Wednesday, April 09, 2008

بررسی مطالب جام جم در مورد آئین بهایی

بررسی گفتگوی آیت الله تسخیری 


پیرو گفتگویی که ویژه نامه ی "ایام" روزنامه ی جام جم مورخ 6 شهریور با آیت الله تسخیری انجام داده، ذکر نکاتی چند می تواند خواننده را در قضاوت عادلانه یاری دهد. هر چند تمام ویژه نامه ی ایام را می توان تلخیص کتب ردیه دانست اما جامعه ی بهائی و بالاخص "جوانان تحصیل کرده و منصف بهائی"، باز هم جوابگوی این ایرادات خواهند بود. امید که مفید آید.

اولین مسئله ای که ذهن خواننده را به خود مشغول می کند این است که مجمع فقه اسلامی چقدر رسمیت یافته و تصمیماتش سندیت دارد. نویسنده می گوید:" مجمع مذکور بالاترین مرجع فقهی اسلام است که پیرامون خطیر ترین موضوعات، نظر فقهی علمای مذاهب اسلامی را اعلام می دارد"

آیت الله تسخیری در ستون دوم تصریح می کند که "این مجمع الفقه را خودشان (کشورهای اسلامی) برای توضیح مبهمات تشکیل داده اند."

نکته ی اول اینکه این مجمع بالاترین مرجع فقهی در اسلام نیست، چرا که هیچ سندی (آیه، حدیث یا روایت) برای تاسیس چنین مجمع فقهی ای وجود ندارد. این مجمع بیشتر جنبه ی صوری و نمایشی دارد، چرا که هیچ کدام از مصوبه های آن قابلیت اجرایی نمی یابد.

اگر مصوبه های این سازمان را فقهی بدانیم آنگاه تکلیف مراجع تقلید نامعلوم است و همانطور که اشاره شد در جوامع اسلامی ورای مراجع تقلید، هیچ مقام فقهی دیگری وجود ندارد که صلاحیت صدور حکم فقهی را داشته باشد.

همچنین اگر مصوبه های مجمع را قانونی بدانیم، آنگاه این قانون ممکن است با قانون اساسی یکی از کشورهای عضو سازمان مغایرت داشته باشد لذا این بیان آیت الله تسخیری که "همین رای که ما به اجماع مقرر کردیم ... این یک قطعنامه و فتوای کامل است" مورد قبول همگان نیست.

ضمنا این مصوبات برخلاف نظر آیت الله تسخیری هیچ ضمامت اجرایی ندارد ایشان ضمانت اجرایی این مصوبات را عضو بودن کشورهای اسلامی (57 کشور از سال 1969) در مجمع الفقه می دانند. حال آنکه این مسئله به هیچ وجه ضامن اجرایی امر نمی شود. کمااینکه بسیاری از کشورها در سازمان ملل عضوند اما ممکن است یکی از مصوبات سازمان ملل با قانون اساسی ایشان مغایرت داشته باشد و لذا در آن کشور جاری نگردد.

از نوع اشاره ی نویسنده به موضوع کار مجمع، با آوردن لفظ "خطیرترین موضوعات"، آوردن نام "سلمان رشدی" به عنوان یکی از خطیرترین مسائل، همچنین پیش فرض تز "بهائیت رویاروی جهان اسلام" و نهایتا عبارت "آن را برای جهان اسلام خطر بزرگی دانستند" در ستون اول، به خوبی می توان برداشت کرد که نگارنده ی مصاحبه اصولا سعی در جو سازی، تاثیر گذاری مخفیانه و غیر منصفانه بر خواننده را دارد. هر مسلمانی با دیدن موارد مذکور که زیرکانه در متن گفتگو جاسازی شده اند، گمان می کند که دیانت بهائی دیدگاهی مقابل دیانت اسلام دارد؛ هر چند آیت الله تسخیری با بیان این مطلب که "دیانت بهائی هنوز برای مسلمانان مبهم است" بر این واقعیت که حقیقت دیانت بهائی کماکان بر مسلمانان ناشناخته یاقی مانده است، صحه می گذارد. آیا زمان آن نرسیده که این ابهام را منصفانه رفع کنیم؟

مسئله ی دیگر آنکه قطعنامه ای که "پیرامون بهائیت" توسط مجمع صادر شده چه موضوعاتی را بیان می کند که با لفظ "مهم" از آن یاد شده است. ای کاش حداقل این قطعنامه را می شد در اختیار همگان گذاشت تا مردم بتوانند نظر فقهی علمای مذاهب اسلامی ( "بالاترین مرجع فقهی اسلامی" (!) را) مشاهده کنند. تمام متن مصاحبه راجع به این قطعنامه است حال آنکه خود قطعنامه غایب است و حتی عبارتی از آن منقول نیست.

اصولا توصیه ی مجمع فقه اسلامی چیزی نیست که قبلا کسی به آن نپرداخته باشد بلکه از ابتدای تاریخ دین بهائی مخالفان و مغرضان همیشه سعی در خطرناک نشان دادن آن داشته اند. ما وصیت تکراری مخالفت ناآگاهانه با دیانت بهائی را در تاریخ بارها و بارها دیده ایم. با این تفاوت که آیت الله تسخیری بدون آوردن حتی یک نمونه، "همه" ی تعالیم (و به زعم باطل خودشان "ادعای") حضرت بهاءالله را ملازم انکار ضروریات دین اسلام می داند. شاید ایشان پنداشته اند که خواننده بی آنکه بیاندیشد هر سخنی را از هر مصدری که صادر شود چشم و گوش بسته خواهد پذیرفت.

چگونه تعالیم این آئین توحیدی مانند محبت به خلق، نهی از تعصبات دینی، جنسی، نژادی، وحدت اساس ادیان الهی و پیامبران، حکم صوم و صلاة و زکاة و ...، به انکار ضروریت دین اسلام منتج می شود؟ قدری انصاف باید. البته می دانیم که هر دین جدیدی ما را به احکام و تعالیم جدید دعوت خواهد کرد که مطابق با نیازهای جامعه ی بشری خواهد بود.

نکته ی جالب دیگر آنکه آیت الله تسخیری اعلام می کند که این قطعنامه تاثیری در مجامع اسلامی نداشته (به همان دلیلی که عرض کردم چون چیز تازه ای نبود!) اما در مورد مجامع غربی تاثیر گذاشت (به زعم مجمع الفقه). چه تاثیری در کار بود؟ اصولا تنها کشور اسلامی که با جامعه بهائی به صورت سیاسی برخورد می کند، جمهوری اسلامی ایران است. سایر کشورهای اسلامی از جنبه ی دینی ( و نه سیاسی) اعتقادات دیانت بهائی را نمی پذیرند. لذا این عقیده که "تمام" کشورهای اسلامی دیانت بهائی را "فرقه ی جاسوس و مزدور" می دانند به کلی اشتباه است و لذا مجامع غربی فقط ایران (و نه سایر کشورهای اسلامی را) را به خاطر برخورد سیاسی با جامعه ی غیر سیاسی بهائی محکوم می کنند. نتیجتا این قطعنامه هیچ تاثیری در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی نداشته است.

نکته ی مهم دیگر اینکه استفاده ی غرب از موضوعات متفاوت برای تحت فشار قرار دادن کشورهای اسلامی دلیلی بر غربی بودن آن موضوعات نمی باشد. مثلا اگر آمریکا حقوق کودکان در ایران را زیر سوال می برد نمی توان سریعا نتیجه گرفت که کودکان ایرانی، آمریکایی اند یا جاسوس اجانب! به ضرس قاطع می توان گفت که بهائیان هم دل خوشی از این حمایت ها ندارند چرا که اهداف کلی دیانت بهائی با سیاست های جاری جهان غرب منطبق نیست.

مورد دیگری که برای بنده و بسیاری از خوانندگان جای سوال دارد این است که اگر دیانت بهائی یک نحله ی فکری نیست، پس چیست؟ یقینا دیانت بهائی یک نحله ی اعتقادی (که طبیعتا نحله ی فکری بودن هم شامل آن است) می باشد. آیت الله تسخیری با توهین به دیانت بهائی سعی در توجیه رفتار حکومت در عدم رعایت حقوق بشر را دارد. به عبارتی ایشان بیان می کند که در ایران آزادی عقیده و فکر وجود دارد اما چون بهائی خالی از تفکر است لذا آزادی برای بهائیان معنا ندارد. قضاوت با خواننده ی محترم.

بحثی قدیمی و ملال آور! مکرر خوانده ایم و شنیده ایم که "بهائیان اجازه ی دخالت در امور سیاسی را ندارند" و نیز "بهائیان در هر کشوری که زندگی می کنند باید مطیع قوانین آن کشور باشند" حضرت عبدالبهاء می فرمایند:" حزب الله ابدا در امور سیاسیه مداخله نکنند. به نص قاطع ممنوع اند. و هر نفسی از این طایفه در امور سیاسی مداخله نماید دیگران از او دوری جویند بلکه تبری نمایند" و همچنین حضرت عبدالبهاء در مورد اطاعت از حکومت می فرمایند:" هر ذلتی را تحمل توان نمود مگر خیانت به وطن و هر گناهی قابل عفو و بخشش است مگر هتک ناموس دولت و مضرت ملت" حال از آیت الله تسخیری می پرسم که بهائیان چگونه می توانند با وجود چنین تعالیمی جاسوس باشند؟

در ستون دوم مصاحبه آمده است بهائیان هم از اینکه به ضدیت با جهان اسلام موسوم شوند پرهیز دارند. اگر منظور از ضدیت دشمنی است، باید گفت که بهائی با هیچ دین و آئینی دشمن نیست؛ چرا که حضرت بهاءالله می فرمایند:" ای اهل عالم سراپرده ی یگانگی بلند شد به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار". همچنین اصلی ترین هدف این دین بدیع ایجاد وحدت عالم انسانی است که به طور واضح با دشمنی میسر نمی شود. و اگر منظور از ضدیت، استقلال دینی است باید گفت که بهائیان می کوشند که اعلام کنند که دیانت مستقلی هستند. از این منظر، یقینا اسلام و بهائی دو دین جدا مثل دیانت یهود و دیانت مسیح می باشند.

یکی از عبارت های مبهم این مصاحبه، "نفوذ بهائی به جهان اسلام" است. که باید منظور آیت الله تسخیری را جویا شد. آیا تلاش بهائیان برای رسمیت یافتن و یا احقاق حقوق طبیعی شان به معنی "نفوذ به جهان اسلام" است؟

نکته ای که جای بسی تعجب دارد و سالهاست که در ادبیات انتقادی این مرز و بوم شاهد آن هستیم عدم رعایت کامل ادب هنگام نگارش است. چه زیباست اگر بتوانیم بدون توهین به افکار دیگران راجع به آنان صحبت کنیم. خطاب به آیت الله تسخیری عرض می کنم که این "فرقه ی ساختگی سخیف" امر می کند که بایستی با جمیع ادیان الهی با کمال صفا و صمیمیت معاشرت نمود : عاشروا مع الادیان بالروح و الریحان. پیروان حضرت بهاءالله هیچ گاه درباره ی عقاید دیگران زبان به طعنه نمی گشایند. آیا منظور شما از سخافت این است؟ کدام تعلیم از تعالیم حضرت بهاءالله برای شما نمودی از سخافت پیدا کرده است؟ حکم به ادب، احترام به عقاید نفوس، برداشتن حکم مجادله و تفوق جویی، تاکید بر اهمیت تربیت فرزندان با فضائل انسانی و ...


آنچه که دیانت بهائی می گوید قابل تعمق تر از آن است که بتوان با ایرادات و بهانه های سطحی آیت الله تسخیری آن را کنار گذاشت