Wednesday, April 09, 2008

بررسی مطالب جام جم در مورد آئین بهایی

نويسنده : سميرا

مقاله اي در ويژه نامه ايام مورخ 6/6/1386 تحت عنوان «خشم سران بهائيت از بي توجهي جهانيان به آنان » درج شده بود كه توجه مرا جلب كرد . البته بسيار سعي كردم كه با «حوصله و دقت ويژه يك پژوهنده حقيقت » همانطور كه مد نظر دوستان تهيه كننده اين ويژه نامه بوده است ، اين مقاله را مطالعه كنم ، اما بچه گانه بودن بيش از حد مطالب و جو سازي واضح و البته بازي با كلمات ، مانع از آن شد كه آن را جدي بگيرم . با اين وجود مطالب مندرج در اين مقاله ، يادآوري چند نكته واضح را ضروري نمود :

اولين مدرك بدون سند و مدركي كه ارائه شده است ، «حمايت هاي بي دريغ كانون هاي قدرت جهاني از اين فرقه و سران آن » مي باشد كه هر خواننده هوشمندي را متعجب مي سازد . به نظر مي رسد كه دولت ايران در طول اين 150 سال ، قوي ترين دولت جهان بوده است كه با وجود حمايت هاي بي دريغ ساير دول قدرتمند عالم ، موفق شد حضرت باب و جمع كثيري از مؤمنين اوليه را شهيد نمايد ، حضرت بهاالله را به اخرب بلاد عالم تبعيد كند و بهائيان را از كار اخراج نموده ، زنداني كند ، از تحصيل محروم سازد ، مصادره اموال كند و شهيد نمايد . البته خواننده منصف را همين جمله كفايت مي كند تا پي به فقدان منطق در اين مقاله ببرد .

1. در مقاله اشاره شده است كه بهائيت در اين زمان طولاني در جذب مردم جهان توفيقي نداشته است و نيز ذكر شده است كه اين فرقه گرفتار شكست روز افزون و نفرت بيش از پيش همه كره ارضي مي باشد . البته مشخص نيست كه نويسنده گرامي اين ديدگاه را از كجا كسب كرده است . ايشان چشم خود را به روي اين حقيقت بسته است كه بهائيان جهان روز به روز در حال افزايش اند و هم اكنون حدود 5 ميليون نفر در سراسر دنيا به اين دين معتقد مي باشند . به نقل از دايرۀ المعارف بريتانيكا ديانت بهائي پس از ديانت مسيحي ، گسترده ترين دين بر روي كره زمين بوده و حضور افراد از نژاد هاي مختلف در كنفرانس جهاني بهائي سال 1992 شاهدي است بر اين مطلب .

نكته جالب اين است كه اگر ديانت بهائي در جذب مردم توفيقي ندارد و همه از آن متنفرند ، چرا صدا و سيما اين قدر ولخرجي فرمودند و 64 صفحه مطلب را به جهت آگاهي و هشياري مردم ،ضميمه روز نامه كثيرالانتشار خود نموده و رايگان در اختيار ملت گذاشتند ؟ چاپ همين ويژه نامه ، بي اساس بودن بسياري از مطالب مندرج در خودش را ثابت مي كند از جمله مطلب عدم توفيق ديانت بهائي در جذب مردم .

2. در مقاله به نقل از روحيه خانم آمده است:«...اغلب مردم راه ظاهرا زيبايي را كه به پرتگاه ختم مي شود بر مي گزينند و فقط معدودي ، راه باريك ناهموار سلامت را كه جلوه ظاهري ندارد انتخاب مي كنند . ما بهائيان ... از اين وضع به شگفتي در مي آييم . ...» متأسفانه دقيقا مطابق مثالي كه روحيه خانم زدند ، بسياري از مردم راه ظاهرا زيبايي را كه به پرتگاه منتهي مي شود برمي گزينند . مقام ،موقعيت ، قدرت ،ثروت و شغل خود را ترجيح داده ، چشمشان را به روي حقيقت مي بندند . از جمله اين نفوس كه در دنيا بسيارند و آخرت را به قيمت ناچيز دنيا فروخته اند ، همين عزيزاني هستند كه آگاهانه سعي دارند حقايق را وارونه جلوه داده و ذهن مردم را منحرف نمايند ، اما خبر ندارند كه « عدو شود سبب خير گر خدا خواهد !» .

3. در مقاله آمده است :« خانم ماكسول تاريخ بهائيت را نخوانده و يا توجه نداشته اند كه نخستين رهبر بهائيت يعني حسينعلي نوري نيز پيش از اين از عدم توجه و اقبال مردم به خود شديدا ناراحت و عصباني شده و زبان به لعن و دشنام مردم گشوده است . او با گلايه فراوان از مردم تهران به عراق مي رود و در لوح مريم مي گويد : از ارض طا بعد از ابتلاي لا تحصي به عراق عرب به امر ظالم عجم ( ناصرالدين شاه) مبتلا گشتيم ... » البته روحيه خانم تاريخ ديانت بهائي را خوانده اند اما متأسفانه نويسنده عزيز از روي عجله يا هر مطلب ديگر ، تاريخ ديانت بهائي را دقيق مطالعه نكرده اند ، مگر نه به سادگي متوجه مي شدند كه حضرت بها الله با « گلايه فراوان از مردم تهران » به عراق نرفتند بلكه ناصرالدين شاه آن حضرت را به عراق تبعيد نمود . شاهدي كه از لوح مريم ذكر شده نه تنها گلايه اي را از مردم تهران نشان نمي دهد ، بلكه آثاري از لعن و دشنام به مردم نيز در آن ديده نمي شود .

4. در مقاله آمده است : « ... پيشواي بهائيان جهان كه از هوشمندي و بي توجهي مردم عراق نيز شكايت دارد ، زبان به بد وبيراه گويي مي گشايد : اين نفوس همان نفوسي هستند كه مدت سه هزار سال به پرستش اصنام مألوف و معبودي جز عجل زرين نداشتند ، الحال نيز به همان اوهام معتكف . چه نسبتي بين اين واهيه سافله و طلعت احديه موجود و چه ارتباطي بين اين عبده اوثان و مقصد اعلي مشهود .» اعتراض و انكار و احتجاج مردم از مظاهر ظهور و ناراحتي پيامبران الهي از آنان ، مطلب جديدي نيست كه نويسنده عزيز آن را كشف كرده باشد تا به عنوان نقطه ضعف يا دليل بطلان ديانت بهائي ذكر نمايد . اگر قرآن مجيد را زيارت كنيد ، به سادگي اين تكرار تاريخ را مي بينيد . چنانچه مي فرمايند: " يا حَسرَۀ علي العباد ما يأتيهم من رسول الا كانوا به يستهز‍ئون"(1) دريغا بر اين بندگان ، هيچ فرستاده اي بر آنان نيامد مگر آنكه او را ريشخند مي كردند " و همت كل امۀ برسولهم ليأخذوه وجادلوا بالباطل ليدحضوا به الحق ... ."(2) و هر امتي آهنگ فرستاده خود را كردند تا او را بگيرند و به باطل جدال نمودند تا حقيقت را با آن پايمال كنند .

سوره هود تماما حكايت انكار و اعتراض مردم به پيامبران و ناراحتي انبياي الهي است و اين حكايت در همه اديان تكرار مي شود تا جايي كه خداوند در سوره انعام خطاب به حضرت محمد (ص) مي فرمايد : "و ان كان كبر عليك اعراضهم فإن استطعت أن تبتغي نفقا في الارض أو سلما في السماء فتأتيهم بأيۀ و لو شاء الله لجمعهم علي الهدي ... ."(3) و اگر اعراض كردن آنان (از قرآن ) بر توگران است ، اگر مي تواني نقبي در زمين يا نردباني در آسمان بجويي تا معجزه اي (ديگر) برايشان بياوري (پس چنين كن) و اگر خدا مي خواست قطعا آنان را بر هدايت گرد مي آورد . نويسنده محترم اگر قصد نشان دادن حقيقت را داشت ،به جاي نقل تاريخ از يك مجله، حتما به اصل مطلب ذكر شده توسط جناب نبيل مراجعه مي نمود . در آن صورت حتما متوجه مي شد كه ناراحتي حضرت بها الله از بابياني بوده كه بعد از شهادت حضرت باب ، به يحيي ازل پيوستند و از مسير صحيح منحرف شدند ، نه مردم بغداد . همچنين اين بيان مربوط به قبل از اظهار امر حضرت بهاالله است ، يعني زماني كه ايشان هنوز بابي بودند .

5. هيچ فرد بهائي ديانتش را به ارث نبرده است . فرد بهائي بر خلاف مطلبي كه شما سعي در القاء آن داريد ،مي تواند ديانت خود را انتخاب كند . هر بهائي زاده كه به سن 15 سالگي رسيد ميتواند بهائي ،مسلمان، مسيحي ،...ويا داراي هر عقيده ديگري باشد و هرگز در صورت خروج از ديانت بهائي مرتد و واجب الدم نيست . بنابراين دليلي وجود ندارد كه كسي با بي ميلي در جامعه بهائي بماند . بهائيان هرگز نه خجالت كشيده اند ونه از ابراز عقيده خود در مقابل ديگران ترسيده اند ،بلكه جان و مال خود را نيز در مقابل چشمان هم وطنان مسلمانشان در راه اعتقاد خود فدا كرده اند . اگر تاريخ اوليه امر بهائي را ناشيانه تحريف مي كنيد ، وقايع معاصر را كه مردم به چشم خود ديده اند نمي توانيد عوض كرده يا پنهان سازيد .

6. در مقاله آمده است :« روحيه در بيان احساس حقارت بهائيان ميگويد عده معدودي از احبا (بهائيان) هستند كه نمي خواهند و يا خجالت مي كشند به مردم بگويند ما بهائي هستيم ... » عجيب است كه تذكر روحيه خانم درباره عده معدودي از احبا دليل بر احساس حقارت كل بهائيان و يك ويژگي بسيار مهم آنان مي باشد بطوريكه در ادامه مقاله آمده است :«به راستي راز اين همه شكست واحساس حقارت چيست ؟» حقيقتا منطق مندمج در سطور مقاله خواننده را متحير مي سازد علي الخصوص اينكه در ادامه پس از اشاره به احساس حقارت مي خواند كه بهائيان در عمل "خود برتر بين " هستند ! حال اينكه كسي كه احساس حقارت مي كند چگونه خود برتر بين است سئوالي است كه نويسنده گرامي نيز هرگز به آن جواب نخواهد داد ... .

7. در مقاله آمده است :« واقعيت آن است كه بهائيت شعار وحدت عالم انساني را از اسلام به سرقت برده و به نام خود جعل كرده است .» البته از آنجا كه اساس اديان الهي يكي است و همه پيامبران مقصد واحد دارند ، مسلما ديانت اسلام نيز در بطن خود رو به سوي اين هدف دارد ، اما واضح و عيان است كه 1400 سال پيش ابدا امكان وحدت عالم انساني وجود نداشته است . اصلا بسياري از مردم دنيا از وجود هم بي خبر بودند ، قاره امريكا ناشناخته بود و بقيه ممالك نيز با هم ارتباطي نداشتند ، چه برسد به اينكه وحدت داشته باشند . گذشته از اين ، حكم جهاد را چگونه مي توانيد با وحدت عالم انساني تطابق دهيد . حكم نجاست را چگونه مي توانيد با وحدت عالم انساني تطابق دهيد . مگر نه اينكه « انما المؤمنون اخوه » همانا تنها مؤمنان برادرند . و يا « محمد رسول الله والذين معه أشداء علي الكفار رحماء بينهم ...»(4) محمد (ص) پيامبر خداست و كساني كه با اويند ، بر كافران سختگير و با همديگر مهربانند .

در ضمن اين شعار به سرقت رفته چطور تا قبل از نوشته شدن اين مقاله هيچ مدعي در اسلام نداشته است؟ آيا اينكه قرآن مجيد بين نژاد هاي مختلف تفاوتي قائل نشده است مگر تقوا ، بدين معناست كه قرآن مجيد به وحدت عالم انساني اشاره كرده است؟ البته اين كتاب آسماني تمام نيازهاي دوره خود را در بر داشته و حضرت محمد احكام و تعاليم دين خود را كامل نموده اند ، اما رسيدن به وحدت عالم انساني نيازمند داشتن ابزاري است كه ديانت بهائي به اقتضاي زمان آن را در اختيار بشر قرار داده است . تساوي حقوق رجال و نساء ، وحدت لسان و خط ، تعديل معيشت ، صلح عمومي و تشكيل محكمه كبري ، تعليم و تربيت عمومي و اجباري ، از تعاليم اجتماعي ديانت بهائي است كه جامعه بشري را در راه رسيدن به وحدت هدايت مي نمايد .

8. در انتها لازم به ذكر است كه نويسنده گرامي ، قسمت هايي از سخنان روحيه خانم را كه در جمعي خاص و در شرايط خاص راجع به موضوعي خاص ذكر نموده است مانند تكه اي از پازل جدا كرده و به عنوان سند و مدرك در مقاله خود گنجانده است . در حالي كه خواننده از لحن خاص روحيه خانم و جوي كه در زمان نطق ايشان حاكم بوده است ، كاملا بي اطلاع مي باشد .

در مجموع استفاده از كلمات و جملات تحريك كننده مثل " زبان به بد و بيراه گويي مي گشايد " و يا " زبان به لعن و دشنام مردم گشوده است " روشي است قديمي در منحرف كردن اذهان و تحريف واقعيت كه در اين مقاله به شكل ناشيانه اي از آن استفاده شده است . اين مقاله جدا از مطالبي كه به ديانت بهائي نسبت داده ، توهيني است آشكار به فهم ودرك خواننده آن ، زيرا علاوه بر اينكه اثري از منطق در آن نيست و استدلالات آن آبكي و ارجاعات آن به مجلات است نه منابع دست اول ، سعي دارد واقعياتي را نيز كه هر ايراني به چشم خود ديده است تحريف كرده و خواننده را مجبور نمايد كه ديده ها و استنباطات خود را فراموش كند .


ارجاعات:
(1) سوره يس ، آيه 30
(2)سوره غافر ، آيه 5
(3)سوره انعام ، آيه 35
(4)سوره فتح ، آيه 29