات را قبول نمیکنداما داستان امام زمان که در حدیث امده است و با احادیث جعلی هم مخلوط شده است اگر به چاپ های قدیمی بحارالانوار مراجع شود هنوز در بین انبوه احادیث جعلی چند حدیث صحیح که با حضرت اعلی مطابق است موجود است یکی از روایات چنین است که امام زمان در سن کودکی در شهر مجهول جابلقا در چاهی مخفی شده است
تا در روز قیامت ظاهر شود . موعودی که میتواند بیش از هزار سال از انظار مخفی باشد چه لزوم دارد که به چاه پناه ببرد ؟ ایا چاه مکان مناسبی برای نجات دهندی جهان است؟
و قبل از اینکه موعود با شمشیر از چاه خارج شود مرد کچل یک چشمی با خرش که به خر دجال معروف است ظاهر میشود و او بوسیله خرش مردم را فریب میدهی. باری ان موعود شمشیر میکشد و دوسوم جمعیت جهان را یعنی چهار میلیارد انسان را به خاک و خون میکشد تا جهان را پر ازعدل و داد کند
ایا برای اصلاح عالم ما باید منتظر چنین موعودی باشیم؟
حضرت عبدالبهاء میفرمایند
ای بنده حق جمهور ناس منتظر موعوی خونخوارند و ولی ظالمی غدر مهد یی خواهند که با سهم و سنان و شمشیر بران سیلی از خون بیچارگان جاری وساری نماید ....و حال انکه مظهر کمالات معنویه و مطلع انوار رحمانیه باید محیی ارواح باشد و منعش اجسام جان بخشد نه جان گیرد سبب حیات شود نه علت ممات اباد کند نه خراب نماید( مکاتیب جلد 1 ص 407
حضرت بها الله میفرمایند
انشاء الله امیدوارم که ان جناب خود را از صهبای رحمت الهی منع نفرمایند و نظر پاک را باسباب فانیه نیالایند تا از سراب فانی ببحر باقی واصل شوند . و همچنین سبب عدم ظهور مظاهر عدل و مطالع فضل باسباب قدرت ظاهریه و غلبه ملکیه همین شئونات فصل و تمیز بوده. چه اگر ان جوهر قدم علی ما کان علیه ظاهر شود و تجلی فرماید احدی را مجال انکار و اعراض نماند بلکه جمیع موجودات از مشاهده انوار او منصعق بلکه فانی محض شوند . دیگر در این مقام مقبل الی الله از معرض باالله منفصل نگردد. ( دریای دانش ص 141

حضرت عبدالبهاء میفرمایند آفاق مانند ماهی تشنه لب است و تعالیم جمال مبارک اب روان نه حیفی و نه سیفی و نه تکفیری و نه تدمیری ونه تضییقی و نه تعرضی و نه تکلفی شمشیرش اعلان وحدت عالم انسانی تیغ جهانگیرش موحبت رحمانی قوه جندیه اش محبت الله قوانین وائین سپاهش بیان معرفت الله سپهسالارش نور هدایت الله اصول و قوانینش محبت و مهربانی با جمیع نوع انسانی بدرجه ای که بیگانه اشناست اغیار یار دشمن دوست بد خواه خیر خواه و باین نظر رفتار میشود زیرا خطاب بعالم انسانی میفرمایند یعنی جمیع ملل که همه باریک دارید و برگ یک شاخسار . (مائده اسمانی ج5
ص90
معجزه
وقتی یک متحری حقیقت از معجزه در دیانت بهائی سوال میکند او در فکرش در جستجوی چه چیز است؟
آیا منتظر است که بگویند بله خانه ای است از طلاکه با معجزه ظاهر شده است
یا سنگی هست که همینکه دست برویش بگذاری و بگویی یا بهاء بحرف میاید
در زمان حضرت محمد نیز منکران از همین قبیل معجزات از آن حضرت میطلبیدن مثلا میگفتن اگر راست میگویی چرا عصا ی نداری که تبدیل به مار شود یا چشمه ای ظاهر کن که در آن باغی از درختان خرما و انگور باشد یا خانه ای از طلا ظاهر کن. یا میگفتن اگر راست میگوئی خدا با تو حرف میزند بگذار قدری هم با ما حرف بزند
جواب حضرت محمد به انها چه بود؟
آیا به انها گفت هر چند میدانم که میگوئید سحر است اما برای اینکه قدرت خدا را ثابت کنم آن معجزه را انجام میدم و امروز خانه ای از طلا می بینیم که یادگار معجزه حضرت محمد است یا چون به ماه نگاه میکنیم خط سیاهی از شمال تا جنوب آن می بینیم که نشان دهنده شق القمر است ؟
یا اینکه وحی خدا آمد که( بگو سبحان الله مگر من هستم جز بشری مبعوث شده برسالت.سوره بنی اسرائیل ایه 93) یعنی من ادعائی جز بشریت و رسالت نکرده ام به عبارت دیگر بشر بودن دلیل قدرت داشتن بر این امور نیست و ادعای رسالت ربطی به معجزات ندارداگر نفسی در جمیع قران جستجوکند آیه ای پیدا نمی کند که در آن حضرت محمد برای اثبات حقانیت خود معجزات را دلیل قرار داده باشد بلکه در اکثر آیات به کافی بودن کتاب اشاره فرموده اند (دلیل باید با مدعا مرتبط باشد تا موجب اثبات مطلوب گردد مثلا اگر شخصی بکوید که من دکترم و دلیلم این است که به آسمان پرواز می کنم و بر فرض اینکه به آسمان هم پرواز کرد باز دلیل بر دکتر بودن نیست زیرا معالجه امراض دلیل صدق ادعا طب است. فرائد ص
به همین علت اگر شخصی ادعاء رسالت کند و دلیل او پرواز به آسمان باشد این دلیل کافی نیست زیرا دلیل رسالت کتاب سماوی است ؟

حضرت عبدالبها میفرمایند
(مظاهر مقدسه الهیه مصدر معجزاتند و مظهر آثار عجیبه هر امر مشکلی و غیر ممکنی از برای آنان ممکن و جایز است زیرا بقوتی خارق العاده از ایشان خارق العاده صدور یابد...ولی در کتب مقدسه اصطلاح مخصوص موجود و در نزد آنان این معجزات و آثار عجیبه اهمیتی ندارد حتی ذکرش نخواهند زیرا اگر این معجزات را برهان اعظم خوانیم دلیل و حجت از برای حاضرین است نه غائبین...اما در یوم ظهور اهل بصیرت جمیع وونات مظهر ظهور را معجزات یابند زیرا ممتاز از مادونست همین که ممتاز از مادونست معجزه محض است ملاحظه نمائید که حضرت مسیح فرید و وحید من دون ظهیر و معین و بدون سپاه و لشکر در نهایت مظلومیت در مقابل جمیع من علی الارض علم الهی بلند نمود و مقاومت کرد وجمیع را عاقبت مغلوب نمود و لو بظاهر مصلوب گردید حال این قضیه معجزه محض است ابدا انکار نتوان نمود دیگردر حقیت حضرت مسیح احتیاج ببرهان دیگر نه و این معجزات ظاهره در نزد اهل حقیقت اهمیت ندارد مثلا اگر کوری بینا شود عاقبت باز کور گردد یعنی بمیردو از جمیع حواس و قوی محروم شود.....مقصد این نیست که مظاهر ظهور عاجز از اجرای معجزاتند زیرا قادر هستند لکن نزدشان بصیرت باطنی و گوش روحانی و حیات ابدی مقبول و مهم است پس در هر جائی از کتب مقدسه که مذکور است کور بود بینا شد مقصد اینست که کور باطن بود به بصیرت روحانی فائز شد . مفاوضات ص76
زمانی که حضرت بهاالله در بغداد تشریف داشتن شیخ عبدالحسین مجتهد که نهایت دشمنی را نسبت به ان حضرت داشت برخی از علماء اعلام مقیم نجف و کربلا را در کاظمین به دور خود جمع کرد وتوسط قاصدی از حضرت بهاءالله طلب معجزه کردند حضرت بهاءالله فرمودن (...هر چند حق ندارند زیرا حق باید خلق را امتحان نماید نه خلق حق را ولی حال این قول مرغوب و مقبول. اما امرالله دستگاه تیاتر نیست که هر ساعت یک بازی در بیاورند و هر روز یکی چیزی بطلبد در این صورت امرالله بازیچه صبیان شود ولی علماء بنشینند و بالاتفاق یک معجزه را انتخاب کنند و بنویسند که بظهور این معجزه از برای ما شبهه نمیماند و کل اقرار و اعتراف بر حقیت این امر مینمایند و انورقه را مهر کنند و بیاورند و اینرا میزان قرار دهند اگر ظاهر شد از برای شما شبهه نماند و اگر ظاهر نشد بطلان ما ثابت گردد . مفاوضات ص12 ) قاصد با شنیدن این جواب قاطع که در تاریخ ادیان بیسابقه و بی نظیر است زانوی جمال مبارک را بوسید ورفت درمجمع علماء ان چه را که شنیده بود ابلاغ کردو گفت حضرت بهاءلله آماده است که هر معجزه ای را که همگی متفق هستید ظاهر کند. بعد از سه روز مشورت علماء از ترس موفق به تصمیم گیری نشدن و از طلب معجزه منصرف شده و گفتن شاید او جادوگر باشد!!!
(حضرت بهاءالله پس از استحضار بر رای علماء فرمودن : با ارسال این پیام شافی و کافی معجزات همه انبیاء ظاهر و محقق گردید چه که علماءرا در انتخاب آن مخیر گذاردیم تا آنچه را بخواهند اتیان نمایند. حضرت عبدالبهاء در باره همین نوع دعوت و اقامه حجتی که بعدا از طرف حضرت بهاءالله در لوح سلطان ایران بعمل آمده میفرمایند : و چون در نصوص تورات دقت نمائیم هیچ یک از مظاهر الهیه اقوام منکره را مخیر نفرمود که هر معجزه ای که بخواهید من حاضرم و هر میزانی که قرار دهید من موافقت نمایم و در توقیع شاه واضحا فرموده اند که علماء را جمع کن و من را بطلب تا حجت و برهان ثابت شود. قرن بدیع ص 297)(شاه آن نامه را فرستاد نزد علما که جواب انرا بنویسند بعد از چند روز علما گفتند این شخص دشمن شما است شاه گفت من میدانم که دشمن من است من میگویم شما جواب مطالب او را بنویسید جواب ننوشتند شاه متغیر شده گفت من اینقدر علما را احترام میکنم انعام میدهم که چنین روزی جواب چنین نامه ئیرا بنویسند حال آنهاچنین جواب میگویند. ایام تسعه ص377) جواب بعدی علماء این بود قاصدی که این نامه را آورده با شدید ترین شکنجه اعدام کنید !!!
حضرت بهاءالله میفرمایند انشآءالله باید چشم دل را از اشارات آب وگل پاک نمود تا ادراک مراتب مالانهایه عرفان نمائید و حق را اظهر از آن بینید که در اثبات وجودش بدلیلی محتاج شوید و یا بحجتی تمسک جوئید.....اگر در فضای قدس حقیقت سائری کل اشیاء بمعروفیت او معروفند و او بنفسه معروف بوده و خواهد بود و اگر در ارض دلیل ساکنی کفایت کن بانچه خود فرموده ( اولم یکفهم انا انزلنا علیک الکتاب) اینست حجتی که خود قرار فرموده و اعظم از این حجت نبوده و نیست. ایقان ص 71)
حجت اعظم اسلام قران است که به وحی نازل شده است
در بدایت انتشار دیانت باب محمد شاه قاجار برای تحقیق سید یحیی دارابی را ماموربه این کار میکند . سید یحیی دارابی ملقب به وحید علاوه بر قران 300 حدیث از حفظ داشت ویکی از مراجع تقلید شیعیان و مورد اعتماد محمد شاه بود. زمانی که حضرت اعلی در شیراز تشریف داشتن جناب وحید توسط یکی از مومنین موفق به ملاقات حضرت اعلی شد جناب وحید سوالاتی را که در نظر داشت یکایک بحضور مبارک عرض میکرد و حضرت اعلی در مقابل هر سوال جوابی کوتاه و قانع کننده می فرمودن که سبب حیرت و تعجب سید یحیی شد. جلسه اول 2 ساعت طول کشید وباقی سوالات به جلسه دوم موکول شد در جلسه دوم سید یحیی از شدت اضطراب سوالاتی را که از قبل در نظر گرفته بود فراموش کرد و بجای آن سوالات دیگری را مطرح کرد حضرت اعلی همانطور که جواب سوالات را میدادند جواب سوالات فراموش شده سید را هم میدادند جناب وحید میگوید : ( از مشاهده این مطلب عجیب حالت غریبی در خود احساس کردم . حس میکردم که در خواب سنگینی فرو رفته ام و جواب هر مسئله ای را که از ان مسائل فراموش شده می شنیدم مرا از خواب بیدار میکرد از طرفی متعجب بودم از طرف دیگر فکر میکردم که شاید این مطلب از راه تصادف باشد. تاریخ نبیل 147). در جلسه سوم جناب وحید تصمیم میگیرد که در قلبش از حضرت اعلی تفسیر سوره کوثر را رجا کنم که مثلش را ندیده باشد
جناب وحید میگوید( چون بمحضر مبارک رسیدم خوفی عجیب و ترسی شدید سراپای مرا فرو گرفت که سبب آنرا ندانستم با اینکه چند مرتبه بحضور مبارک مشرف شده بودم هیچ این حالت برای من دست نداده بود .حضرت باب چون مرا بآن حالت دیدند از جای خود برخاستند دست مرا گرفتند و پهلوی خود نشانده فرمودند هر چه میخواهی بخواه هر آنچه دلت میخواهد بپرس تا جواب بدهم . من مثل طفلی که قادر بر تکلم نباشد وچیزی نفهمد حیرت زده و بیحرکت نشسته بودم حضرت باب تبسمی فرمودن و بصورت من نظر انداخته گفتند اگر سوره کوثر را برای تو تفسیر کنم دیگر نخواهی گفت سحر است و بصحت رسالت من اعتراف خواهی کرد؟
از شنیدن این مطلب گریه شدیدی بمن دست داد هر چه خواستم چیزی بگویم نشد فقط این ایه قران را خواندم (ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکون من الخاسرین) حضرت باب فبل از وقت عصر از جناب خال کاغذ و قلم خواستند و بتفسیر سوره کوثر مشغول شدند من هیچ وقت آن منظر عجیب را فراموش نمیکنم سیل آیات از نوک قلمش با سرعت حیرت آوری جاری بود با صوتی لطیف و آوازی ظریف آیات مبارکه را تغنی میفرمود یکسره تا غروب آفتاب این حال استمرار داشت و بدون تانی و سکون قلم آیات نازل میشد در هنگام غروب تفسیر سوره کوثر تمام شد آنگاه قلم را بر زمین گذاشته و فرمودن چای بیاورند بعد شروع بتلاوت آیات نازله نمودند و با صوت موثری مشغول تلاوت شدند ...پس از اینکه تلاوت تفسیر کوثر تمام شد هیکل مبارک برخاستند و تشریف بردن و بجناب خال فرمودن جناب سید یحیی و ملا عبدالکریم قزوینی مهمان شما هستند از آنها پذیرائی کنید تا تفسیر سوره کوثر را که اکنون نازل شد استنساخ کنند و بعد با کمال دقّت با اصل نسخه مقابله نمایند
حاج سید یحیی میگوید من و ملاعبدالکریم سه شبانه روز طول کشید تا ان رااستنساخ کردیم و مقابله نمودیم مخصوصاً درباره احادیثی که در این تفسیر از قلم مبارک ذکر شده تحقیق کامل بعمل آوردیم و تمام انها را در نهایت درجه متانت یافتیم . من از مشاهده این مطلب بدرجه از اطمینان رسیدم که اگر جمیع قوای عالم جمع میشدن ممکن نبود ایمان و اطمینان مرا سلب کنند یا تقلیل دهند. تاریخ نبیل 148)
حماسه و جانبازی جناب وحید وهزاران تن از مریدانش در راه انتشار امر حضرت اعلی زینت بخش صفحات تاریخ است در دوران حضرت بهاءالله نزول آیات الهی دارای وسعت و سرعت بیشتری بود بطوری که در یک ساعت در حدود یک هزار آیه از لسان مبارک جاری میشد و جمیع آثار حضرت بهاءالله که از نظر بهائیان آثار مقدسه و وحی الهی است اگر با هم جمع شود به بیش از یکصد جلد بالغ میکردد
حضرت عبدالبهاء میفرمایند
جمال مبارک و حضرت اعلی در زمانی ظاهر شدند که قوه قاهره دول زلزله بر ارکان عالم انداخته بود در محلی معتکف دور از عمار نبود در قطب آسیا ظاهر شدند و اعدا بجمیع انواع اسلحه مسلح بودند حکایت قبیله قریش نبود هر دولتی با پنجهزار توپ ده کرور لشکر در میدان حرب جولان میداد یعنی جمیع دول در نهایت اقتدار بودند و جمیع ملل در نهایت قوت و عظمت ...در همچو وقتی شمس حقیقت از افق رحمانیت طلوع نمود ولی در نهایت مظلومی وحید و فرید و بی معین و نصیر و قوای عالم بر مقاومت جمال مبارک دائماً قیام داشت در موارد بلا هر مصیبتی بر وجود مبارک وارد شد بلیه ئی نماند که بنهایت درجه بر وجود مبارک وآرد نیامد جمیع تکفیر کردند تحقیر نمودند ضرب شدید زدند مسجون کردند سرگون نمودند و عاقبت در نهایت مظلومیت از وطن اخراج و نفی بعراق نمودند دوباره باسلامبول و از اسلامبول بارسوم برمیلی منفی نمودند و بعد بخراب ترین قلعه های عالم مانند قلعه عکا فرستادند و در آنجا مسجون نمودند دیگر از اینجا موقعی بدتر اعظم برای نفی و حبس متصور نمیشد....جمال مبارک امرش را زیر حکم زنجیر بلند نمود این برهانیست که کسی نمیتواند انکار کند هر نفسی را سرگون مینمودند زار و زبون میشد ولی جمال مبارک را سرگونی سبب علو امر شد و هر نفسی را مسجون میکنند سبب اضمحلال اوست اما مسجونی جمال مبارک سبب استقلال او شد هر نفسی را بر او جمهور هجوم میکنند معدوم میشود لکن هجوم بر جمال مبارک سبب اشراق نور گشت انوارش ساطع شد آیاتش لامع گشت حجتش کامل شد . خطابات ج1 ص2)

Sunday, April 24, 2005

عید گل بر عاشقان مبارک

مژده به جان دهید که جانان تاج ظهور بر سر نهاده
حلول عید اعظم رضوان و جلوس سلطان معبود بر اریکه مقصود مبارک باد.کوی دوست به عنوان هدیه چند عکس را از باغ رضوان،به شما عزیزان تقدیم میدارد.شاد باشید و بهاری

Saturday, April 23, 2005


Garden of Ridvan14

Garden of Ridvan13

Garden of Ridvan12

Garden of Ridvan11

Garden of Ridvan10

Garden of Ridvan9

Garden of Ridvan8

Garden of Ridvan7

Garden of Ridvan6

Garden of Ridvan5

Garden of Ridvan4

Garden of Ridvan3

Garden of Ridvan2

Garden of Ridvan1

Tuesday, April 12, 2005

مخمس از شیخ بهائی ‌


تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود،از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
* * *
رفتم به در صومعه‌ی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد
در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه
* * *
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
* * *
هر در که زنم،صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم،پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
* * *
بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم، من که روم خانه به خانه
* * *
عاقل، به قوانین خرد، راه تو پوید
دیوانه، برون از همه، آیین تو جوید
تا غنچه‌ی بشکفته‌ی این باغ که بوید
هر کس به زبانی، صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
* * *
بیچاره بهائی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است، زخیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

Baha'i House of Worship, Panama City, Panama

The Bahá'í temple in Panama City, Panama completed 1972, serves as the mother temple of Central America. It is perched on a high cliff overlooking the canal, and is constructed of local stone laid in a pattern reminiscent of Native American fabric designs.

Baha'i House of Worship, Panama City, Panama16

Baha'i House of Worship, Panama City, Panama15