Monday, February 28, 2005

مناجات

هُو اللّه
ای خدای پر عطای ذوالمنن
واقف جان و دل و اسرار من
در سحر ها مونس جانم توئی
مطّلع بر سوز و حرمانم توئی
هر دلی پيوست با ذکرت دمی
جز غم تو می نجويد محرمی
خون شود آن دل که بريان تو نيست
کور به چشمی که گريان تو نيست

در شبان تيره و تار ای قدير
ياد تو در دل چو مصباح منير
از عناياتت به دل روحی بدم
تا عدم گردد ز لطف تو قدم
در لياقت منگر و در قدر ها
بنگر اندر فضل خود ای ذوالعطا
اين طيور بال و پر اشکسته را
از کرم بال و پری احسان نما

ع ع

Sunday, February 27, 2005


.

e.card

ecard

barge sabs

رفاه عالم انسانى از بيانيه‌های جامعه بين المللی بهائی

ص ١رفاه عالم انسانی صلح جهانی، كه تا ده سال پيش به منزلهء آرمانی بيش نبود در اين زمان، به ميزانی فوق تصوّر ، در شرف شكل گرفتن و قوام يافتن است. موانع موجود در اين راه كه در طی مدّتی بسيار مديد زوال ناپذير به نظر می آمد، اكنون فروريخته است. به تدريج روش مشورت و مذاكره برای بر طرف ساختن كشمكش های به ظاهر اصلاح ناپذير به كار گرفته ميشود. رفته رفته تمايلی نسبت به مقابله با تهاجم نظامی از راه اقدامات مشترك بين المللی پديدار می گردد. اين عوامل در توده های مردم، و همچنين در بسياری از رهبران كشورها، تأثيری اميدبخش نسبت به آيندهء جهان داشته است، اميدی كه تقريباً از دست رفته بود. در سراسر جهان نيروهای عظيم فكری و روحانی در حال جلوه و بروزند، نيروهايی كه تأثير روزافزون آنها با ناكاميهای دههء اخير نسبت مستقيم دارد. در همهء جا نشانه هايی حاكی از آرزوی مردم به پايان يافتن اختلافات، رنجها و ويرانيها كه ديگر هيچ سرزمينی از آنها مصون نمانده، رو به افزايش است. اين جنبشهای روز افزون برای ايجاد دگرگونی را بايد اجر نهاد و آنها را در مسير غلبه بر موانع باقيمانده ای كه سدّ راه تحقّق رؤيای ديرين بشر، يعنی صلح جهانی ، شده اند به كار بست. كوشش و تحرّك مورد نياز برای اجرای چنين اقدامی را نمی توان فقط به وسيلهء دعوت به مبارزه عليه آفات اجتماعی كه جامعه به آن دچار است بر انگيخت. بلكه بايد آن را از راه ارائهء دورنمايی از رفاه عالم انسانی تهييج كرد، يا به عبارت ديگر توجّه را نسبت به امكانات بهزيستی مادّی و روحانی كه اكنون در دسترس قرار دارد معطوف ساخت. همهء ساكنان كرهء زمين بايد بدون تفاوت و امتياز و بدون تحمّل شرايطی كه با هدفهای اساسی اين سازماندهيِ مجدّدِ امور بشری ارتباط ندارد از نتايج اين اقدامات بهره مند شوند. تجربه ای كه تاريخ تا به امروز ثبت كرده است بيشتر مربوط به قبايل، فرهنگها، طبقات اجتماعی و ملّتهاست. اكنون با ايجاد وحدت صوری بين كشورهای كرهء زمين در اين قرن، و پذيرفتن وابستگی متقابل همهء كسانی كه بر روی آن زندگی می كنند، تاريخ بشر به صورت مردمی واحد آغازمی شود. تلطيف خلق وخوی انسانی كه به كندی، و در مدّت زمانی طولانی، پيشرفتی پراكنده و نا منظّم داشته با دست آوردهای مادّی بشر به هيچوجه قابل قياس نيست. با وجود اين، اكنون همهء ساكنان كرهء زمين كه از نعمت های موروثی و فرهنگی گوناگون كه در طول قرون و اعصار تكامل ص ٢يافته برخوردارند به تلاشی فرا خوانده شده اند كه با استفاده از ميراث مشترك خود، با هشياری و به نحوی منظّم و مرتّب مسئوليّت طرّاحی آيندهء خود را به عهده گيرند. بسی دور از واقعيّت است اگر چنين بپنداريم كه بدون بازنگری دقيق در طرز فكرها و فرضيّاتیكه اكنون اساس اقدامات توسعهء اقتصادی و اجتماعی است می توان به چشم اندازی ار مرحلهء بعدی پيشرفت تمدّن دست يافت. واضح است كه چنين دوباره انديشی بايد در ابتدا متوجّه جنبه های عملی خطّ مشی ها، استفاده از منابع ، طرز تنظيم برنامه ها، روشهای اجرايی و سازمان دهی باشد.ولی در جريان اين بازنگری خيلی زود به مسائلی اساسی برخورد می شود كه به هدفهای دراز مدّتیكه بايد دنبال شوند، ساختهای اجتماعی مورد نياز، مشكلات توسعه و ترويج عدالت اجتماعی و ماهيّت و نقش دانش در ايجاد تغييراتی پايدار، مرتبطند. بديهی است كه چنين بازنگری بناچار به جستجوی توافق نظر دربارهء طبيعت خود انسان منجر خواهد شد. برای بحث دربارهء اين موضوعها چه از جنبهء عملی و چه از لحاظ نظری دو راه مستقيم وجوددارد. از همين دو راه است كه در نظر داريم در صفحات بعد موضوع نحوهء اقدام برای توسعه و عمران جهانی را مورد بررسی قرار دهيم . ابتدا عقايد جاری در بارهء ماهيّت و هدف مراحل توسعه را بررسی می كنيم و سپس به وظايف و اقداماتی كه برای مجريان آن در نظر گرفته شده است، می پردازيم. طرّاحی برنامه های جاری توسعه و عمران غالباً مبتنی بر فرضيّاتی است كه اساساً مادّی است. بدين معنی كه هدف توسعه در همهء جوامع بر حسب استفاده از وسائلی تعريف می شود كه در بعضی از مناطق مرفّه جهان، تجربه نشان داده موجب موفّقيّت در كسب رفاه مادّی می گردد.البتّه تغييراتی در مباحث مربوط به توسعه و عمران با توجّه به تفاوتهای فرهنگی و نظامهای سياسی روی می دهد كه هدف آنها مقابله با خطرات هشدار دهندهء حاصل از انحطاط محيط زيست می باشد.امّا با وجود اين، فرضيّات مادّی زيربنايی همچنان به قوّت خود باقی مانده است. در پايان قرن بيستم ديگر نمی توان از اين عقيده پشتيبانی كرد كه نيازمنديهای بشری را می توان با نحوه ای از توسعهء اجتماعی و اقتصادی كه صرفاً از درك مادّی زندگی انسان سرچشمه گرفته است بر طرف ساخت. فاصلهء ژرف و هولناك مابين سطح زندگی گروه كوچك مردم مرفّه جهان، يعنی اقلّيّتی كه بالنّسبه رو به تقليل است، و اكثريّت بزرگی از ساكنان كرهء زمين كه در پنجهء فقرگرفتارند پيوسته افزايش می يابد و پيش بينی های خوشبينانه دربارهء تغييراتی كه انتظار می رفت در اثر اين طرز توسعهء اجتماعی و اقتصادی حاصل شود باطل و بی اثر شده است. ص ٣اين بحران بی سابقهء اقتصادی، همراه با نابسامانی های اجتماعی كه در اثر آن بوجود آمده، نمودار اشتباه وخيمی است كه در نحوهء ادراك ما از طبيعت بشر وجود دارد. زيرا وضع كنونی طرزرفتاری را تشويق می كند كه نه تنها برای تأمين توسعه و عمران كافی نيست بلكه با توجّه به رويدادهای جهانی برای منظور فوق نامربوط نيز بنظر می رسد. كاملاً روشن است كه اگرتوسعهء اجتماعی هدفی ورای بهبود شرايط مادّی نجويد، حتّی در رسيدن به همين هدف هم توفيق نخواهد يافت. هدف مزبور را بايد در ابعاد روحانی زندگانی جستجو كرد يعنی در انگيزه ای كه ازچشم اندازی اقتصادی – كه پيوسته در تغيير است و جامعهء انسانی را به صورتی مصنوعی به دو قسمت " توسعه يافته " و " در حال توسعه " تقسيم ميكند – فراتر ميرود. از آنجا كه در حال حاضر تعريف هدف توسعه و عمران مورد تجديد نظر قرار گرفته ضروریاست كه دربارهء نقش مجريانش نيز تجديد نظر شود. حياتی بودن نقش دولت در سطوح مختلف نيازی به توضيح ندارد. به هر صورت برای نسل های آينده فهم اين نكته آسان نخواهد بود كه چرا درعصری كه اصل مساوات مورد ستايش بوده در طرّاحی برنامه های عمرانی به تودهء مردم اصولاً به چشم دريافت كنندگان كمك و آموزش می نگريسته اند. با وجود اعتقاد به اصل مشاركت، تنها مجالی كه در بهترين شرايط به اكثريّت مردم جهان در تصميم گيری داده می شود نقشی فرعی و محدود به انتخاب از ميان چند راه حلّ است، راه حلّ هايی كه به وسيلهء سازمان هايی كه اكثريّت مردم را به آنان دسترسی نيست تعيين شده و يا بر اساس هدفهايی مشخّص گرديده است كه اغلب با برداشتی كه اكثريّت مردم از واقعيّت دارند تطبيق نمی كند. اين شيوه به صراحت يا بطور ضمنی، حتّی از طرف اديان رسمی نيز مورد تأييد قرار گرفته است. چنين به نظر می رسد كه تفكّرات متداول دينی، زير فشار سنّتهای پدر سالاری، اين توانايی را ندارد كه معتقدات ايمانی حاكی از بُعد روحانی طبيعت بشری را به نحوی ارائه نمايد كه موجب اعتماد و اطمينان و توانايی جمعی جامعهء انسانی برای اعتلای به ماورای شرائط مادّی گردد. اين طرز فكر، موجب غفلت از اهمّيّت پديده ای می شود كه در زمان ما ممكن است مهمترين پديدهء اجتماعی باشد. درست است كه دول جهان از طريق سازمان ملل می كوشند تا نظامی جهانی بوجود آورند ولكن مردم جهان نيز از تصوّر چنين چشم اندازی به هيجان آمده اند. پاسخ آنان به صورت ظهور ناگهانی نهضتها و سازمانهای گوناگون برای تغيير و تحوّل اجتماعی در سطح محلّی ،ناحيه ای وجهانی جلوه گر شده است. حقوق بشر، پيشرفت زنان،‌ترك تعصّبات، شرايط اجتماعی ص ٤توسعهء اقتصادی پايدار، تربيت اخلاقی كودكان، سواد آموزی،‌اقدامات اوّليّهء بهداشتی و بسياری ديگر از مسائل حياتی هر يك احتياج فوری به حمايت سازمانهايی دارد كه در نقاط مختلف جهان از پشتيبانی روزافزون مردم برخوردارند. اين پاسخ مردم جهان به نيازمنديهای مبرم زمان، انعكاس ندايی است كه حضرت بهاءالله بيش از صد سال پيش به اهل عالم فرمودند :‌ " امروز را نگران باشيد و سخن از امروز رانيد" تحوّلی كه به تدريج بسياری از مردم عادی در خود احساس می كنند، تغييری كه از ديدگاه مورّخان تاريخ فرهنگ بسيار ناگهانيست، پرسش هايی اساسی را دربارهء نقش هيئت عمومی جامعهء بشری در طرّاحی آيندهء كرهء زمين مطرح می سازد.
١ خطّ مشی و سياستی كه سبب تشويق مردم جهان به قبول مسئوليّت در قبال سرنوشت مشتركشان می گردد بايد بر آگاهی و اعتقاد به اصل وحدت عالم انسانی مبتنی باشد. اين مفهوم كه افراد بشر همه اعضاء يك خانواده اند اگر چه در صحبتها و مذاكرات معمولی با سادگی فريبنده ای مطرح می شود ولكن اغلب مؤسّسات اجتماعی معاصر را در انجام وظائفشان با موانع و مشكلات مهمّ و اساسی مواجه نموده است. تركيب مبارزه جويانهء حكومت مدنی، اصل مركزيّت اقامهء دعوی در تنظيم اغلب قوانين مدنی، تجليل از مبارزات طبقاتی و كشمكش های ساير گروههای اجتماعی،‌سلطهء روحيّهء رقابت جويی در نحوهء نوين زندگانی، همه نمونه هايی از مظاهر گوناگون اصل كشمش و ستيزه جويی در جامعهء امروزی است كه به عنوان انگيزهء اصلی روابط متقابل انسانی پذيرفته شده است. اين كشمكش و رقابت جلوهء ديگری است از تغيير مادّی زندگانی كه طی دو قرن اخير به نحوی روز افزون در سازمان اجتماعی بشر ريشه دوانيده است. حضرت بهاءالله بيش از يك قرن پيش در نامه ای خطاب به ملكه ويكتوريا عالم بشری را به هيكل انسانی تشبيه فرموده اند و با ذكر اين تمثيل به طرح و نمونه ای اشاره نموده اند كه حاكی از وعدهء اطمينان بخشی برای سازمان جامعه ای جهانی است. براستی در عالم وجود هيچ طرح و نمونهء معقول ديگری وجود ندارد. حقيقت اينست كه جامعهء انسانی صرفاً از توده ای از واحدهای متفاوت تشكيل نشده بلكه از حاصل برخورد و معاشرت افرادی به وجود آمده است كه هر يك از آنها دارای ص ٥هوش و اراده است ؛ با وجود اين، اعمال حياتی بدن انسان نموداری از اصول اساسی عالم وجود است.مهمترين اين اصول اصل وحدت در كثرت است. به رغم تناقضی كه به صورت ظاهر به نظر می رسد ،همين يكپارچگی و پيچيدگی نظام بدن انسان و تركيب كامل همهء سلولها در بدن است كه دقيقاً به هريك از عناصر متشكّله اجازه می دهد كه تواناييهای مخصوص و پنهان خود را به منصّهء ظهور رساند. هيچ سلولی‌، چه از لحاظ كمك به درست انجام گرفتن وظايف بدن وچه از نظر بهره بردن از تندرستی كلّ بدن، جدا از بدن زندگی نمی كند. سلامت جسمانی كه به اين ترتيب حاصل می شود هدفش ظهور و بروز آگاهی و شعور در انسان است، به عبارت ديگر مقصود و هدف رشد جسمانی ( بيولوژيكی ) بسی والاتر ار بقای وجود بدن و اعضای آن است. آنچه دربارهء زندگی يك فرد صادق است دربارهء جامعهء انسانی نيز صدق می كند. نوع انسان به طور كلّی موجوديست پوينده كه در خطّ مقدّم تكامل حيات قرار دارد. اگر چه وجدان آگاه بشريّت به وسيلهء اذهان و انگيزه های گوناگون افراد بيشمار جامعهء انسانی عمل می كنند‌، ولكن كثرت مزبور به هيچ وجه به وحدت اساسی وجدان بشريّت لطمه وارد نمی آورد. به راستی وجود اين تنوّع ذاتيست كه وحدت را از يكنواخت بودن وهمسان بودن متمايز می سازد. به فرمودهء حضرت بهاء الله آنچه كه در حال حاضر بر مردم جهان می گذرد جريان فرارسيدن مرحلهء بلوغ جمعی جامعهء انسانيست و به وسيلهء همين بلوغ نوع انسان كه در شرف تحقّق است اصل وحدت در كثرت به كاملترين وجه نمودار خواهد شد. جريان تشكّل اجتماعی كه آغازش تشكّل و تحقّق زندگانی خانوادگی بوده متدرّجاً از مراتب سادهء قوم و قبيله و صورت های بسيار متنوّع جامعهء شهری گذشته و سر انجام به ظهور دولتهای ملّی رسيده و هر مرحله فرصتهای جديد و شايانی برای كار آيی استعداد های انسانی فراهم ساخته است. واضح است كه پيشرفت نوع بشر به قيمت فدا كردن فرديّت افراد انسانی نبوده است. هرچه سازمان اجتماعی توسعه يافته، دامنهء امكانات بروز تواناييهای نهفته در وجود انسان نيز گسترش يافته. از آنجا كه بين افراد و جامعه رابطه ای متقابل وجود دارد، تحوّلی كه اكنون مورد نياز است بايد به طور همزمان در آگاهی وجدانی افراد بشر و در ساخت نهادهای اجتماعی صورت گيرد.فرصتهايی كه اين تحوّل دوگانه فراهم می آورد به خطّ مشی توسعهء جهانی هدف وجهت می بخشد.آن مقصد و هدف در اين مرحلهء حسّاس تاريخ، بايد برقرار ساختن پايه های استواری باشد كه تمدّنی جهانی بتواند به تدريج بر اساس آنها شكل گيرد. ص ٦پايه ريزی تمدّن جهانی نيازمند ايجاد نهادهای اجتماعی و قوانينی است كه از خصوصيّات و قدرت و اختياراتی جهانی برخوردار باشد. كوشش دراين راه تنها زمانی می تواند آغاز شود كهكسانی كه مسئول تصميم گيری هستند مفهوم واقعی وحدت عالم انسانی را صميمانه پذيرفته باشند و نيز اصول آن وحدت از راه تعليم و تربيت و با استفاده از وسائط ارتباط جمعی نشر و تعميم يابد. زمانی كه اين آستانه پشت سر گذاشته شود، جريانی آغاز می گردد كه مردم جهان را در كار تعيين هدفهای مشترك و قبول تعهّد برای تحقّق اهداف مزبور سهيم خواهد نمود. فقط چنين دگرگونی اصولی می تواند آنها را از شرّ اهريمنان قديمی جدالهای قومی و مذهبی حفظ نمايد. اگر ساكنان كرهء زمين اين واقعيّت را كه همهء آنان در حقيقت يك مردمند دريابند آن وقت خواهند توانست از الگوهای اختلاف برانگيز كه در گذشته حاكم بر سازمان اجتماعی بوده روی بگردانند و آموختن راه و رسم همكاری و آشتی را آغاز كنند. به فرمودهء حضرت بهاءالله " مقصود اصلاح عالم و راحت امم بوده.اين اصلاح و راحت ظاهر نشود مگر به اتّحاد و اتّفاق."
٢ عدالت تنها نيرويی است كه می تواند خود آگاهی بشر به وحدت و يگانگی را، كه تازه آغاز شده، به اراده ای جمعی تبديل نمايد تا بدين وسيله بتوان با اطمينان خاطر مؤسّسات لازم برای زندگانی جامعه ای جهانی را بر پا نمود. عصری كه شاهد دسترسی روز افزون مردم جهان به انواع اطّلاعات و افكار است عدالت را به عنوان اصل حاكم بر تركيب موفّقيّت آميز اجتماع می شناسد و طرحهايی كه به منظور آبادانی كرهء ارض تنظيم می شود ناچار بايد روز به روز بيشتر با شرايط و ضوابطی كه عدالت ايجاب می نمايد منطبق گردد . در سطح فردی ،‌ عدالت عبارت از آن نيروی روح انسان است كه شخص را قادر می سازد تا حقيقت را از غير آن باز شناسد. حضرت بهاءالله اين حقيقت را تأكيد فرموده اند كه " احبّ الاشياء عندی الانصاف "* زيرا عدالت و انصاف سبب می شود كه انسان با چشم خود ببيند نه با چشم ديگران، مضمون فارسی اين عبارت آنكه در نزد خداوند عدالت محبوب ترين امور است. ص ٧و خود كشف حقايق نمايد نه آنكه به دانسته های اطرافيان متّكی باشد . عدالت ، انصاف در قضاوت را ايجاب ميكند و مراعات بيطرفی در رفتار با ديگران را ، و به اين ترتيب در زندگانی روزانه مونسی است دائمی ولی سخت گير . در سطح گروهی ، عدالت به منزلهء شاخص و از لوازم تصميم گيری جمعی است ، زيرا تنها وسيله برای حصول وحدت فكر و عمل محسوب می شود . عدالت با آنچه در گذشته بنام عدالت اجراء می شده، يعنی تشويق گرايش به سوی تنبيه و مجازات، تفاوت فاحش دارد. عدالت عملاً اين نكته را جلوه گر می سازد كه در راه پيشرفت بشريّت، مصالح ومنافع فرد و جامعه به نحو تفكيك ناپذيری به يكديگر مرتبطند. هرچه بيشتر عدالت وسيلهء راهنمايی در ارتباطات انسانی شود به همان نسبت بيشتر فضا و جوّی برای مشورت و مذاكره فراهم می گردد كه می توان انواع امكانات را بی غرضانه و بدون جانبداری بررسی كرد و مسير مناسبی برای اقدامات مقتضی انتخاب نمود. در چنين جوّی تمايلات ديرينهء توسّل به تزوير و دسته بندی به مراتب كمتر ممكن است در جريان تصميم گيری مؤثّر واقع شود. ملاحظات فوق الذّكر تأثيرات عميقی در توسعهء اقتصادی و اجتماعی دارد. رعايت عدالت مانع از آن ميشود كه وسوسهء فدا كردن رفاه عامّهء بشر و حتّی كرهء زمين به طور كلّی به خاطر منافعی كه ممكن است از پيشرفتهای فنّی و صنعتی نصيب اقلّيّت مرفّه گردد، توسعه و عمران واقعی به شمار آيد. رعايت عدالت همچنين سبب می گردد كه در طرح ريزی و تنظيم برنامه های توسعه و عمران منابع محدودی كه موجود است صرف اجرای اقداماتی شود كه موافق مصالح و اولويّتهای اساسی اجتماعی و اقتصادی جامعه باشد. مهمتر از همه آنكه تودهء مردم كه اجرای برنامه های عمرانی را بر عهده دارند خود را متعهّد برنامه هايی می دانند كه پاسخ گوی نيازهای آنان و دارای اهدافی عادلانه و منصفانه باشد. ساير صفات انسانی مانند امانت،‌ علاقه به كار و داشتن روحيّهء همكاری كه لازمهء اجرای مطلوب برنامه های مزبورند هنگامی ممكن است برای تحقّق هدفهای مشترك به نحوی شايسته به كار گرفته شود كه هر يك از اعضای جامعه و در واقع هر يك از گروههای موجود در اجتماع اطمينان يابند كه در پناه ضوابط و معيارهايی قرار دارند كه در مورد همه يكسان و عادلانه به كار می رود. بنا بر اين مسئلهء حقوق بشر محور اصلی بحث دربارهء نحوهء تأمين توسعهء اجتماعی و اقتصادی است و تعيين خطّ مشی مزبور مستلزم كوشش در رها ساختن حقوق بشر از چنگال دو دستگی های ص ٨غير واقعی است كه مدّتهاست بدان اسير است. جمعی معتقدند كه توجّه به اينكه آزادی فكر و عملبرای رشد هر انسانی ضروری است نبايد سبب موجّه شمردن عقيده به فردگرايی شود، عقيده ای كه بسياری از شئون زندگانی را به فساد و تباهی عميقی كشانده است. گروهی ديگر عقيده دارند كه توجّه به تضمين رفاه جامعه به طور كلّی نبايد سبب شود كه دولت، به عنوان تنها منبع تأمين سعادت بشر، به رتبه و مقام خدايی ارتقا داده شود بلكه كاملاً بر عكس تاريخ قرن حاضر بخوبینشان می دهد كه چنين طرز فكرها و برنامه های حزبی كه از آنها بوجود آمده خود دشمنان اصلیمنافعی هستند كه ظاهراً به آن خدمت می كنند. فقط در قالب شور و مذاكره ای كه در اثر آگاهی به وحدت حياتی بشر امكان پذير است رعايت كامل حقوق بشر جلوه ای مشروع و خلّاق می يابد. امروز مؤسّسه ای كه عهده دار بوجود آوردن اين شرايط است و وظيفه دارد ترويج حقوق بشررا از دست كسانی كه از آن سوء استفاده می كنند آزاد سازد، نظام مؤسّسات بين المللی است كه زاييدهء مصيبتهای دو جنگ خانمانسوز جهانی و تجربهء نابسامانی اقتصادی است كه سراسر جهان را فرا گرفته بود. بی دليل نيست كه اصطلاح " حقوق بشر " فقط پس از اعلام و انتشار منشور سازمان ملل متّحد در سال ٥٤٩١ و سه سال بعد از آن با تصويب بيانيّهء حقوق بشر، مورد استفاده عامّ قرار گرفت. در اين مدارك تاريخی عدالت اجتماعی و صلح جهانی رسماً لازم و ملزوم يكديگر شناخته شده اند. اين امر كه بيانيّهء مزبور بدون هيچ رأی مخالفی در مجمع عمومی به تصويب رسيد از همان ابتداء به آن قدرتی داد كه در سالهای بعد پيوسته افزايش يافته است. فعّاليّتی كه با خود آگاهی، كه وجه امتياز طبيعت انسانست، رابطهء نزديك دارد جستجوی فرداست برای اينكه شخصاً واقعيّت را كشف كند. آزادی پژوهش دربارهء هدف وجود، و پرورش موهبتهای نهفته در طبيعت انسان به منظور رسيدن به آن هدف، احتياج به هدايت و حفاظت دارد. افراد انسانی بايد برای كسب دانش آزاد باشند. حال اگر اين آزادی غالباً مورد تجاوز قرار می گيرد،و اين تجاوز تحت شرايط موجود در جامعهء معاصر تشويق و تأييد می شود، به هيچ وجه از ارزش و اعتبار آزادی به عنوان يك نيروی محرّك اجتماعی نمی كاهد. اين وجه امتياز نوع بشر يعنی قوّهء محرّكهء شعور آگاه انسانست كه لزوم اخلاقی اعلان بسياری از حقوق مندرج در بيانيّهء جهانی و ميثاقهای بين المللی مرتبط به آن را موجب می گردد. تعليم و تربيت همگانی، آزادی سفر و نقل مكان، دستيابی به اطّلاعات، و امكان شركت در فعّاليّتهای سياسی جملگی جوانب مختلف عملكرد آن است كه احتياج به تضمين صريح جامعهء جهانی دارد. همين نكته ص ٩دربارهء آزادی فكر و عقيده كه متضمّن آزادی دينی نيز هست و نيز دربارهء حقّ استقلال نظر و حقّاظهار و ايراد افكار و عقايد مزبور هم صدق می كند. از آنجا كه هيكل جامعهء انسانی واحدی تقسيم ناپذيراست، هر عضو آن كه پا به عرصهء وجود می گذارد حكم امانتی دارد كه به كلّ آن هيكل سپرده می شود. اين امانت داری پايهء اخلاقی اغلب حقّهای ديگر را تشكيل می دهد، حقوقی كه بيشتر اجتماعی و اقتصاديست و كوشش شده است در بيانيّه های سازمان ملل تعريف شود. امنيّت خانه و خانواده، مالكيّت، و حقّ داشتن حريم خصوصی،همه از همان امانت داری استنباط و استنتاج می گردد. وظايفی كه بر عهدهء جامعه است عبارت از تهيّهء كار، تأمين مواظبتهای پزشكی و روانی، امنيّت اجتماعی و مزد عادلانه و امكانات قانونی و تسهيلات لازم برای استراحت و تفريح عمومی و بسياری ديگر از انتظارات و احتياجات معقول است كه حقّ همهء افراد اعضاء جامعه محسوب می شود. اصل امانت داری مشترك در جامعهء بشری همچنين به هر فردی حقّ می دهد كه انتظار داشته باشد شرايط فرهنگی كه برای حفظ هويّت او اساسی است از حمايت قوانين ملّی و بين المللی برخوردار باشد. ثروت عظيمی كه از انواع فرهنگها در طول هزاران سال فراهم آمده است بسيار شبيه به مخزن ژنها در زندگی بيولوژيکی نوع انسان ومحيط زيست اوست و برای توسعهء اجتماعی و اقتصادی بشر كه در حال رسيدن به مرحلهء بلوغ است بسيار حياتی است. اين ثروت عظيم حاكی ازميراثی است كه بايد به آن فرصت داد تا در تمدّنی جهانی بارور شود. از يك طرف جلوه های فرهنگی بايد از خفقانی كه نتيجهء اثرات مادّی گرايی معاصر است حفاظت شود و از طرف ديگر فرهنگها بايد بتوانند درچارچوب صور متغيّر تمدّن، فارغ از هر سوء استفاده ای كه ممكن است به نفع احزاب سياسی صورت پذيرد، با يكديگر در ارتباط باشند. حضرت بهاءالله می فرمايند: " سراج عباد داد است. او را به بادهای مخالف ظلم و اعتساف خاموش منماييد و مقصود از آن ظهور اتّحاد است بين عباد. در اين كلمهء عليا بحر حكمت الهی موّاج دفاتر عالم تفسير آن را كفايت ننمايد." ص ٠١ ٣ برای اينكه موازين حقوق بشر كه اكنون به وسيلهء جامعهء ملّت ها در شرف تنظيم است اشاعه يابد و بصورت ضوابط متداول بين المللی در آيد،‌لازم است كه در تعريف روابط انسانی به نحوی اساسی تجديد نظر شود. مفاهيمی كه امروزه از روابط طبيعی مطلوب ميان افراد بشر، بين آنها و طبيعت، بين افراد و جامعه، وبين اعضای جامعه و مؤسّسات اجتماعی وجود دارد نمودار ميزان درك و فهم نژاد بشر در ادوار گذشته است، يعنی زمانی كه هنوز به مرحلهء كنونی رشد و بلوغ نرسيده بود. اگر اكنون بشر واقعاً به مرحلهء بلوغ رسيده است،‌ اگر همهء ساكنان زمين مردم واحدی را تشكيل می دهند، و اگر بايد عدالت اصل حاكم بر سازمان اجتماعی باشد، پس بايد مفاهيمی نيز كه زاييدهءبی اطّلاعی از واقعيّتهايی است كه به تدريج آشكار می گردد، باز سازی شود. حركت در اين جهت تازه آغاز شده است. اين حركت، به تدريج به مفهوم جديدی از ماهيّت خانواده و حقوق و مسئوليّتهای هر يك از اعضای آن منتج خواهد شد. نقش زن را در همهء سطوح جامعه تغيير خواهد داد. در تغييركيفيّت رابطهء مردم با شغلی كه بر عهده دارند و دركشان از اهمّيّت فعّاليّتهای اقتصادی در زندگانی آنان تأثيری شديد خواهد داشت. در ادارهء امور بشر و سازمانهايی كه بدين منظور به وجود آمده اند تغييرات وسيعی را سبب خواهد شد. وضع قوانين محكمی را كه هم حافظ محيط زيست و هم موافق نيازهای توسعه و عمران برای همهء مردم باشد تضمين خواهد كرد. و سر انجام، باز سازی يا تحوّلی كه به بركت اين جنبش در سازمان ملل متّحد بوجود می آيد بدون ترديد به تأسيس اتّحاديّهء جهانی ملل كه دارای هيئتهای مقنّنه و قضائيّه و مجريّه خواهد بود منجر می گردد. در كار باز سازی نظام روابط انسانی شيوه ای كه حضرت بهاءالله از آن تحت عنوان مشورت ياد كرده اند نقشی اساسی دارد. حضرت بهاءالله توصيه نموده اند كه " در جميع امور به مشورت متمسّك شويد " و " بلوغ و ظهور خرد به مشورت ظاهر و هويدا " است. معياری كه در مشورت برای حقيقت جويی به كار برده می شود با نحوهء مذاكرات و سازشهايی كه از خصوصيّات گفتگوهای متداول در امور انسانی است تفاوت فاحش دارد. نه تنها نمی توان با روش مقابله و اعتراض كه يكی ديگر از خصوصيّات متداول در جامعهء امروزيست بدان دست يافت ص ١١بلكه به كار بستن روش مذكور موجب محدوديّت شديد در كارآيی مشورت نيز ميگردد. مجادله،تبليغات، روش اقامهء دعوی ( adversarial method )،‌ و بطور كلّی نظام دسته بندی كه مدّتهای مديدی است از خصوصيّتهای متداول در اقدامات دسته جمعی است همه اصولاً به زيان هدف مورد نظر يعنی رسيدن به توافق دربارهء حقيقت امر و پيدا كردن عاقلانه ترين راه از ميان راههای موجود است. آنچه كه حضرت بهاءالله توصيه می فرمايند روش مشورت و مذاكره ای است كه در آن افراد شركت كننده از نظرات فردی خود فراتر می روند تا بتوانند به عنوان اعضای يك هيكل كه دارای هدفها و منافع مخصوص به خود است انجام وظيفه كنند. در چنين فضايی كه ادب و خلوص از مشخّصات آن است، افكاری كه ابراز می شود به افرادی كه در حين مذاكره آنها را بيان می كنند تعلّق ندارد بلكه متعلّق به همهء گروه است كه دربارهء قبول يا ردّ يا تغيير آنها به نحوی كه به نفع هدف مورد نظر باشد تصميم اتّخاذ نمايند، حتّی اگر مخالف با نظر اوّليّه آنان باشد. در چنين شرايطی هر تصميمی كه قبلاً اتّخاذ شده چنانچه در عمل با اشكالی مواجه شود قابل بررسی و تجديد نظر خواهد بود. مشورت به نحوی كه بيان شد اجرای عدالت در امور بشر است و اثر آن در موفّقيّت كوششهای گروهی چنان حياتی است كه بی گمان می توان آنرا از روشهای مؤثّر برای توسعهء اجتماعی و اقتصادی محسوب داست. مشاركت مردمانی كه موفّقيّت اين روش موكول به تعهّد و كوشش آنان است زمانی مؤثّر واقع می شود كه مشورت محور اصلی هر طرحی باشد. حضرت بهاءالله چنين توصيه می فرمايند : " قل لا انسان الّا بالانصاف و لا قوّة الّا بالاتّحاد و لا خير و لا سلامة الّا بالمشورة " ) ١ ١( مضمون كلام به فارسی آن كه انسانيّت به انصاف است و نيرومندی در اتّحاد است و خير و سلامت در مشورت. ص ٢١ ٤ كار توسعه و عمران جامعهء جهانی مستلزم وجود استعدادهايی بمراتب بيش از توانايی كنونی بشر است. برای كسب چنين قابليّتی، گسترش چشم گيری در ميزان دسترسی افراد و سازمانهای اجتماعی به دانش ضروری است. تعليم و تربيت عمومی برای بسط و پرورش استعداد در همهء افرادلازم است، ولكن اين امر در صورتی موفّقيّت آميز خواهد بود كه امور جامعهء انسانی چنان ترتيب داده شود كه در بخش های مختلف جامعه افراد و گروه ها هر دو بتوانند كسب دانش نمايند و آن را برای تنظيم امور به كار بندند. تاريخ مدوّن بشر حاكی از آنست كه خود آگاهی انسان با كسب دانايی از طريق دو نظام اساسی جامعه يعنی علم و دين توانسته است استعداد هايی كه بالقوّه در او موجود بوده بتدريج ظاهر سازد.بواسطهء اين دو عامل تجارب بشر سازمان يافته، محيط زيستش شناخته شده، قوای مكنونه اش مكشوف گرديده، و زندگانی اخلاقی و عقلانی اش تحت قاعده و انضباط در آمده است. دين و علم بعنوان پايه گذاران حقيقی تمدّن محسوب شده اند. ولكن نگاهی به گذشته آشكار می سازد كه تأثير مشترك اين دو عامل يعنی علم و دين در زمان هايی شديدتر بوده كه هر يك در حيطهء عمل خود هم آهنگ با ديگری فعّاليّت داشته است. علم در حال حاضر از احترامی عالمگير برخوردار است و نيازی نيست كه قدر و اعتبارش به تفصيل بيان شود. از لحاظ روش توسعهء اجتماعی و اقتصادی نكته مهمتر اينست كه چگونه می توان فعّاليّت های علمی و فنی ( تكنولوژيكی ) را سازمان داد. اگر تسلّط بر دانش و به كار بستن آن را در معدودی از كشور ها از امتيازات طبقهء خاصّی بدانيم واضح است كه شكاف عميقی كه اين وضع بين اغنيا و فقرا در دنيا بوجود آورده پيوسته وسيعتر و عميق تر خواهد شد و عواقب مصيبت بار چنين وضعی را هم اكنون می توان در اقتصاد جهانی مشاهده كرد. اگر بيشتر ملّت های جهان فقط مصرف كنندهء نتايج حاصل از علوم و فنونی باشند كه خارج از جامعهء آنان ايجاد می شود برنامه ای را كه برای آنان طرح می شود نمی توان واقعاً برنامهء : توسعه و پيشرفت " بشمار آورد. مسئلهء اصلی كه براستی مشكل عظيمی است گسترش فعّاليّت های علمی و فنّی است. ابزار ص ٣١تحوّلات اجتماعی و اقتصادی چنان نيرومندی نبايد فقط ميراثی باشد كه نصيب طبقات ممتاز جامعه می گردد، بلكه بايد ترتيبی اتّخاذ شود كه همهء مردم در همه جا بتوانند به تناسب استعداد های خود در فعّاليّت های مزبور مشاركت داشته باشند. گذشته از به وجود آوردن برنامه هايی كه تعليم و تربيت مورد نياز را در دسترس عموم افرادی كه قادر به بهره بردن از آن هستند قرار ميدهد، چنين تجديد سازمانی مستلزم تأسيس مراكز پابرجايی در سراسر جهان برای فراگرفتن دانش های گوناگون است، يعنی مؤسّساتی كه سبب پيشرفت و ترقّی امكانات و قابليّات مردمان جهان برای مشاركت در به وجود آوردن و به كار گرفتن دانش و معارف گردد. سياست توسعه و عمران، در ضمن آنكه از نظر امكانات و استعدادات تفاوت های فردی را منظور می دارد، بايد وظيفهء ايجاد تساوی فرصت برای دسترسی به جريانات علمی و فنّی را نيز كه حقّ طبيعی و مشترك همهء افراد است از اهداف اصلی بشمار آورد.در اثر شتاب فزايندهء دگرگونی های تكنولوژی ارتباطات و مخابرات كه اطّلاعات و آموزش را درسراسر جهان، صرفنظر از محلّ سكنی و سوابق فرهنگی، در دسترس تعداد بسيار كثيری از مردم قرارمی دهد به تدريج باعث می شود كه استدلال هايی كه هدفشان حفظ وضع كنونی است كمتر مورد قبول واقع شود. مشكلاتی كه جامعهء بشر در زندگانی دينی و روحانی با آنها مواجه است گرچه از لحاظ خصوصيّات متفاوت است امّا به همان ميزان مايهء واهمه و نگرانی است. اين فكر كه ماهيّت انسان دارای بُعد روحانی هم هست، يعنی در حقيقت هويّت اصلی انسان روحانی است، حقيقتی است كه برای اكثريّت عظيمی از مردم جهان نيازی به استدلال و اثبات ندارد. اين واقعيّتی است كه ميتوان آنرا در قديمترين اسناد تاريخی يافت و هزاران سال است كه ملاحظه می شود هر يك از اديان عمدهء عالم آنرا تعليم داده اند و نتايج پايدار آن در حقوق، صنايع مستظرفه، تلطيف آداب آميزش و مراودهء ملل ، تاريخ بشر را غنی و پر مايه ساخته است. همانطور كه رويدادهای روزمرّهء جهان بطور مؤثّری نشان می دهد انگيزه های دينی بنحوی از انحاء در زندگانی روزانهء اغلب مردم جهان تأثير می گذارد و شور و شوقی كه ايجاد می نمايد خاموش نشدنی و بسيار قوی است. بنابراين واضح است كه هر كوششی كه به منظور پيشرفت بشر معمول گردد بايد موجب شود كه استعداد ها و قابليّاتی را كه بالقوّه در همهء مردم موجود و تا اين حدّ خلّاق است عملاً به منصّهء ظهور و بروز رساند. پس چرا مسائل روحانی كه بشر با آنها مواجه است در مطالعات و ص ٤١مذاكرات مربوط به توسعه و عمران مورد توجّه اساسی قرار نمی گيرد ؟ چرا اغلب اولويّت ها در برنامهء توسعه و عمران، و مفروضاتی كه مبنای اولويّت های مزبور است، صرفاً بر اساس جهان بينی های مادّی تنظيم شده كه اقلّيّت های كوچكی از مردمان جهان بدان پای بندند. برای تعهّدی بظاهر صميمی كه نسبت به اصل مشاركت عمومی ابراز می شود ولكن به تجارب فرهنگی مشاركت كنندگان وقعی نمی گذارد چه اعتباری می توان قائل شد ؟ ممكن است چنين استدلال شود كه چون بنا بر شواهد تاريخی مسائل روحانی و اخلاقی مبتنی بر اصول عقايدی در الهيّات است كه با يكديگر در تضادّ و تخاصم است و نمی توان آنها را با دلائل عينی ثابت كرد بنا بر اين خارج از محدودهء مسائل مورد نظر در توسعه و عمران جامعهء بين المللی است، و چنانچه برای مسائل روحانی و اخلاقی سهم و نقشی مهمّ و اساسی منظور گردد راه برای نفوذ همان افكار و عقايد قشری و تعصّب آميزی مفتوح می گردد كه سبب بروز اختلافات و كشمكش های اجتماعی گرديده و مانع پيشرفت بشر شده است. اين استدلال بدون ترديد، تا حدودی صحيح است. طرفداران نظام های گوناگون دينی نه تنها مسئوليّت بد نامی ايمان دينی در انظار بسياری از متفكّران متجدّد را بعهده دارند بلكه مسئوليّت موانع و تحريف هايی كه همواره در بحث و مذاكراهء بشر دربارهء مفاهيم روحانی به وجود آمده را نيز بعهده دارند. امّا اگر از اين مقدّمه به اين نتيجه برسيم كه راه حلّ آنست كه تحرّی و جستجوی حقايق روحانی را تضعيف كنيم و عميق ترين ريشه های انگيزش فكری را در انسان ناديده بگيريم، مسلّماً گمراه شده ايم. تنها اثر اين چنين محدوديّت،‌ كه در دوران اخير معمول شده، اين بوده كه تعيين آيندهء جامعهء انسانی را به دست اعتقاد تعصّب آميز جديدی سپرده كه حقيقت را جدا از اخلاق ميداند و واقعيّات را مستقلّ از ارزش ها. تا آنجا كه به زندگی در اين دنيا مربوط ميشود، بسياری از دست آوردهای بس مهمّ ديانت در زمينهء ترويج مبانی اخلاق بوده است. در همهء دوره های تاريخ و در همهء نقاط عالم در اثر تعاليم دينی و بر اساس سرمشق هايی كه زندگانی افراد متديّن ارائه داده، مردم قابليّت محبّت ورزيدن را پرورش داده اند و در نتيجهء تربيت اديان فراگرفته اند كه چگونه جنبهء حيوانی طبيعت آدمی را می توان تحت انضباط آورد، برای آنچه خير عموم است فداكاری كرد، عفو و اغماض و سخاوت و امانت داشت و ثروت و منابع ديگر را در خدمت پيشرفت تمدّن به كار گرفت. به كمك اديان نظام هايی از ص ٥١نهادهای اجتماعی ايجاد گرديده كه اين پيشرفت های اخلاقی را به صورت موازين زندگانی اجتماعی در سطحی وسيع در آورد. تعاليم روحانی هياكل مقدّسه ای نظير كريشنا و موسی و بودا و زرتشت و عيسی و محمّد گرچه به تدريج در كسوف افكار قشری فرقه های متخاصم گرفتار تيرگی و انحراف شده ولكن عامل مؤثّر اصلی در تلطيف خلق و خوی بشر بوده است. از زمان پيدايش اين تعاليم روحانی و اخلاقی تا كنون مشكل اساسی توانايی بخشيدن به افرادبشر از راه تعميم دسترسی به دانش بوده است. اين مقصود با اعتقاد به اصل توافق دين و علم و همراهی اين دو بنحوی مستمرّ و با كيفيّتی روز افزون حاصل تواند گشت. براستی بايد اذعان نمود كه در هر نوع كوشش و در هر سطحی كه فعّاليّت می شود بصيرت ها و مهارت هايی كه در اثر موفّقيّت های علمی نصيب می گردد برای آنكه بنحو صحيحی مورد استفاده قرار گيرد بايد به نيروی ايمان و تعهّد روحانی و اصول اخلاقی مجهّز گردد. مثلاً مردم احتياج دارند طرز تشخيص حقيقت را از فرض و گمان فرا گيرند و تفاوت بين نظرات شخصی و واقعيّت عينی را تشخيص دهند. هرچه افراد مردم و مؤسّسات جامعه بيشتر واجد چنين توانايی شوند بيشتر می توانند به پيشرفت جامعهء انسانی مساعدت نمايند ولكن ميزان موفّقيّت آنان منوط به پايبندی به حقيقت و انقطاع از دلبستگی هايی است كه زادهء منافع و علائق شخصی است. قابليّت ديگری كه علم بايد در همهء افرادمردم پرورش دهد توانايی تفكّر دربارهء فرايند و مراحل پيدايش هر امری و سوابق تاريخی آن است نه تنها توجّه به واقعيّات ملموس. ولكن اگر اين پيشرفت فكری و عقلانی بالمآل بايد سبب توسعه و عمران گردد ناچار بايد آنرا از تعصّبات نژادی و فرهنگی و جنسی و فرقه ای پاك و منزّه نمود.بهمچنين آموزشی كه بتواند ساكنان كرهء زمين را قادر سازد كه در توليد ثروت مشاركت نمايند تنها در صورتی سبب پيشبرد مقاصد و اهداف توسعه و عمران می گردد كه انگيزهء توليد ثروت همراه با اين بصيرت روحانی باشد كه خدمت به عالم انسانی هدف زندگانی فردی و اجتماعی است. ص ٦١ پايه و اساس مسائل اقتصادی كه بايد مورد چاره جويی قرار گيرد افزايش قابليّت انسان از راه گسترش دانش در جميع سطوح است. همانطور كه تجارب سالهای اخير نشان داده است منافع و مساعی مادّی را نمی توان به خودی خود هدف غايی محسوب داشت. ارزش اين منافع و مساعی فقط محدود به آن نيست كه حوائج اساسی بشر يعنی نيازمنديهايی از قبيل مسكن و خوراك و بهداشت و امثال آنها را تأمين می كند بلكه به شكوفايی توانايی های انسانی و گسترش ميدان عمل آن مربوط می شود. بنابر اين مهمترين نقشی كه فعّاليّتهای اقتصادی در توسعه و عمران بعهده دارد تجهيز مردم و مؤسّسات برای حصول مقصد واقعی فعّاليّت های مزبور است يعنی پی ريزی نظم جديد اجتماعی كه بتواند سبب كشف و شكوفايی قابليّات و استعداد های بی پايانی گردد كه در نهاد انسانی نهفته است. مشكل مهمّ تفكّر اقتصادی پذيرش صريح و قطعی چنين هدفی برای توسعه و عمران، و نقش و وظيفهء آن در ايجاد وسائل تحقّق هدف مزبور است. تنها به اين ترتيب علم اقتصاد و علوم وابسته به آن می توانند از قيد مقاصد مادّی كه در حال حاضر سبب انحراف آنان است رهايی يابند و آنچه را بالقوّه به عنوان ابزار و وسائلی برای حصول سلامت و رفاه بشريّت دارا هستند به منصّهء ظهور و بروز رسانند. در هيچ مورد ديگری نيازمندی به توافق بين عرفان دينی و علم تا اين اندازه آشكار نيست. مسئلهء فقر بهترين مثال چنين وضعی است. پيشنهاد هايی كه برای بر طرف كردن فقر عرضهشده بر اساس اين اعتقاد و اطمينان است كه منابعی مادّی وجود دارد،‌ يا بايد در اثر كوشش های علمی و تكنولوژيکی به وجود بيايد، كه اين گرفتاری قديمی يعنی فقر را كه از مشخّصه های زندگانی بشر بوده است تخفيف بخشد و بالمآل به كلّی بر طرف سازد. يكی از دلائل عمده كه چرا تا بحال چنان گشايشی حاصل نشده آنست كه پيشرفت های ضروری علمی و فنّی در خدمت اولويّت هايی است كه فقط به طور غير مستقيم به منافع واقعی عامّهء مردم ارتباط دارند. برای برطرف ساختن بار سنگين فقر از جهان لازم است كه ترتيب تقدّم اولويّت های مزبور به كلّی تغيير داده شود. چنين ص ٧١اقدامی مستلزم عزمی جزم در جستجوی ارزشهايی است كه متناسب با چنين تغييری باشد. جستجويی كه هم منابع روحانی و هم منابع علمی جامعهء انسانی را به كار می گيرد. تا زمانی كه ديانت گرفتار تضادّ و تغاير اصول معتقدات فرقه هاست و نمی تواند بين احسّاس رضايت و حالت انفعال فرق گذارد و تعليمش اينست كه فقر از خصايص ذاتی زندگانی دنيوی است و فقط در عالم بعد می توان از قيد آن رهايی يافت، نخواهد توانست در چنين اقدام مشتركی مشاركت جويد. برای مشاركت مؤثّر در كوشش جهت تأمين رفاه مادّی بشر ، ديانت بايد در منشأ متعالی الهام بخش خود مفاهيم و اصول روحانی جديدی را بيابد كه با عصر و زمان حاضر موافق و متناسب باشد، دورانی كه در آن سعی می شود وحدت و عدالت در امور بشری برقرار گردد. بيكاری نيز مسائل مشابهی را به ميان می آورد. در نحوهء تفكّر معاصر غالباً مفهوم كار بسيار محدود شده و عملاً به استخدام برای تأمين درآمد تبديل گرديده كه هدفش بدست آوردن امكانات لازم برای مصرف كالاهايی است كه عرضه ميشود. اين نظامی دايره وار است كه از درآمدو مصرف تشكيل شده و نتيجه اش ادامه و توسعهء توليد كالا و بالمآل حمايت از استخدام بخاطردريافت كارمزد است. اگر هر يك از اين فعّاليّت ها را به تنهايی در نظر بگيريم برای رفاه جامعه ضروری است ولكن نارسايی مفهوم كلّی را می توان در بی ميلی كه مفسّران اجتماعی در بين تعدادزيادی از شاغلين به كار در كشورهای مختلف تشخيص داده اند و در ضعف روحيّهء انبوه روزافزون بيكاران ملاحظه نمود. بنابراين جای تعجّب نيست كه روز بروز اين موضوع بيشتر واضح می شود كه در شغل و كار نيز دنيا محتاج ارزشهای اخلاقی نوينی است. در اين مورد نيز فقط بينش هايی كه از برخورد سازندهءنظام های معرفت علمی و دينی حاصل می گردد می تواند سبب تغيير جهت عادات و رسوم مردم شود. به خلاف حيوانات كه برای ادامهء حيات به آنچه كه محيط به سهولت در اختيارشان می گذارد متّكی هستند، افراد انسانی مجبورند استعدادهای شگرفی را كه در وجودشان نهفته است به صورت كار مولّد ظاهر سازند تا حوائج خود و ديگران را برآورند. بدين ترتيب هر نفر به سهم خود در پيشبرد تمدّن سهيم می گردد و مقاصدی را برآورده می سازد كه باعث همبستگی وی با ديگران می شود. بنا بر بيان حضرت بهاءالله كاری كه از روی وجدان و به قصد خدمت به عالم بشری انجام شود حكم دعا و نيايش را دارد، يعنی مانند عبادت حقّ منظور می گردد. هر فردی استعداد آن را ص ٨١دارد كه در چنين وضعی قرار گيرد، و خطّ مشی توسعه و عمران بايد صرف نظر از ماهيّت برنامه های عمرانی و پاداش هايی كه وعده داده می شود، متّكی به استعداد ذاتی انسان باشد. طرز فكرهای ديگر كه محدود تر از اين باشد نخواهد توانست سبب كوشش و تعهّد مردم جهان برای اجرای وظايف اقتصادی ايشان گردد. بحران محيط زيست مشكلات مشابهی در تفكّر اقتصادی ايجاد كرده است. امروزه بطلان نظريّه هايی كه اساسش اعتقاد به بی پايان بودن منابع طبيعی برای تحقّق بخشيدن به هر نوع خواستهء بشر باشد بخوبی آشكار گرديده است. فرهنگی كه برای توسعه، تملّك، و ارضاء خواسته های مردم ارزش مطلق قائل است مجبور شده است اذعان كند كه اين هدف ها به خودی خود راهنماهای واقع بينانه ای برای تعيين خطّ مشی و سياست كار نيستند. همچنين راه حلّ هايی كه برای مشكلات اقتصادی ارائه شده نارسا است زيرا در شيوهء تصميم گيری در آن اقدامات اين حقيقت مورد توجّه قرار نمی گيرد كه حوزهء اغلب مسائل اقتصادی،‌ جهانی است نه اختصاصی و ناحيه ای. اميد واثق به اين كه ممكن است اين بحران اخلاقی بنحوی با ارتقاء دادن طبيعت به مقام الوهيّت برطرف گردد خود حاكی از يأس روحانی و عقلانی است كه از اين بحران ناشی می گردد.شناخت عالم وجود بعنوان كلّيّتی زنده و پويا كه جامعهء بشری مسئول نگاهداری آن است،‌ اگرچه مايهء خوشوقتی است ولكن نشان دهندهء تأثير و نفوذی نيست كه بخودی خود در وجدان مردم نظام جديدی از ارزشها را ايجاد نمايد. تنها راه حلّی بی سابقه كه بتمام معنی روحانی و علمی باشد می تواند بشريّت را توانايی آن بخشد كه مسئوليّت و توليتی را كه جبر تاريخ تحميل می كند بر عهده گيرد. همهء مردمان دير يا زود ناچارند توانايی قانع بودن، استقبال از انضباط اخلاقی و وظيفه شناسی را كه تا همين اواخر از جنبه های اصلی انسانيّت محسوب می شد دوباره به دست آورند. در طول تاريخ ملاحظه می شود كه تعاليم بنيان گذاران اديان بزرگ موجب شده است كه اين صفات در نفوسی كه به آن اديان اقبال كرده بودند ايجاد شود. اين قبيل صفات امروزه مهمّ تر و حياتی ترند،‌امّا بايد نحوهء بروز و ظهور آنها با شرايط بلوغ عالم انسانی وفق دهد. در اين مورد نيز مشكل مهمّ ديانت آنست كه خود را از افكار وسواسی گذشته رها سازد و بپذيرد كه قانع بودن با اعتقاد به جبر يكی نيست، ترك لذّات دنيوی ( Puritanism) لزوماً اخلاقی بودن نيست، و وظيفه شناسی واقعی موجب می گردد انسان برای خود ارزش قائل شود نه آنكه خود را ميزان و معيار پرهيزكاری و عدالت ص ٩١محسوب نمايد. تأثير پافشاری در عدم اعطای حقوق مساوی به زنان ومردان مشكلات علم و دين را درارتباط با زندگی اقتصادی بشر حادّتر می نمايد. هر ناظر بی طرفی تساوی زن و مرد را از لوازم اساسی برای تفكّر واقع بينانه نسبت به آسايش كرهء زمين و مردم آن می داند. اين نكته حاكی از حقيقتی دربارهء طبيعت انسان است، كه در طيّ قرون و اعصار، در دوران كودكی و نوجوانی بشر،ناشناخته مانده است. حضرت بهاءالله تأكيد فرموده اند كه " اناث و ذكور عندالله واحد بوده و هست " ازنظر عقلی فرقی ميان زن و مرد نيست. اگر در گذشته نابرابری ميان زن و مرد احتراز ناپذير بود امروز كه بشر در آستانهء بلوغ قرار گرفته ديگر چنين نابرابری هايی را نمی توان موجّه دانست. برای موفّقيّت در كوشش هايی كه به منظور طرح ريزی و اجرای توسعه و عمران جهانی معمول شده برقرار كردن تساوی كامل ميان زن و مرد در همهء شئون زندگی و در جميع سطوح جامعه حائز اهمّيّت اساسی است. در حقيقت موفّقيّت در اين زمينه، خود معياری برای ارزيابی موفّقيّت برنامه های توسعه و عمران است. با در نظر گرفتن نقش حياتی فعّاليّت اقتصادی در پيشرفت تمدّن، ميزان دست يابی زنان به همهء شعبه های فعّاليّت اقتصادی نشانهء سرعت پيشرفت عمران و توسعه خواهد بود. مشكلاصلی ورای تضمين تساوی فرصت است، اگر چه تساوی فرصت خود بسيار مهمّ است. مسائل اقتصادی بايد از بنيان مورد مطالعهء مجدّد قرار گيرد، بنحوی كه همهء تجارب بشری و بينش هايی كه تا كنون در اين گونه مباحث در نظر گرفته نمی شد به كار گرفته شود. اقدامات اقتصادی بدون توجّه به خصوصيّات افراد بشر، يعنی تنها تحصيل منفعت را هدف قرار دادن و انسان را بعنوان وسيلهء وصول به چنان هدفی به كار بردن، با نياز های دنيايی كه انگيزه و آرزوی عدالت و يگانگی را دارد ناسازگار است. جامعهء انسانی روز به روز بيشتر مجبور می شود الگوهای اقتصادی جديدی بوجود آورد كه پايه و اساسش درك و همدردی با تجارب مشترك و روابط بين افراد بشر و شناختن نقش اساسی خانواده و جامعه در رفاه اجتماعی باشد. چنين راه گشايی فكری، كه نوعدوستانه است نه خودخواهانه، بايد بر پايهء معرفت روحانی و علمی نژاد بشر استوار باشد و هزاران سال تجربه، زنان را برای ايفای نقشی حسّاس در اين كوشش عمومی آماده نموده است. ص ٠٢ ٦ تصوّر تحوّلی بدين پايه و مقياس در جامعه اين سؤال را مطرح می كند كه چه قدرتی می تواند آن تحوّل را به وجود آورد. و همچنين كدام مرجع و مقامی اختيارات لازم برای به كار گرفتن آن نيرو را در اختيار دارد. اين دو اصطلاح آشنا، يعنی قدرت و اختيارات، نيز مانند ساير مفاهيم مربوط به يكپارچه شدن سريع كرهء خاك بايد از نو تعريف شود. قدرت در طول تاريخ، بر خلاف نظر كسانی كه برای قدرت منشأ دينی و الهی قائل بودند، معمولاً بصورت مزايا و منافعی تعبير گشته كه افراد يا گروه هايی از آن بهره مند می گردند و فی الحقيقه غالباً قدرت را وسيله ای می شمارند كه بر ضدّ ديگران به كار برده می شود. صرف نظر از تمايلات اجتماعی و دينی و سياسی كه در ادوار و مناطق مختلف جهان حكمفرما بوده، اين تغيير از قدرت به صورت خصوصيّت ذاتی فرهنگی در آمده كه بر تجزيه و تضادّ تكيه می كند، يعنی فرهنگی كه در چندين هزار سال گذشته شاخص اكثر نژاد بشر بشمار می رود. بطور كلّی قدرت از جمله امتيازات افراد، گروه ها،‌ اقوام، طبقات و ملّت ها بوده و بيشتر به مردان تعلّق داشته تا به زنان. نقش عمدهء قدرت تأمين توانايی تملّك،‌ تفوّق، نفوذ، مقاومت و كسب پيروزی برای صاحبان قدرت بوده است. جريانات تاريخی كه بدان اشاره شد هم سبب سير قهقرايی در زمينهء رفاه جامعهء انسانی وهم موجب پيشرفت های خارق العادهء تمدّن بشری شده است. برای درك ارزش اين اثرات بايد موانع و شكست ها و همچنين محدوديّت های آشكار رفتارهايی را كه مسبّب هر دو نتيجه بوده است شناخت. عادات و روش های وابسته به اعمال قدرت، كه در اعصار طولانی كودكی و نوجوانی نوع انسان پديد آمده، اكنون به حدّ نهايی تأثير و سودمندی رسيده است. امروزه، در عصری كه اغلب مسائل حادّ آن طبيعتاً جنبهء جهانی به خود گرفته، اصرار در اينكه قدرت بمعنای مزيّتی است برای گروههای مختلف خانوادهء بشری، از لحاظ تئوری تصوّر باطلی است و در عمل نيز به توسعه و پيشرفت اجتماعی و اقتصادی جهانی كمكی نخواهد كرد. آنان كه هنوز بر اين عقيده اند و در اعصار گذشته در اعتقاد خود راسخ و مطمئنّ بوده اند، حال نقشه های خود را عقيم و با موانع مشكلات بی شماری مواجه می بينند. تعبير سنّتی قدرت ص ١٢كه بدان معنای مبارزه طلبی می دهد ، بهمان ميزان در رفع نيازهای آيندهء بشر نارسا و بی فائده است كه به كار بردن اطّلاعات و اصول فنّی به حركت در آوردن راه آهن،‌ در پرتاب اقمار مصنوعی به فضا و گردش آنها بدور زمين. تشبيه فوق در اين مقام كاملاً بجا است. نوع انسان، به اقتضای نيازهای دوران بلوغش،ناگزير است خود را از قيد مفهوم موروثی كاربرد قدرت رها سازد. توانايی او به چنين امری ازاين حقيقت آشكار ميشود كه نوع انسان، با اين كه تحت نفوذ مفهوم سنّتی قدرت قرار داشته، همواره توانسته است قدرت را بصورت های ديگر كه برای تحقّق آمال او جنبهء حياتی داشته تصوّر نمايد. شواهد فراوانی از تاريخ در دست است كه مردم از هر سابقه و نژاد، طيّ اعصار و قرون، از انواع بسيار گوناگون منابع خلّاقی كه در وجود آنان نهفته بوده،‌ گرچه بنحوی گسسته و نارسا، استفاده نموده اند. شايد بارزترين نمونهء آن، قدرت حقيقت است كه در ارتباط با برخی ازعظيمترين پيشرفتهای فلسفی، دينی، هنری و تجربهء علمی بشر يكی از عوامل ايجاد تحوّل بشمار می رود. نيروی اخلاق و نيز پيروی از نحوهء رفتار كسانی كه می توانند نمونه و سرمشق قرار گيرند وسيله های ديگری برای تجهيز و بسيج نيروی بيكران كوشش آدمی، چه در زندگانی فردی و چه در جوامع بشری است. آنچه تقريباً به كلّی مجهول مانده عظمت نيرويی است كه بر اثر تحقّق اتّحاد و اتّفاق حاصل می شود، و آن نيرو چنان عظيم است كه به فرمودهء حضرت بهاءالله " نور اتّفاق آفاق را روشن و منوّر سازد ." توفيق نهادهای اجتماعی در كشف و هدايت استعدادات نهفته در وجدان آگاه مردمان جهان،‌ تا آنجا با موفّقيّت قرين می گردد كه اعمال قدرت با علائق و مصالح نژاد بشر كه در شرف تكوين است موافق و مناسب باشد. اصول مزبور مشتمل است بر : تكليف اوليای امور به جلب اعتماد و احترام و حمايت واقعی كسانی كه اوليای مزبور می كوشند بر اعمالشان نظارت و حكومت كنند ؛ مشاورات بی پرده و آزاد و تا حدّ اعلای امكان با جميع كسانی كه منافع و مصالحشان تحت تأثير تصميماتی است كه اتّخاذ می گردد؛ تعيين احتياجات و همچنين آمال و آرمانهای جامعه ای كه اوليای مزبور به آن خدمت می كنند با واقع بينی ؛ بهره گيری از پيشرفت های علمی و اخلاقی به منظور استفادهء صحيح از منابع موجود جامعه، كه از جمله شامل توانايی های اعضای آن جامعه هم می گردد . هيچيك از اصول اعمال قدرت به نحو مؤثّر و مفيد به اندازهء اولويّت قائل شدن برای ايجاد و حفظ اتّحاد و اتّفاق در بين افراد جامعه و اعضای مؤسّسات اداری آن واجد اهمّيّت نيست. قبلاً به مسألهء تعهّد نسبت به عدالت خواهی در جميع امور ، كه با اصل همبستگی ارتباط نزديك دارد، اشارت رفته است. ص ٢٢واضح است كه اجرای چنين اصولی تنها در فرهنگی ميسّر است كه اساساً روحيّه و روشی دموكراتيك و آزاد منش داشته باشد. امّا منظور اين نيست كه طرز فكر جانبداری از دستجات متخاصم را تأييد كنيم كه همه جا با گستاخی نام دموكراسی را به خود اختصاص داده و به رغم سهم چشمگيری كه در گذشته نسبت به پيشرفت بشر داشته، امروز در چنگال مشكلاتی چون بد بينی، لاقيدی، و فسادی گرفتار شده كه خود موجد و مسبّب آن بوده است. جامعه برای انتخاب افرادی كه از جانب آن به تصميم گيری گروهی پردازد نيازی به صحنه سازی سياسيِ تعيينو معرّفی نامزدهای انتخاباتی، اعلان داوطلبی برای انتخاب شدن، فعّاليّت های انتخاباتی، و دعوت مردم به رأی دادن به نامزدهای مورد نظر ندارد چه كه اين گونه اعمال خدمتی را كه مورد نظر است به جامعه نخواهد كرد. به تدريج كه مردم مدارج آموزش و پرورش را می پيمايند و اطمينان می يابند كه مصالح حقيقی آنان در زمينهء توسعه و عمران به وسيلهء برنامه هايی كه به آنان پيشنهاد می شود تأمين خواهد شد، توانايی اين را خواهند يافت كه آن گونه روشهای انتخاباتی را اتّخاذ نمايند كه موجب بهبود تدريجی انتخاب هيأت های تصميم گيری جامعه گردد. هرچه بر يك پارچگی نوع انسان افزوده گردد، به همان ميزان كسانی كه به اين ترتيب برگزيده شوند ناگزير خواهند بود مجهودات خود را به نحوی روز افزون با توجّه به ديدی جهانی به كار برند. بنا بر ارشاد حضرت بهاء الله، افرادی كه برای ادارهء امور مردم انتخاب می شوند نه تنها در سطح ملّی بلكه در سطوح محلّی نيز بايد خود را مسئول سعادت و رفاه نوع انسان بدانند.
٧ ايجاد يك طرح كلّی برای توسعه و عمران جهانی كه وصول به مرحلهء بلوغ عالم انسانی را تسريع بخشد مستلزم كوشش جدّی برای دگرگونی و اصلاح عموم مؤسّسات جامعهء بشری است. دست اندر كارانی كه مسئوليّت انجام اين مهمّ بر عهدهء آنان محوّل شده عبارتند از همهء ساكنين كرهء زمين يعنی عموم ابناء بشر، اعضاء و مؤسّسات حاكمه در جميع سطوح جامعه،كاركنان سازمانهای مسئول همآهنگی بين المللی، دانشمندان و متفكّرين اجتماعی، همهء كسانی ص ٣٢كه از استعدادات هنری برخوردار بوده يا به رسانه های ارتباط جمعی دسترسی دارند، و رهبران مؤسّسات غير دولتی. كوشش مذكور بايد مبتنی بر شناسايی و قبول بلاقيد و شرط اصل وحدت عالم انسانی باشد و تعهّد در قبال استقرار عدل و انصاف بعنوان اصل سازمان دهندهء جامعه، و تصميم راسخ به بهره برداری هرچه بيشتر از امكاناتی كه در نتيجهء تبادل منظّم بين افكار علمی و دينی نسل بشر می تواند در خدمت افزايش استعدادات انسانی به كار گرفته شود. مبادرت به چنين اقدام مهمّ مستلزم طرز تفكّری نوين و اساسی دربارهء اكثر مفاهيم و فرضيّاتی است كه امروزه بر حيات اجتماعی و اقتصادی حكمفرما است. اين طرز تفكّر نوين بايد با ايمانی راسخ توأم گردد تا هرقدر حصول به مقصد به درازا كشد، و هر گونه مانع يا مشكلی پيش آيد، ادارهء امور جامعه بر طبق اصولی كه جوابگوی نيازمنديهای حقيقی بشر باشد انجام پذيرد. تنها اگر دوران كودكی نوع انسان به راستی به پايان آمده و دوران بلوغش فرا رسيده باشد چنين دورنمايی از آينده را ديگر نمی توان صرفاً مدينهء فاضله دانست. تصوّر اين كه كوشش و مجاهدتی به وسعت و ميزانی كه در اينجا پيش بينی شده است بتواند از جانب امم و مللی مأيوس و متخاصم ابراز شود بر خلاف حكم عقل وخرد متعارف است. تنها اگر جريان تحوّل اجتماعی بدانگونه كه حضرت بهاءالله بيان فرموده اند، به يكی از مراحل قاطع و نقاطعطف خود رسيده باشد كه از آن رهگذر جميع پديده های هستی بالضّروره و ناگهان در مسير های تازه ای از توسعه و عمران سوق داده شود، حصول چنين امكانی قابل تصوّر خواهد بود. اعتقاد راسخ به اينكه چنين تغيير و استحاله ای عظيم در وجدان بشر در حال پيشرفت و تقدّم است الهام بخش نظراتی است كه در اين بيانيّه اظهار شده است. به كسانی كه در اين بيانيّه ضربان آشنای نوايای قلبی خويش را حسّ می كنند، كلمات حضرت بهاءالله اطمينان و آرامش خاطر می بخشد كه در اين روز بی مانند خداوند فيوضات و منابع روحانی را به عالم انسانی عطا فرموده كه بشر برای اكمال مجهوداتش بدان نيازمند است. در مقامی می فرمايد : " يا ملأ الأَرض و السّماء قد ظهر ما لا ظهر من قبل "‌ (١) و همچنين می فرمايد : "‌ امروز روز فضل اعظم و فيض اكبر است." آشوب و فتنه ای كه امروز امور عالم انسانی را متشنّج ساخته بی مثل و سابقه و بسياری از پيامدهايش بی نهايت مخرّب و ويران كننده است. خطراتی كه در طول تاريخ غير قابل تصوّر می نمود، بشر پريشان امروز را از هر جهت احاطه نموده است. امّا بزرگترين لغزش و خطايی كه رهبران عالم ممكن است در اين برههء از زمان مرتكب شوند آن است كه اجازه دهند بحران كنونی موجب شكّ و ترديد دربارهء نتيجهء نهايی جريانی شود كه در حال وقوع است. دنيايی مشرف به مرگ و جهانی نوين در تقلّای ولادت است. عادات، شيوه های تفكّر، و ص ٤٢نهادهايی كه طيّ قرون پديد آمده، در معرض امتحانات عديده واقع شده يعنی آزمايشهايی كه برای رشد و نموّ بشر لازم و غير قابل اجتناب است. اينك آنچه از مردمان جهان انتظار ميرود داشتن ايمان و عزمی راسخ است كه متناسب با قوای عظيمی باشد كه آفرينندهء جهان در اين بهار جانفزای روحانی ارزانی داشته است. انتظار حضرت بهاءالله اين است : قل أن اتّحدوا فی كلمتكم و اتّفقوا فی رأيكم و اجعلوا اشراقكم افضل من عشيّكم و غدكم احسن من امسكم. فضل الانسان فی الخدمة و الكمال لا فی الزّينة و الثّروة و المال. اجعلوا اقوالكم مقدّسةً عن الزّيغ و الهوی و اعمالكم منزّهة عن الرّيب و الرّيا. قل لا تصرفوا نقود اعماركم النّفيسة فی المشتهيات النّفسيّة و لا تقتصروا الامور علی منافعكم الشّخصيّة. انفقوا اذا وجدتم و اصبروا اذا فقدتم. إنّ بعد كلّ شدّة رخاء و مع كلّ كدر صفاء. اجتنبوا التّكاهل و التّكاسل و تمسّكوا بما ينتفع به العالم من الصّغير و الكبير و الشّيوخ و الارامل. قل ايّاكم أن تزرعوا زؤان الخصومة بين البريّة و شوك الشّكوك فی القلوب الصّافية المنيرة ( ٢) ١) - مفهوم اين بيان آن كه ای كسانی كه در آسمانها و بر روی زمين هستيد آنچه تا بحال آشكار نشده بود پديدار گشته ( ٢) - مضمون اين بيان آن كه در كلام و رأی خود متّحد باشيد و هر روز از زندگانی خود را بهتر از روز قبل سازيد. برتری انسان در خدمت كردن و دارا بودن فضايل و كمالات است نه در ثروت و زينت و مال. سخنان خود را از هوی و هوس و موهومات و اعمال خود را از دورويی و ريا پاك و منزّه نماييد. نقد عمر گرانمايه را صرف شهوات نفسانی نكنيد و در پی جلب منافع شخصی نباشيد. در هنگام رفاه بخشنده و در ايّام تنگدستی شكيبا باشيد، چه كه هر سختی آسودگی از پی دارد و هر اندوهی دلشادی. از سستی و تنبلی دوری نماييد و به آنچه خير عموم مردم از كوچك و بزرگ و از طبقات بالا تا پايين جامعه در آن است بپردازيد. مبادا سبب اختلاف و دشمنی در بين مردم شويد يا در دلهای پاك ايجاد شك و ترديد نماييد.

ayam haa e.card3

ayam haa e.card2

ayam haa e.card

کتاب ندا باهل عالم اثر حضرت ولی‌ عزیز امرالله قسمت اول

نِدا باهل عالم اثر قلم حضرت وليّ امراللّه نِدا باهل عالم اثر قلم حضرت وليّ امر اللّه ترجمه و اقتباس: هوشمند فتح اعظم ١٤٩ بديع - ١٩٩٣ ميلادی مؤسّسه معارف بهائی بلسان فارسی P. O. Box 65600 Dundas Ontario, L9H6Y6 Canada ص الف پيش گفتار وليّ امر بهائی حضرت شوقی افندی در ايفاء وظيفه خطيره مبارکه اش در تبيين آيات و آثار ظهور بهائی به تفصيل و تأکيد بر نظم جهان آرائی که در صدف آن ظهور مستور است تکيه کرده از ابتدای ولايتش که شروع عصر تکوين امر بهائی است به عناصر گرانبهای مدنيّت الهيّه که تأسيسش مقصد اصلی حضرت بهاءاللّه است اشاره فرموده و طيّ ساليان بعد ضمن نامه هائی که معمولاً به توقيعات " نظم جهانی " مشهور است به تشريح و توضيح پرداخته . امروزه بسياری از مردم اذعان دارند که وجود نظمی جهانی در اين زمانه لزوم حياتی دارد اما حتّی مؤيّدين و طرفداران پر حرارت چنين نظمی در باره چگونگی تحقّقش متحيّرند و در عين حال سير تجزّی و فساد همچنان جاری است و عالم انسان به يأس و پريشانی دچار و گرفتار . در چنين موقع بحرانی بيت العدل اعظم که مرجع بين المللی امر بهائی است بر خود لازم شمرد که بار ديگر مقصد و معنای پيام بهائی را بگوش عالميان برساند و رابطه و ملازمتش را با موضوع ص ب حيات و بقای انسان در اين کرهء خاک اعلام دارد و بر آن شد که در اين دفتر منتخباتی از توقيعات " نظم جهانی " حضرت بهاءاللّه را جمع آورد و آنرا چون چراغ هدايت در اين عصر تاريک تاريخ بشری در دسترس جميع عالم نهد و ضمناً يقين دارد که اين عصر ظلمانی را آينده ای است بس نورانی که افقش بانوار روز فيروزی روشن است که در جميع اعصار گذشته پيامبران و عرفا بآن بشارت داده و شاعران در ذکرش شعرها سروده و امروز سپيده اش بر بنی آدم دميده است . ص فهرست مقدّمه ١ ١ - مصائب عالم انسانی ١٠ ٢ - وحدت عالم انسان ٢٩ ٣ - طرح و نمونه جامعه آينده ٥٥ ٤ - جامعه متّحده عالم انسانی ٦٥ ٥ - سرنوشت نوع انسانی ٨١ مضمون فارسی آثار عربی در کتاب ٩٣ ص ١ مقدّمه پيروان آئين بهائی اعتقاد راسخ دارند که جوهر تعاليمی که حضرت بهاءاللّه بعالم ابلاغ فرموده اين است که : حقائق دينی امری است نسبی نه مطلق . ظهورات الهيّه تسلسل دارد و تجدّد يابد . جميع اديان بزرگ عالم اساسشان الهی است . مبادی و اصولشان کاملاً با يکديگر موافق است . آمال و مقاصدشان يکی است . تعاليمشان جلوه هائی متنوّع از حقيقت واحد است . وظائف و اجرائاتشان مکمّل يکديگر است . تفاوتشان فقط در تعاليم فرعی و غير اساسی است . رسالتشان هر يک نماينده مراحلی متتابع در تکامل جامعه انسانی است . ص ٢ هدف حضرت بهاءاللّه پيامبر اين عصر جديد و عظيم عالم انسانی چنين است ... که ظهورات سابقه را باتمام رساند نه آنکه آنها را مضمحل سازد . سبب آشتی بين اديان شود نه آنکه بر اختلافات معتقدات متضادّشان که سبب انشقاق جامعه کنونی گشته دامن زند . مقصد حضرت بهاءاللّه هرگز آن نيست که انبياء گذشته را تحقير نمايد و تعاليمشان را تخطئه کند بلکه آن است که حقائق اصليّه ای که در تعاليمشان مکنون است از نو اظهار داشته بنحوی بازگو نمايد که با حوائج اين زمان موافق و با استعداد مردمان مطابق و با مشکلات و علل و سرگردانی های عصر حاضر متناسب و مربوط باشد . رسالت حضرت بهاءاللّه اعلان اين مطلب است که زمان شيرخوارگی و صباوت بشری سپری گشته و التهابات و هيجاناتی که حال مشهود است مربوط به مرحله بلوغ اوست که بتدريج و همراه با درد و ملال او را آماده وصول به مرحله رشد و کمال می سازد و طلوع عصری را بشارت می دهد که سرآمد اعصار است عصری که در آن تيغ و شمشير به گاو آهن و خيش ص ٣ تبديل شود و ملکوت آسمانی طبق وعده صريح حضرت مسيح بيآيد و صلح جهانی قطعيّاً تا ابدالآباد در کره زمين استقرار يابد . و نيز حضرت بهاءاللّه ظهور خويش را خاتمه ظهورات الهيّه نمی داند بلکه پيش بينی می فرمايد که در آينده طيّ مراحل تکامل مستمرّ و نامحدود بشری ، حقائق بيشتری از آنچه حضرتش امروز بامر خداوند متعال در اين دوره خطير بعالم انسانی ابلاغ فرموده از طرف پروردگار ظاهر خواهد شد . آئين بهائی به يگانگی خدا و يگانگی انبياء معترف است و به وحدت و جامعيّت نوع بشر معتقد و باين ندا منادی است که اتّحاد عالم انسانی واجب بل اجتناب ناپذير است و بتدريج تحقّق می يابد . آئين بهائی مدّعی است که جز روح خلّاق الهی که در کلام فرستاده يزدانی در اين عصر جهان افروز سريان دارد هيچ امر ديگری اتّحاد نوع انسان را تضمين نتواند و تحقّق بخشد . آئين بهائی پيروان خويش را به تحرّی و جستجوی حقيقت مکلّف می دارد . هر نوع تعصّبات و خرافات را مذموم و مردود می شمارد . مقصد از دين را ترويج محبّت و ص ٤ وداد می داند . دين و علم را اصولاً موافق و مطابق يکديگر می بيند . دين را سبب اعظم جهت صلح عالم و ترقّی منظّم جامعه بنی آدم می شمارد . آئين بهائی واضحاً به تساوی مجال و مزايا و حقوق زن و مرد معتقد است . بر تعليم اجباری تاکيد می نهد ، افراط و تفريط در فقر و ثروت را از ميان بر می دارد ، کشيش و طبقه روحانی حرفه ای ندارد ، بردگی را ممنوع و رياضت و دريوزگی و رهبانيّت را مردود می شمرد ، تعدّد زوجات را جايز نمی شمارد ، طلاق را مذموم می داند ، لزوم اطاعت تامّ را از حکومت متبوع به تأکيد تأييد می کند ، شغل و کار را که با روح خدمت همراه باشد عين عبادت می شمرد ، انتخاب يا اختراع يک زبان عمومی بين المللی را سفارش می کند و کيفيّات کلّی مؤسّساتی را که بايد ضامن تحقّق و استمرار صلح عمومی باشند معيّن می سازد . آئين بهائی حول سه شخصيّت عظيم دور می زند : اوّل حضرت باب که جوانی بود بنام ميرزا علی محمّد متولّد شيراز و در ماه مه ١٨٤٤ در سنّ بيست و پنج سالگی اعلان فرمود که بر وفق کتب مقدّسه پيشين ظاهر شده تا بشارت ص ٥ بظهور شخص جليلی دهد که اعظم از اوست و اين شخص جليل بايد بنا ببشارت همان کتب مقدّسه در عالم ظاهر شود و دوران صلح و آشتی و عدل و تقوی را در جهان آغاز نمايد يعنی دورانی را که بمنزله اکمال و اتمام ظهورات گذشته و در عين حال مؤسّس کور جديدی در تاريخ دينی عالم انسانی است . حضرت باب بمجرّدی که دعوتش را در وطن خويش آغاز کرد دچار ظلم و ستم شديد رؤساء دولت و دين شد و متعاقباً به توقيف و تبعيدش در کوههای آذربايجان و زندانی شدنش در قلعه ماکو و چهريق منجر و به اعدامش در ميدان تبريز در ٩ جولای ١٨٥٠ منتهی گرديد . بيش از ٢٠ هزار نفر از پيروانش با قساوت وحشيانه ای به قتل رسيدند و چنان ستمکاری و شقاوتی بر ايشان وارد آمد که عواطف بعضی از نويسندگان و ديپلمات ها و سيّاحان و محقّقين مغرب زمين را برانگيخت و آنان را که بعضاً شاهد عينی بودند تحريک نمود که همه آن وقايع هولناک را در کتب و ياد داشت های روزانه خويش به ثبت رسانند و جانبازی پيروان دين جديد را ستايش نمايند . شخصيّت ديگر حضرت بهاءاللّه است که حضرت باب ظهورش را وعده فرمود نام مبارکش ميرزا حسين علی و اصلاً ص ٦ مازندرانی است . آن حضرت نيز بهجوم همان قوای جهل و تعصّب مبتلا شد ، در طهران بزندان افتاد و در سال ١٨٥٢ از وطن خويش ايران به بغداد سپس به اسلامبول و ادرنه نفی بلد گرديد بالاخره در زندان عکّا محبوس شد و ٢٤ سال در آنجا زندانی و اسير و در تبعيد بود حوالی همان شهر عکّا در ١٨٩٢ از عالم رحلت فرمود . حضرت بهاءاللّه در دوره تبعيدش تعاليم و احکام ديانتش را در متن بيش از يکصد جلد کتاب تشريح و تشريع نمود و به بيان اصول آئينش پرداخت و پيامش را به ملوک و رؤسای شرق و غرب از مسيحی و مسلمان ابلاغ فرمود . به پاپ و خليفه اسلام و رؤسای جمهور قارّه آمريکا و مراجع دينی مسيحيّت و رؤسای مذاهب شيعه و سنّی اسلام و موبدان زردشتی خطاباتی مهيمن گسيل داشت و در جميع اين کتب و آثار ظهورش را اعلان و مخاطبينش را دعوت فرمود که ندايش را اجابت کنند و بترويج امرش پردازند . آنان را از عواقب غفلتشان بر حذر داشت و احياناً ظلم و کبر و غرورشان را مذمّت فرمود . حضرت بهاءاللّه بعد از خويش فرزند ارشدش معروف به عبدالبهاء و موسوم به عبّاس را مرجع امور و مبيّن منصوص ص ٧ تعاليمش معيّن فرمود . حضرت عبدالبهاء از کودکی شريک تبعيدها و بليّات پدر والاگهرش بود تا آنکه در سنه ١٩٠٨ ميلادی بعد از انقلاب " ترک جوان " و انقراض عثمانيان از تبعيد آزاد شد و پس از چندی ازعکّا به شهر حيفا نقل مکان فرمود و از اين شهر سه سال به مصر و اروپا و آمريکای شمالی مسافرت فرمود و در اين سفرها تعاليم پدر آسمانيش را در نزد بسياری از نفوس بسط داد و قرب وقوع جنگ جهانی را پيش بينی فرمود و خود کمی قبل از شروع جنگ اوّل جهانی به حيفا مراجعت فرمود و در زمان آن جنگ همواره در خطر عظيم بود تا آنکه فلسطين بدست نيروی ژنرال النبی افتاد و حکومت جديد بر حرمت حضرتش برخاست و برعايت تعداد قليل پيروانش پرداخت . حضرت عبدالبهاء در سنهء ١٩٢١ ميلادی در حيفا رحلت فرمود و در جوار مقام اعلی يعنی آرامگاه حضرت باب که خود باشاره حضرت بهاءاللّه قبلاً در کوه کرمل ساخته و جسد حضرت باب را بعد از ٦٠ سال که محفوظ و پنهان بود از تبريز بارض مقصود آورده بود مدفون گرديد . درگذشت حضرت عبدالبهاء عصر اوّل آئين بهائی را که موسوم به " عصر رسولی " است خاتمه داد و عصر ديگری را بنام ص ٨ " عصر تکوين " آغاز نمود . عصر تکوين شاهد ارتفاع نظم اداری بهائی است ، نظمی که حضرت باب بآن بشارت داده و حضرت بهاءاللّه قوانين و قواعدش را وضع فرموده و حضرت عبدالبهاء حدود و کيفيّتش را در الواح وصايايش تعيين نموده است و حال پيروان امر بهائی پايه و اساسش را در شوراهای ملّی و محلّی استقرار می بخشند ... اين نظم اداری بهائی بر خلاف تشکيلات ديگری که پس از رحلت صاحبان اديان گذشته بوجود آمد ، اساسش الهی است و مبتنی بر حدود و احکام و تعاليم و مؤسّساتی است که حضرت بهاءاللّه خود صريحاً در آثار مبارکش نازل فرموده و وظايفش نيز کاملاً طبق تبيينات حضرت عبدالبهاء مبيّن منصوص کتب مقدّسه بهائی بمرحله اجراء در می آيد. نظم اداری بهائی هر چند از بدو تأسيس بهجوم شديد مخالفان دچار شد امّا بنا بر کيفيّت ذاتيش که در تاريخ اديان جهان بی نظير است توانست وحدت جامعه گسترده پيروانش را که هر يک از کشوری و دين و مذهب و نژادی هستند حفظ نمايد و آنان را قادر سازد که متّحداً منظّماً در شرق و غرب عالم به اجراء نقشه هائی جهت بسط و ترويج آئين بهائی و تحکيم اساس تشکيلاتش ص ٩ مبادرت ورزند . بايد دانست که آئين بهائی که اين نظم بديع خادم و حافظ و مروّج آن است آئينی است آسمانی و جهانی و غير سياسی و غير حزبی و کاملاً مخالف با هر سياست و مرامی است که نژادی را يا طبقه و کشوری را بالاتر از ديگری شمارد ، آئين بهائی کشيش و آخوند و طبقه روحانی حرفه ای و يا مراسم و شعائر تقليدی اضافی ندارد و حوائج مادّيش فقط و فقط از طريق تبرّعات پيروان معتقدش مرتفع می شود . آنان که بآئين بهائی گرويده اند مطيع حکومت و دوستدار قلبی وطن و همواره در انديشه ترويج مصالح کشور خويشند ولی در عين حال عالم انسانی را جامعه ای واحد می بينند و بترويج مصالح عموميش تعلّق کامل مبذول می دارند و هر مصلحت خصوصی را چه شخصی يا منطقه ای يا ملّی باشد بيدرنگ مادون و تابع مصالح کلّی عالم انسانی می شمارند و می دانند که در چنين جهانی که مردم و ملّتهايش شديداً بيکديگر وابسته و محتاجند مصالح جزء در حفظ و رعايت مصالح کلّ حاصل می شود و اگر منفعت عمومی هيأت عالم انسانی زير پا نهاده شود هيچ يک از اجزاء مرکّبه آن نيز خير نخواهد ديد ... ص ١٠ ١ - مصائب عالم انسانی در اين زمان * سراسر جهان را طوفان خروشانی فرا گرفته که شدّتش بی سابقه است و مسيرش نامعلوم ، تأثيرات آنيش دهشتزاست و نتائج نهائيش بی نهايت پرشکوه و جلال . نيروی محرّکه اش بی رحمانه بر وسعت و سرعتش می افزايد و قوّه تطهيريّه نهانيش روز بروز شديدتر می گردد ، عالم انسانی در قبضه قدرت مخرّبه اش اسير است و به مظاهر قهّاريّت مقاومت ناپذيرش گرفتار ، نه از منشأ و مبدأش آگاه است و نه بر اهميّتش واقف و نه از نتائجش با خبر . لهذا حيران و نالان و درمانده و سرگردان به اين صرصر قهر الهی نگران است که چگونه به دورترين و آبادترين نقاط کره زمين تاخته بنيانش را متزلزل ساخته تعادلش را بر هم زده مللش را منقسم نموده خانمان مردمش را بر باد داده بلادش را مضمحل کرده شاهانش را به جلای وطن افکنده قلعه های محکمش را در هم کوفته مؤسّساتش را زير و زبر نموده و نورش را خاموش و روح ساکنانش را -------------------------------------------------------------------- * - در مارچ ١٩٤١ نوشته شده . ص ١١ مجروح ساخته است ... انفعالات قويّه اين انقلاب عظيم را کسی جز آنان که به آئين حضرت بهاءاللّه و حضرت باب مؤمن باشند ادراک نتوانند . زيرا آنانند که می دانند اين طوفان از کجا برخاسته و به کجا منجر می شود و هر چند نمی دانند که دامنه اش تا بکجا می کشد ولکن بوضوح تمام از پيدايش و منشأش آگاهند و از مسيرش با خبر و لزوم و ضرورتش را معترف . جريان مرموزش را با اعتمادی کامل ناظرند و تخفيف شدّتش را بدعای صميمانه آمل ، با جدّ و جهد متينشان در تسکين خشم جنون آميزش ساعيند و با بينش روشنشان نتائج نهائی و بيم و اميد حاصله اش را منتظر و نگران . هر کس که حضرت بهاءاللّه را بزرگترين مظهر الهی در اين جهان شناسد و کلامش را پيام ايزدی شمارد می داند که اين قضاء آسمانی هم مجازاتی است عبرت انگيز و هم تأديبی است مقدّس و عالی ، هم عذاب و عقابی آسمانی است و هم وسيله تطهير عالم انسانی . آتش فروزانش آلودگی نوع انسان را بکلّی بسوزاند و اجزاء مرکبّه اش را ذوب نمايد و از آن جامعه ای را ص ١٢ قالب گيرد و بيآفريند که جهانگير است ، زنده و تجزيه ناپذير است ... حضرت بهاءاللّه از يک طرف انذار می فرمايد : " ان ارتقبوا يا قوم ايّام العدل و انّها اتت بالحقّ " (١) " آنچه را که داريد بيک سو افکنيد و بگيريد آنچه را که خداوند مالک رقاب آورده . بيقين بدانيد که اگر از اعمالی که مرتکب شده ايد روی برنگردانيد عذاب اليم از جميع جهات شما را احاطه کند بنحوی که نظيرش را نديده ايد " ( ترجمه ) " انّا قد جعلنا ميقاتا لکم فاذا تمّت الميقات و ما اقبلتم الی اللّه ليأخذنّکم عن کلّ الجهات و يرسل عليکم نفحات العذاب عن کلّ الاشطار ... " (٢) و نيز حضرت بهاءاللّه در اين زمان که پرده ظلمت همه جا را فرا گرفته مؤکّداً چنين پيش بينی فرموده که جهان را آينده‌ای است بس روشن و درخشان . می فرمايد : " حال ارض حامله مشهود زود است که اثمار منيعه و اشجار باسقه و اوراد محبوبه و نعماء جنيّه مشاهده شود . " ص ١٣ " سوف تضع کلّ ذی حمل حملها تبارک اللّه مرسل هذا الفضل الّذی احاط الاشياء کلّها عمّا ظهر و عمّا هو المکنون . " (٣) و در پيش بينی عصر زرّين عالم انسانی می فرمايد : " اين ظلم های وارده عظيمه تدارک عدل اعظم الهی می نمايد . " و اين عدل اعظم عدلی است که بر اساسش بالمآل صلح اعظم استوار گردد و اين صلح اعظم خود سبب ظهور مدنيّتی جهانی شود ، مدنيّتی که تا ابد به اسم اعظم حضرت بهاءاللّه منسوب و مربوط خواهد بود ... از ظهور حضرت بهاءاللّه تقريباً يکصد سال می گذرد ظهوری که در باره اش خود چنين شهادت داده که : " مظاهر قبل هيچ يک بر کيفيّت اين ظهور بتمامه آگاه نه الّا علی قدر معلوم . " بلی خداوند متعال يک قرن تمام به نوع بشر مهلت عطا فرمود تا مظهر چنين ظهور عظيمی را بشناسد و به امرش اقبال کند و عظمتش را اعلان نمايد و نظمش را استوار سازد . ص ١٤ حضرت بهاءاللّه حامل اين پيام آسمانی در ضمن يکصد جلد کتاب که گنجينه احکام گرانبها و قوانين والا و اصول بی همتا و نصائح مؤثّر و انذارات مکرّر و پيشگوئی های شگفت انگيز و ادعيه روح نواز و تفاسير جامع متين است ، رسالت الهی خويش را چنان اعلان فرمود که هيچ يک از پيغمبران گذشته به مانند او به ابلاغ دعوت خويش نپرداخته اند . حضرت بهاءاللّه در مدّت قريب به پنجاه سال در اوضاع و احوالی غم انگيز از دريای پر موج بيان بی بديلش دُرر شاهواری خطاب به امپراطورها و ملوک و سلاطين و امراء و به فرمانروايان و دولت ها و رؤسای اديان و مردم عاديّ جهان در شرق و غرب ، از مسيحی و يهودی و مسلمان و زردشتی ، نثار فرموده است و با آنکه خود شخصاً مظهر الهی در اين جهان بود از هر نام و نشانی گذشت و دل از مکنت و ثروت بربست ، حبس و تبعيد را قبول فرمود ، هر طعن و اهانتی را تحمّل نمود و به تعذيب جسمانی و محروميّت ظالمانه تن در داد ، از جائی به جائی دربدر شد و از کشوری به کشوری تبعيد گرديد ... چنانکه بقلم خويش چنين شهادت داده : " حسب الوظيفه آنچه لازم بود از نصيحت خلق کوتاهی نکرديم و آنچه را خداوند سبحانه و تعالی امر فرمود ابلاغ نموديم اگر خلق بگوش ص ١٥ قبول می شنيدند جهان را جهانی ديگر می ديدند . " ( ترجمه ) و در جای ديگر می فرمايد : " هل بقی لاحد فی هذا الظّهور من عذر لا و ربّ العرش العظيم قد احاطت الآيات کلّ الجهات و القدرة کلّ البريّة ولکنّ النّاس فی رقد عجيب . " (٤) بايد از خود بپرسيم که آيا جهانيان که منظور نظر آن مظهر عنايت الهی بودند با او که خود را فدای مصالحشان فرمود چگونه معامله و چگونه مقابله نمودند و از او چگونه استقبال کردند و دعوتش را اجابت گفتند ؟ اين امر نوزاد الهی در موطن خويش با غوغا و ضوضائی روبرو شد که در تاريخ شيعه اسلام بی نظير بود ... بنا بر اظهارات مستند لرد کرزن ظلم های وارده بر آن چنان آتش بلائی بر افروخت که بيش از بيست هزار نفر از پيروان امر جديد را در اندک زمانی بخاک و خون کشيد . آن فدائيان در راه عقيده خويش سر باختند ولی ايمان نو يافته خويش را هرگز با عزّت و کامرانی و امن و امان در اين جهان فانی مبادله ننمودند ... ص ١٦ از طرف ديگر صاحبان منصب و مقام مطلقاً نسبت به اين آئين نو ظهور بی اعتناء ماندند . روحانيّون اسلام بی رحمانه با بغض و عناد مقابله اش نمودند . مردم کشوری که اين امر عظيم در آن ظاهر گشته به سخره و استهزائش گرفتند . اغلب سلاطين و رؤسائی که مورد خطاب آئين گزارش شده بودند حقير و خوارش شمردند . در کشوری که اوّل بار در آن انتشار يافته بود و از مردمی که در ميانشان ظاهر شده بود چه تهديد ها که نديد و از ديگران در بلاد دور دست که از روی حسد و عناد اصول و احکامش را تحريف نمودند وبه غلط جلوه دادند چه ها نکشيد . اينها نمونه هائی است از اعمالی که آن نسل خود پرست و خداناشناس به اين امر جديد الهی روا داشتند و بکلّی از بشارات و انذارات و نصائح حاملان پيام الهی غفلت ورزيدند ... حال ببينيم که به اهل عالم در ازاء اين اعراض و غفلت کامل چه وارد گشته و می گردد و ملاحظه کنيم که مخصوصاً طيّ سالهای اخير اوّلين قرن بهائی که مشحون از بلايا و ظلم ها و ستم های وارده بر آئين حضرت بهاءاللّه بوده چه حوادثی در صفحه روزگار پديدار گشته است . چه بسيار امپراطوری ها که نابود شد سلطنت ها که بر باد رفت سلسله ها که منقرض شد ، ص ١٧ بسياری شاهزادگان مخذول و مفتضح گرديدند ، برخی از شاهان کشته يا مسموم يا نفی بلد شدند يا در کشور خويش ذليل گشتند و معدودی نيز که مانده اند تخت و تاجشان را با سقوط شاهان ديگر بسی متزلزل و لرزان می يابند ... شکّی نيست که اگر شخص منصفی بی طرفانه به آثار مدهشه اين جريان پر انقلاب کنونی که در مدّتی نسبتاً کوتاه رخ داده بينديشد يقيناً چنين نتيجه می گيرد که صد سالی که گذشت از نظر زير و زبر شدن سلطنت ها يکی از طوفانی ترين ادوار تاريخ بشری بوده است ... سرنوشت شومی که بر تاجداران نيرومند حاکم بر امور عرفی بشر وارد آمد از عاقبت رؤسای دين که نفوذشان بر باد رفت کمتر نبود . وقايع مدهشی که منتجّ به انحلال سلطنت ها و امپراطوری ها شد تقريباً مقارن بود با فروريختن قلعه های مستحکم مؤسّسات متعصّب دينی و همان سيل خروشانی که پادشاهان و امپراطورها را از جای کند و سلسله ها را برانداخت . رهبران دينی را چه در عالم مسيحيّت و چه در عالم اسلام مبتلا کرد و حيثيّتشان را مخدوش نمود و احياناً مؤسّسات عاليه شان ص ١٨ را برانداخت و عزّت از دو طائفه سلب شد ، امراء و علماء ، حشمت شاهان مفقود شد و قدرت علماء دين نيز نابود گرديد ... هر ناظر هوشياری در می يابد که بعضی از مؤسّسات دينی بنحوی جبران ناپذير در هم شکسته اند . و شکافی که بين گروه متعصّبين و آزادی منشان اديان بوجود آمده هر دم فراخ تر می شود ، بالنّتيجه عقائد و اصولشان يا رقيق و کم رمق و يا احياناً بکلّی متروک شده است . تسلّطشان بر رفتار و سلوک افراد انسانی ضعيف گشته است و از عدّه و نفوذ روحانيّونشان کاسته است و در عين حال جبن و ريای شيوخ و وعّاظشان چه بسا که بر ملا شده است . اوقافشان در بعضی از کشورها از ميان رفته و آموزش دينيشان رو بانحطاط نهاده است . معابدشان بعضی بکلّی خراب و بعضی متروک گرديده و غفلتشان از خدا و تعاليم خدا و بيخبريشان از مقصد الهی سبب ضعفشان شده و علّت تحقير و توهينشان گشته است ... از فساد در مؤسّسات دينی که بگذريم علائم تدنّی در عالم اخلاق نيز بهمان اندازه اهميّت دارد و بر همه کس واضح و مبرهن است ... چنانکه امروز ما بهر طرف که ديده گشائيم و ص ١٩ هر چه در گفتار و کردار نسل کنونی حتّی بطور سطحی نظر نمائيم ناچار ملاحظه خواهيم کرد که مظاهر فساد و انحطاط اخلاقی در شؤون انفرادی و اجتماعی زنان و مردان اين عصر چنان آشکار است که سبب حيرت و وحشت شده . شکّ و ترديدی نيست که چون دين بعنوان نيروئی اجتماعی انحطاط پذيرفته ، ضعف مؤسّسات مذهبی که نمودار خارجی آنست سبب و باعث ايجاد چنان فساد و شرّ مهلکی گشته است . حضرت بهاءاللّه در باره دين می فرمايد : " آنست سبب بزرگ از برای نظم جهان و اطمينان من فی الامکان . سستی ارکان دين سبب قوّت جهّال و هرج و مرج است . " و در لوحی ديگر می فرمايند : " دين نوری است مبين و حصنی است متين از برای حفظ و آسايش اهل عالم چه که خشية اللّه ناس را به معروف امر و از منکر نهی می نمايد . اگر سراج دين مستور ماند هرج و مرج راه يابد . نيّر عدل و انصاف و آفتاب امن و اطمينان از نور باز مانند ... " ص ٢٠ بايد اذعان کنيم که افراد و مؤسّسات بشری امروز بچنين وضع اسف باری دچار گشته اند . حضرت بهاءاللّه در باره حسرت و اندوه بشر غافل چنين فرموده : " دو نفس ديده نمی شود که فی الحقيقه در ظاهر و باطن متّحد باشند ." " آثار نفاق موجود و مشهود و مع آنکه کلّ از برای اتّحاد و اتّفاق خلق شده اند ." در همين لوح می فرمايد : " غفلت تا کی ، اعتساف تا کی ، انقلاب و اختلاف تا کی ، فی الحقيقه ارياح يأس از جميع جهات در عبور و مرور است و انقلابات و اختلافات عالم يوماً فيوماً در تزايد . " احياء و بازگشت تعصّبات دينی و خصومات نژادی و غرور وطنی ، شواهد روز افزون خود پرستی و سوء ظنّ و خوف و تزوير و ريا ، اشاعه تروريسم و قانون شکنی و شرب مسکرات و جنايت ، داشتن عطش مفرط و کوشش حادّ و بی حدّ برای کسب مال و لذّت و شؤون ناچيز دنيوی ، تضعيف اساس خانواده ، ص ٢١ اهمال در مراقبت و انضباط اطفال از طرف والدين ، استغراق در تجمّل پرستی ، نداشتن حسّ مسئوليّت در قبال ازدواج و بالنّتيجه ازدياد طلاق ، انحطاط و انحراف در عالم هنر و موسيقی ، ملوّث شدن ادبيّات و فساد مطبوعات ، تزئيد نفوذ و فعّاليّت مروّجين انحطاط که از بسر بردن زن و مرد با هم بدون ازدواج دفاع می کنند و فلسفه برهنگی را تعليم می دهند و حياء را منسوخ و افسانه خيالی می شمارند و از قبول اينکه توليد نسل را مقصد اصلی و مقدّس ازدواج بدانند ابا دارند و دين را افيون خلق توصيف می کنند و نوع بشر را اگر بتوانند بقهقرای توحّش و هرج و مرج و بالاخره بانعدام صرف سوق می دهند ، اينها همه بظاهر ظاهر از خواصّ بارزه جامعه فاسد منحطّ اين زمانند ، جامعه ای که چاره ديگرش نيست جز آنکه يا زندگی تازه يابد يا بمرگ و نيستی دچار شود ... مبادا منظور ما بر کسی مشتبه شود و حقيقت مسلّمی که از اصول آئين حضرت بهاءاللّه است سوء تعبير گردد . هر کس که پيرو دين بهائی باشد بجان و دل معتقد است که جميع پيغمبران خدا منشأی الهی دارند ... و به وحدت اصليّهء آنان ايمان دارد ، تسلسل ظهوراتشان را تأييد می کند و مرجعيّت الهی ص ٢٢ کتب مقدّسه و ارتباطشان را به يکديگر اذعان دارد ، آمال و مقاصدشان را يکی می داند و نفوذ و قدرتشان را يکسان می شمرد پيروانشان را بالمآل با هم موافق و ملائم می بيند به شهادت قلم حضرت بهاءاللّه : " همه را در يک رضوان ساکن بينی و در يک هوا طائر و بر يک بساط جالس و بر يک کلام ناطق و بر يک امر آمر . " ديانتی که به حضرت بهاءاللّه منسوب است هرگز قصدش آن نيست که مقام پيغمبران قبل را تخفيف دهد و تعاليمشان را تحقير کند و ذرّه ای از انوار ظهوراتشان بکاهد و محبّتشان را از دل پيروانشان بزدايد و اصول شريعتشان را منسوخ سازد و کتب نازله شان را بی اعتبار نمايد و يا آمال حقّه مؤمنانشان را متوقّف کند . آئين بهائی اين نظر را مردود می شمارد که بگويند دينی از اديان آخرين ظهوری است که خداوند برای نوع انسان مقرّر فرموده چنانکه حضرت بهاءاللّه آئين خويش را نيز آخرين اديان نمی داند بلکه بر عکس نسبی بودن حقائق دينی را ترويج و تسلسل ظهورات الهيّه و تکامل تدريجی مکاشفات دينی را تأکيد فرموده است . حضرت بهاءاللّه مقصد مبارکش اينست که اساس ص ٢٣ اديان الهيّه را بسط دهد و اسرار کتب مقدّسه را مکشوف سازد . مقصد جميع اديان را يکی می داند و وظائفشان را هم آهنگ می سازد و حقائق لن يتغيّری را که در جميع اديان موجود است از نو بيان می فرمايد . تعاليم اساسيشان را از تعاليم فرعيّه و تقليديّه منفصل ساخته حقائق نازله از جانب خدا را از خرافات وارده از علماء دين جدا می نمايد و اعلان می فرمايد که بی ترديد جميع اديان متّحد شوند و جميع آمال عاليه شان تحقّق يابد ... و هم چنين حتّی لحظه ای نبايد چنين تصوّری را بخاطر راه داد که پيروان حضرت بهاءاللّه رتبه و مقام روحانيّون و رهبران دينی راتنزّل داده تحقيرشان می نمايند بلکه رهبران روحانی که اعمالشان در خور شغلشان و رفتارشان شايسته مقامشان باشد در نزد بهائيان محترمند و بشهادت قلم حضرت بهاءاللّه : " علمائی که ... فی الحقيقه به طراز علم و اخلاق مزيّنند ايشان به مثابه رأسند از برای هيکل عالم و مانند بصرند از برای امم لازال هدايت عباد به آن نفوس مقدّسه بوده و هست ... " ص ٢٤ حضرت بهاءاللّه در بيان اينکه جميع ظهورات الهيّه سبب تحوّل و ترقّی افکار بشری گشته اند چنين می فرمايد : " مقصود از هر ظهور ظهور تغيير و تبديل است در ارکان عالم سرّاً و جهراً ، ظاهراً و باطناً ، چه اگر بهيچ وجه امورات ارض تغيير نيابد ظهور مظاهر کلّيّه لغو خواهد بود . " آيا اين بيان حضرت بهاءاللّه همان نيست که حضرت مسيح خطاب به حواريّون خويش فرمود که : " هنوز بسی چيزهاست که بشما بگويم امّا حال قدرت تحمّلش را نداريد و چون روح حقّ ظاهر گردد او شما را بتمام حقيقت رهبری نمايد . " هر ناظر منصفی از اين کلام حضرت مسيح از وسعت دائره امری که حضرت بهاءاللّه ظاهر فرموده و از عظمت حيرت انگيز ندائی که اعلان فرموده با خبر می شود ... هر گاه به حقائق ومعانی عاليه امر حضرت بهاءاللّه کما هو حقّه توجّه و تعمّق نمائيم بايد که آئين بهائی را در اعلی رتبه يک ص ٢٥ کور عظيم و آخرين مرحله يک سلسله ظهوراتی قرار دهيم که بر حسب استعداد و تکامل نوع بشر يکی پس از ديگری ظاهر گرديده و کلّا مقدّمه اين ظهور اعظم بوده اند . اين ظهورات که از آدم شروع و به حضرت باب منتهی می شود همواره طريق را صاف و هموار کرده و به نهايت تأکيد حلول يوم الايّام را که ميقات ظهور موعود کلّ اعصار است بشارت داده اند ... عظمت و منزلت قوای مکنونه ذاتيه امر بهائی که در تاريخ روحانی بشری بی همتا و بی نظير و بمنزله اوج و کمال مرحله اديان جهان است چنان است که هرگز در حيطه تصوّر ما نگنجد . و تشعشع انوارش که از هزارهء پر مجد و جلال دوره شريعتش تابان است چنان درخشان است که ديده ها را خيره نمايد . و سايه ممدود شارعش بر سر پيغمبران آينده چنان گسترده است که به ادراک ما در نيايد . روح خلّاقش در کمتر از يکصد سال در جامعه پر اضطراب بشری تحوّل و انقلابی را جريان بخشيده که خِرَد را به کنه آن راهی نيست و هر چند آئين بهائی در اين مرحله مقدّماتيش دوره فترت و رشد تدريجی اش را می گذراند امّا در ص ٢٦ عين حال از طريق پيدايش و تبلور تدريجی نظم بديعش چنان تحوّل و غليانی را در حيات عمومی بشری بوجود آورده که مقدّر است اساس جامعه مغشوش و متشنّج کنونی را بلرزه افکند و حياتش را تطهير نمايد و مؤسّساتش را از نو بسازد و بجهت تازه اندازد و سرنوشت محتومش را شکل نهائی بخشد . هر صاحب بصر خالی از تعصّبی که با بشارات و انذارات همراه با طلوع و ارتفاع امر حضرت بهاءاللّه آشنا باشد اين تشنّجات و انقلابات شديد و مخرّب و خوفناک و مصيبت بار عالمگير کنونی را چگونه توجيه تواند کرد جز آنکه بگويد که آنهمه مولودِ نظم در حال تکوين جهانی حضرت بهاءاللّه است که در شأنش چنين فرمودند : " قد اضطرب النّظم من هذا النّظم الاعظم و اختلف التّرتيب بهذا البديع " (٥) آيا اين بحران و هيجان حادّی که حال بشر را احاطه نموده و در تاريخ نوع انسانی بی نظير است بچه منبع و مبدأی می توان نسبت داد جز آنکه بگوئيم که آنهمه از تأثيرات روح عظيمی است که بفرموده حضرت باب در حقائق جميع کائنات ص ٢٧ نبّاض است و جهان را بلرزه می افکند و نيرويش می دهد و نجاتش می بخشد . اين تشنّجات جامعه امروزی جهان ، اين غليان افکار جنون آسای مردمان ، اين آتش سوزان منازعات نژادی و دينی و طبقاتی ، اين غرقاب ملل ، اين سقوط پادشاهان و تجزّی امپراطوری ها و انقراض سلسله ها و هبوط مقامات دينی و انحطاط مؤسّسات معهود و قديم و گسستن رشته های عرفی و دينی که طيّ قرون و اعصار مردم دنيا را بهم پيوند می داد ، تمام شواهدی هستند که از شروع جنگ اوّل جهانی که درست قبل از طلوع عصر تکوين امر حضرت بهاءاللّه بوده ، بمنصّه ظهور و بروز رسيدند و در تمام اين شواهد اثرات تولّد عصر جديدی را می توان تشخيص داد که با پيدايش امر حضرت بهاءاللّه مقارن شد و از ندايش غفلت ورزيد و حال در بحبوحه درد زايمان وقتش رسيده است که بمدد تأثيرات روح خلّاق و صفابخش و تحوّل انگيز امر حضرت بهاءاللّه فارغ شود و بار سنگين خويش را بر زمين نهد ... خداوند متعال بتدريج و بنحوی اسرار آميز و مقاومت ناپذير به اجراء نقشه های عاليه خويش مشغول است ولی افسوس که ما امروز از ادراکش عاجزيم و فقط جهانی را در ص ٢٨ مقابل خويش می بينيم که نااميد در بند دام خويش افتاده و از ندای آسمانی که صد سال است او را بخدا می خواند غافل مانده و در عوض بصفير های خطر و صداهای جانخراشی دل بسته که او را بپرتگاه مذلّت می کشاند . مقصد خداوند چيزی جز اين نيست که از طريقی که فقط خود می داند عصر بزرگ و زريّنی را آغاز کند و جهان را از شرّ درد ورنج و جنگ و ستيز برهاند . اوضاع جهان در اين ايّام بسی تاريک است امّا آينده دورش چنان درخشان و چنان پرتو افشان است که اينک تصويرش در اين زمان بر صفحه ديدگان ما هرگز نقش نبندد . ص ٢٩ ٢ - وحدت عالم انسان افسوس که عالم بشريّت چه از لحاظ اخلاق انفرادی و چه از حيث روابط بين ملل و جامعه های منظّم چنان از راه راست منحرف گشته و چنان رنج کشيده که بهيچ وجه آنرا حتّی با مساعی و تدابير سياستمداران و زمامداران بی طرف و خوش نيّت و ساعی و فداکار نيز نمی توان نجات داد . نه طرح ها و نقشه هائی که سياستمداران والا مقام تدبير نمايند و نه مبادی و اصولی که خبرگان بلند پايه علم اقتصاد وضع کنند و نه تعاليمی که اخلاقيّون در ترويجش کوشند هيچ يک نمی تواند بالمآل اساس و شالوده متينی را تدارک بيند که بر آن بتوان آينده اين جهان آشفته را بنا نمود . هرگز اصرار و الحاح خردمندان جهان که مردمان را به بردباری و تفاهم نسبت بهم دعوت نمايند جهان را آرام نسازد و ص ٣٠ تاب و توان از دست رفته اش را باز نگرداند . هرگز طرح نقشه های کلّی و عمومی در تعاون و تعاضد بين المللی ، هر قدر وسيع و دور انديش باشد . ريشه فسادی را که موازنه جامعه کنونی را بر هم زده قلع و قمع نتواند . حتّی می توان گفت که تشکيل سازمانی برای ايجاد اتّحاد سياسی و اقتصادی جهان که اين روزها بسيار بر سر زبانهاست عاجز است تا سمّ مهلکی را که حيات اجتماعی مردم و نظم ملل را تهديد می کند نوشداروئی شود . پس ديگر چاره ای نمی ماند مگر آنکه طرح الهی را که حضرت بهاءاللّه در نهايت وضوح و بساطت در قرن نوزدهم اعلان فرموده بدل و جان بپذيريم ، طرحی که نقشه هائی را که خداوند متعال جهت حصول وحدت بشر در اين عصر و زمان ارائه فرموده در بردارد طرحی که هر يک از اجزاء مرکّبه اش قادر است در مقابل نيروهای جانکاهی مقاومت نمايد که اگر چاره نشود جسم عليل و مأيوس جامعه انسانی را بکلّی به تحليل خواهد برد . پس بشر خسته و درمانده را ديگر چه چاره ای است مگر آنکه بسوی اين هدف يعنی بسوی نظم بديع جهانی روی آورد . نظمی که اساسش الهی است و نطاقش جامع و عالم گير و اصولش ص ٣١ متّکی بر عدل و انصاف و عناصر و اجزايش بی نظير و مثيل است . اگر کسی حتّی از اهل بهاء ادّعا نمايد که دقائق نقشه عظيم حضرت بهاءاللّه را برای وحدت عالم انسانی دريافته و به کنه عظمتش پی برده گستاخی نموده و لافی بی جا زده است زيرا کوشش در تصوّر جميع امکاناتش و تقويم و تخمين فوائد آينده اش و تخيّل مجد و جلالش حتّی در اين مرحله ترقّی عالم انسانی کوشش واهی و نابهنگام است . آنچه را که امروز از آن نظم بديع دريافت توان کرد به منزله لمحه بصری بر اوّلين پرتو فجر موعود است که در ميقات مقرّر ظلمات عالم انسانی را محو و زائل سازد و در زمان حاضر آنچه از ما بر می آيد آنست که بذکر کلّيّاتی از مبادی اساسی نظم بديع حضرت بهاءاللّه مبادرت ورزيم ... هيچ عقل سليمی انکار نتواند نمود که آشوب و مصيبتی که مردم اين روزگار را احاطه کرده اکثراً نتيجه مستقيم جنگ بين الملل * و غفلت و کوته بينی طرّاحان معاهده‌صلح است ... با ------------------------------------------------------------- * اين اثر در سال ١٩٣١ صادر و اشاره به جنگ بين الملل اوّل است . ص ٣٢ تمام اين احوال درست نيست اگر بگوئيم جنگ جهانی با تمام تلفاتی که داشت و با همه تعصّباتی که بر انگيخت و با همهء داغهائی که بر جای نهاد فقط و فقط مسئول اين سرگردانی و اضطرابی می باشد که امروز هر جزء از اجزاء مدنيّت جهان را احاطه نموده ، جوهر مطلب که بايد بر آن تأکيد کنم اين است که علّت اصلی ناآرامی عصر حاضر در چيست ؟ علّت اين تشنّجات را نبايد چندان به حوادثی نسبت داد که از مقتضيات مرحله موقّت تحوّل اين جهان دائم التّغيير است بلکه علّت اصليش اين است که زمامدارانی که سرنوشت افراد و ملل را در قبضه خود داشته اند قادر نبوده اند که سيستم های اقتصادی و دستگاههای سياسی خويش را با حوائج و نيازمندی های اين عصر سريع الانتقال هم آهنگ و مطابق سازند . آيا اين بحران های پی در پی که جامعه کنونی را بلرزه می افکند در درجه اوّل بدان سبب نيست که پيشوايان و زمامداران جهان عاجز از آن بوده اند که مقتضيات اين عصر را درست تشخيص داده و يکباره خود را از افکار از پيش ساخته و عقائد دست و پاگيرشان برهانند و دستگاه حکومتشان را چنان ص ٣٣ تغيير دهند که با موازين وحدت عالم انسانی که حضرت بهاءاللّه اعلان فرموده و مقصد اصلی و غائی و وجه مميّزه آئين خويش قرار داده است تطبيق نمايد ؟ زيرا اصل وحدت عالم انسانی که سنگ بنای نظام جهان آرای حضرت بهاءاللّه است تحقّقش ممکن نيست جزآنکه طرح بديعش برای اتّحاد بشر که قبلاً بدان اشارت رفت تنفيذ شود . حضرت عبدالبهاء می‌فرمايد : " در هر ظهوری که اشراق صبح هدی شد موضوع آن اشراق امری از امور بود ... امّا در اين دور بديع و قرن جليل اساس دين اللّه و موضوع شريعت اللّه رأفت کبری و رحمت عظمی و الفت با جميع ملل و صداقت و امانت و مهربانی صميمی قلبی با جميع طوائف و نحل و اعلان وحدت عالم انسانست ... " چه اسف انگيز است سعی و کوشش باطل رهبران تشکيلات جامعه بشری که از روح اين عصر بی خبرند و می خواهند موازين عتيقه ای را که مربوط باعصاری بوده است که ص ٣٤ هر يک از ملل در حدود و ثغور خويش مستغنی از غير بوده اند منطبق با اين عصر جديد نمايند عصری که بفرموده حضرت بهاءاللّه دو راه بيش در پيش ندارد يا بايد متّحد گردد يا بسوی نيستی و نابودی قدم گذارد . لهذا در اين لحظه خطير در تاريخ جهان ، شايسته چنان است که همه رهبران عالم در تمام کشورها چه کوچک و چه بزرگ ، چه در شرق و چه در غرب ، چه غالب و چه مغلوب ، به ندای جانفزای حضرت بهاءاللّه گوش هوش فرا دارند و همّ خود را وقف اتّحاد بشر سازند و باطاعت و وفا بامر اعظمش پردازند و بی چون و چرا قيامی مردانه نمايند تا نوشداروی جان بخشی را که پزشک آسمانی برای بشر دردمند تجويز فرموده بتمام و کمال بکار برند و افکار از پيش ساخته را بکلّی بيکسو افکنند و از جميع تعصّبات ملّی دست بردارند و اين پند حضرت عبدالبهاء مبيّن منصوصش را بجان بشنوند که بيکی از صاحب منصبان عالی مقام حکومت امريکا بيان داشته و در جواب سؤالش که بچه نحو بهتر می تواند بدولت و ملّت خدمت نمايد چنين فرموده : " چنانچه در خير امريکا سعی می نمائی بايد خير خواه عموم ملل وممالک باشی و چون عالم را وطن خويش شماری بايد بکوشی که اصل ص ٣٥ حکومت فدرالی بنحوی که در حکومت امريک معمول است در ميان عموم ملل و اقوام رواج يابد . " ( ترجمه ) حضرت عبدالبهاء در رساله مدنيّه که در باره تجديد نظام آينده جهان مطالب بسيار مهمّی دارد چنين مرقوم داشته اند : " بلی تمدّن حقيقی وقتی در قطب عالم علم افرازد که چند ملوک بزرگوار بلند همّت چون آفتاب رخشنده عالم غيرت و حميّت بجهت خيريّت و سعادت عموم بشر بعزمی ثابت و رأيی راسخ قدم پيش نهاده مسأله صلح عمومی را در ميدان مشورت گذارند وبجميع وسائل و وسائط تشبّث نموده عقد انجمن دول عالم نمايند و يک معاهده قويّه و ميثاق و شروط محکمه ثابته تأسيس نمايند و اعلان نموده باتّفاق عموم هيأت بشريّه مؤکّد فرمايند . اين امر اتمّ اقوم را که فی الحقيقه سبب آسايش آفرينش است کلّ سکّان ارض مقدّس شمرده جميع قوای عالم متوجّه ثبوت و بقای اين عهد اعظم باشند . و در اين معاهده ص ٣٦ عموميّه تعيين و تحديد حدود و ثغور هر دولتی گردد وتوضيح روش و حرکت هر حکومتی شود و جميع معاهدات و مناسبات دوليّه و روابط و ضوابط مابين هيأت حکومتيّه بشريّه مقرّر و معيّن گردد و کذلک قوّه حربيّه هر حکومتی بحدّی معلوم مخصّص شود . چه اگر تدارکات محاربه و قوّه عسکريّه دولتی ازدياد يابد سبب توهّم دول سائره گردد . باری اصل مبنای اين عهد قويم را بر آن قرار دهند که اگر دولتی از دول من بعد شرطی از شروط را فسخ نمايد کلّ دول عالم بر اضمحلال او قيام نمايند بلکه هيأت بشريّه بکمال قوّت بر تدمير آن حکومت برخيزد . اگر جسم مريض عالم باين داروی اعظم موفّق گردد البتّه اعتدال کلّی کسب نموده به شفای دائمی باقی فائز گردد ... " و نيز در ادامه آن بيان می فرمايند : " بعضی اشخاص که از همم کلّيّه عالم انسان بی خبرند اين امر را بسيار مشکل بلکه محال و ممتنع شمرند . نه چنان است بلکه از فضل ص ٣٧ پروردگار و عنايت مقرّبين درگاه آفريدگار و همّت بی همتای نفوس کامله ماهره و افکار و آراء فرائد زمانه هيچ امری در وجود ممتنع و محال نبوده و نيست . همّت همّت غيرت غيرت لازم است . چه بسيار امور که در ازمنه سابقه از مقوله ممتنعات شمرده می شد که ابداً عقول تصوّر وقوع آنرا نمی نمود حال ملاحظه می نمائيم که بسيار سهل و آسان گشته . و اين امر اعظم اقوم که فی الحقيقه آفتاب انور جهان مدنيّت و سبب فوز و فلاح و راحت و نجاح کلّ است از چه جهت ممتنع و محال فرض شود و لابدّ بر اينست که عاقبت شاهد اين سعادت در انجمن عالم جلوه گر گردد . " حضرت عبدالبهاء در يکی از الواح در توضيح بيشتری راجع به اين موضوع جليل ميفرمايد : " در دوره های سابق هر چند ائتلاف حاصل گشت ولی بکلّی ائتلاف من علی الارض غير قابل بود زيرا وسائل و وسائط اتّحاد مفقود و در ميان قطعات ص ٣٨ خمسه عالم ارتباط و اتّصال معدوم . بلکه در بين امم يک قطعه نيز اجتماع و تبادل افکار معسور لهذا اجتماع جميع طوائف عالم در يک نقطه اتّحاد و اتّصال و تبادل افکار ممتنع و محال . امّا حال وسائل اتّصال بسيار و فی الحقيقه قطعات خمسهء عالم حکم يک قطعه يافته ... همچنين جميع قطعات عالم يعنی ملل و دول و مدن و قری محتاج يکديگر و از برای هيچ يک استغنای از ديگری نه زيرا روابط سياسيّه بين کلّ موجود و ارتباط تجارت و صناعت و زراعت و معارف در نهايت محکمی مشهود . لهذا اتّفاق کلّ و اتّحاد عموم ممکن الحصول و اين اسباب از معجزات اين عصر مجيد و قرن عظيم است و قرون ماضيه از آن محروم زيرا اين قرن انوار عالمی ديگر و قوّتی ديگر و نورانيّتی ديگر دارد اينست که ملاحظه می نمائی در هر روزی معجزه جديدی می نمايد و عاقبت در انجمن عالم شمع های روشنی برافروزد و مانند بارقه صبح اين نورانيّت عظيمه آثارش از افق عالم نمودار گشته . ص ٣٩ شمع اوّل وحدت سياسی است و جزئی اثری از آن ظاهر گرديده . شمع دوم وحدت آراء در امور عظيمه است آن نيز عنقريب اثرش ظاهر گردد . شمع سوم وحدت آزادی است آن نيز قطعيّاً حاصل گردد . شمع چهارم وحدت دينی است اين اصل اساس است و شاهد اين وحدت در انجمن عالم بقوّت الهيّه جلوه نمايد . شمع پنجم وحدت وطن است در اين قرن اين اتّحاد و يگانگی نيز بنهايت قوّت ظاهر شود . جميع عالم عاقبت خود را اهل وطن واحد شمارند . شمع ششم وحدت جنس است جميع من علی الارض مانند جنس واحد شوند . شمع هفتم وحدت لسان است يعنی لسانی ايجاد گردد که عموم خلق تحصيل آن نمايند و با يکديگر مکالمه کنند . اين امور که ذکر شد جميعاً قطعيّ الحصول است زيرا قوّتی ملکوتی مؤيّد آن ... " ص ٤٠ بيش از شصت سال پيش * حضرت بهاءاللّه در لوحی خطاب به ملکه ويکتوريا رؤسای ارض را چنين مخاطب فرموده اند : " تدبّروا و تکلّموا فيما يصلح به العالم و حاله ... فانظروا العالم کهيکل انسان انّه خلق صحيحا کاملاً فاعترته الامراض بالاسباب المختلفة المتغايرة و ما طابت نفسه فی يومٍ بل اشتدّ مرضه بما وقع تحت تصرّف اطبّاء غير حاذقة الّذين رکبوا مطيّة الهوی و کانوا من الهائمين و ان طاب عضو من اعضائه فی عصرٍمن الاعصار بطبيبٍ حاذقٍ بقيت اعضاء اخری فيما کان ..." (٦) و نيز در همان لوح می فرمايند : " ... انّا نراکم فی کلّ سنةٍ تزدادون مصارفکم و تحملوها علی الرّعيّة ان هذا الّا ظلم عظيم اتّقوا زفرات المظلوم و عبراته و لا تحملوا علی الرّعيّة فوق طاقتهم ... اصلحوا ذات بينکم اذاً لاتحتاجون --------------------------------------------------- * - الآن بيش از ١٠٠ سال ، لوح به ملکه ويکتوريا در حدود سال ١٨٧٠ نوشته شده . ص ٤١ بکثرة العساکر و مهمّاتهم الّا علی قدر تحفظون به ممالککم و بلدانکم ... ان اتّحدوا يا معشر الملوک به تسکن ارياح الاختلاف بينکم و تستريح الرّعيّة و من حولکم ... ان قام احد منکم علی الآخر قوموا عليه ان هذا الّا عدل مبين " (٧) آيا اين بيانات مهيمن و متين دلالت بر اين ندارد که حکومت های ملّی که اينک هر نوع آزادی عمل را بر خود روا می دانند بايد حدود و قيودی بر حاکميّت خويش بنهند تا بتوانند اوّلين قدم لازم را برای تشکيل اتّحاديّه ای از جميع ملل عالم در آينده ايّام بردارند ؟ زيرا مقتضای زمان چنين است که يک حکومت اعلای جهانی ايجاد شود که در ظلّ آن تمام ملل عالم بطيب خاطر از داشتن حقوق و اختياراتی از قبيل حقّ اعلان جنگ و حقّ وضع بعضی ماليات ها و کلّيّه حقوق مربوط به تسليحات جز آنچه برای امنيّت داخليشان لازم است صرفنظر نمايند . چنين حکومتی جهانی دارای يک قوّه مجريّه بين المللی خواهد بود که قدرت نهائی و بلامنازع خويش را بر هر عضو متمرّد و طاغی آن اتّحاديّه جهانی بکار خواهد بست . همچنين يک ص ٤٢ پارلمان جهانی خواهد داشت که انتخاب اعضايش با مردم هر يک از کشورها و با تأييد دولت هايشان خواهد بود . و نيز يک محکمه کبرای بين المللی بوجود خواهد آمد که حکمش قاطع و بر همه ممالک روا خواهد بود حتّی کشورهائی که مايل نباشند که قضايايشان به آن محکمه ارجاع گردد باز مجبور بر اطاعت از حکم صادره اش خواهند بود . در چنين جامعه جهانی جميع موانع اقتصادی بکلّی از ميان خواهد رفت . سرمايه و کار عواملی لازم و ملزوم يکديگر بشمار خواهد آمد ، تعصّبات و منازعات مذهبی بکلّی فراموش و آتش عداوت های نژادی تا ابد خاموش خواهد شد . مجموعه ای از قوانين بين المللی که محصول مشاورات نمايندگان پارلمان بين المللی است تدوين خواهد گشت که ضامن اجرايش واحدهای نيروی اتّحاديّه جهانی خواهد بود . و بالاخره يک وطن پرستی کاذب و جنگاور بيک جهان دوستی و نوع پرستی تبديل خواهد شد . اينها است رئوس کلّی و برجسته نظمی که حضرت بهاءاللّه پيش بينی و تدبير فرموده و اعلی ثمره عصری است که بتدريج رو ببلوغ نهاده است . حضرت بهاءاللّه خطاب به اهل عالم می فرمايد : " سراپرده يگانگی بلند شد بچشم بيگانگان ص ٤٣ يکديگر را مبينيد ... " " همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار ... " " عالم يک وطن محسوب و من علی الارض اهل آن ... " " ليس الفخر لمن يحبّ الوطن بل لمن يحبّ العالم ... " برای آنکه راجع به مقاصد حيات بخش آئين جهان آرای حضرت بهاءاللّه سوء تفاهمی در ميان نيايد بايد گفت که امر بهائی مقصدش هرگز آن نيست که شالوده جامعه کنونی عالم را زير و زبر نمايد بلکه هدفش آنست که بنيانش را وسعتی بيشتر بخشد و به مؤسّساتش شکل تازه ای دهد که موافق و مطابق با حوائج اين جهان دائم التّغيير باشد . شريعت و آئين حضرت بهاءاللّه با هيچ تابعيّت و سرسپردگی مشروعی تناقض ندارد و وفاداری های صادقانه را تضعيف نمی کند . مقصدش آن نيست که شعله وطن دوستی سالم و خردمندانه را در دلهای مردمان خاموش سازد ، نمی خواهد که نظام خود مختاری ملّی را که برای دفع آفت مرکزيّت افراطی در اداره امور جهان لازم است از ميان بردارد . هرگز تنوّع و تعدّد نژاد و آب و هوا و تاريخ و زبان و سنن و افکار و آدابی که مردمان و ملل جهان را از يکديگر ممتاز می کند منکر نگشته طالب تضعيفشان نمی باشد ص ٤٤ بلکه دعوتش آن است که مردم جهان وفاداری وسيعتر و آمال بلندتری را از آنچه تا بحال داشته اند برگزينند و منافع و انگيزه های ملّی را تابع مصالح يک جهان متّحد سازند و هم با مرکزيّت افراطی در اداره امور و هم با يکنواخت و يک شکل بودن عالم مخالف است . کليد رمزش شعار وحدت در تنوّع و کثرت است چنانکه حضرت عبدالبهاء می فرمايد : " ملاحظه نمائيد گلهای حدائق هر چند مختلف النّوع و متفاوت اللّون و مختلف الصّور و الاشکالند ولی چون از يک آب نوشند و از يک باد نشو و نما نمايند و از حرارت و ضياء يک شمس پرورش نمايند آن تنوّع و اختلاف سبب ازدياد جلوه و رونق يکديگر گردد ، چون جهت جامعه که نفوذ کلمة اللّه است حاصل گردد . اين اختلاف آداب و رسوم و عادات و افکار و آراء و طبايع سبب زينت عالم انسانی گردد . و هم چنين اين تنوّع و اختلاف چون تفاوت و تنوّع فطری خلقی اعضاء و اجزای انسان است سبب ظهور جمال و کمال است و چون اين اعضاء و اجزای متنوّعه در ص ٤٥ تحت نفوذ سلطان روح است و روح در جميع اعضاء و اجزاء سريان دارد و در عروق و شريان حکمران است ، اين اختلاف و تنوّع مؤيّد ائتلاف و محبّت است و اين کثرت اعظم قوّه وحدت . اگر حديقه ای را گلها و رياحين و شکوفه و ثمار و اوراق و اغصان و اشجار از يکنوع و يک لون و يک ترکيب و يک ترتيب باشد بهيچ وجه لطافتی و حلاوتی ندارد . ولکن چون از حيثيّت الوان و اوراق و ازهار و اثمار گوناگون باشد هر يکی سبب تزيين و جلوه سائر الوان گردد و حديقه انيقه شود و در نهايت لطافت و طراوت و حلاوت جلوه نمايد و هم چنين تفاوت و تنوّع افکار و اشکال و آراء و طبايع و اخلاق عالم انسانی چون در ظلّ قوّه واحده و نفوذ کلمه وحدانيّت باشد در نهايت عظمت و جمال و علويّت و کمال ظاهر و آشکار شود . اليوم جز قوّه کلّيّه کلمة اللّه که محيط بر حقائق اشياء است عقول و افکار و قلوب و ارواح عالم انسانی را در ظلّ شجره واحده جمع نتواند ... " ص ٤٦ تعاليم حضرت بهاءاللّه در وهله اولی با هر نوع فکر محدود و تنگ نظری و تعصّب مخالف است . هر گاه مرام های متداول و مطلوب و مؤسّسات ديرينه و مقبول و مفاهيم اجتماعی و عقائد مذهبی نتواند رفاه و سعادت قاطبه نوع انسان را ترويج نمايد و هر گاه نتواند حوائج و نيازهای بشری را که پيوسته بسوی تکامل متحرّک است رفع نمايد چه بهتر که آنها را بيکسو افکنيم و بطاق نسيانشان اندازيم و از زمره عقائد متروکشان شمريم زيرا جهان محکوم بقانون کون و فساد است لهذا آن قواعد و عقائد نيز از تغيير و تبديل و کون و فساد که دامن همه را می گيرد مستثنی نيست . از اين گذشته هر قانونی و هر مکتب سياسی و اقتصادی فقط برای آن خلق شده که منافع بشری را حفظ نمايد نه آنکه بشر را برای حفظ آنها فدا نمايند . نبايد اشتباه شود که اصل وحدت عالم انسانی که محور جميع تعاليم حضرت بهاءاللّه است صرفاً منبعث از اظهار احساساتی ناسنجيده و بيان اميدی مبهم و نارسا است و نبايد آنرا منحصراً ناشی از آرزوی احياء روح اخوّت بشری و خير خواهی بين مردم انگاشت و هدفش را فقط در اين دانست ص ٤٧ که بين افراد بشر و ملل و اقوام فی الجمله تعاون و تعاضدی حاصل گردد بلکه مقصدش بسيار برتر و دعويش بسيار عظيم تر از آنست که حتّی پيامبران پيشين مجاز به بيانش بوده اند . پيامش فقط متوجّه افراد نيست بلکه بروابط ضروريّه ای نيز توجّه دارد که ممالک و ملل را بهم پيوند می دهد و عضو يک خانواده بشری می نمايد و چنان نيست که فقط مرامی را اعلان کرده باشد بلکه با تشکيلات و مؤسّساتی همراه و پيوسته است که آن تشکيلات حقيقت ذاتی اصل وحدت عالم انسانی را تجسّم می بخشد وصحّت و اعتبارش را نمايان و تأثير و نفوذش را جاودان می کند . و نيز مستلزم آنست که در بنيان جامعه کنونی تغييراتی حياتی ( ارگانيک ) صورت پذيرد که شبهش را چشم عالم نديده است . اين اصل متضمّن مقابله ای دليرانه و عمومی با معيارهای پوسيده افکار و مرام های ملّی است که هر چند در زمان خود لازم و مجری بوده اند ولی حال به تقدير پروردگار جای خود را به مبانی اعتقادی تازه ای داده که اساساً با اصول عقائد سابق متفاوت و از جميع آنها برتر است . بلی اصل وحدت عالم انسانی خواهان تجديد بنيان جامعه و طالب خلع سلاح کشورهای متمدّن جهان است . جهانی که بمانند هيکلی زنده در جميع جنبه های اصلی حياتش ، در نظم سياسيش ،آمال روحانيش ، ص ٤٨ تجارت و اقتصادش ، خطّ و زبانش متّحد باشد و در عين حال کشورهای عضو آن حکومت متّحده جهانی بتوانند آزادانه خصائص ملّی خود را حفظ کنند . اصول وحدت عالم انسانی نماينده و نشانه تحقّق تکامل نوع بشر در اين جهان است . اين تکامل با حيات خانواده شروع شد و متعاقباً به اتّحاد قبيله و بعد به وحدت حکومت در يک شهر و سپس به نظام کشورهای مستقلّ ارتقاء جست . بالاخره اصل وحدت عالم انسانی که حضرت بهاءاللّه اعلان فرموده با خود اين دعوی را بکمال تأکيد همراه دارد که وصول به اين هدف عظيم که مقصد نهائی در تکامل جامعه انسانی است ، نه فقط امری است ضروری و لازم ، بلکه حتمی و يقين الوصول و قريب الوقوع است و هيچ قوّه ای نيز جز قوّه الهيّه نمی تواند تحقّق چنان مقصد اعلائی را ميسّر سازد ... کسی چه می داند شايد تحقّق چنين مفهوم و مرام بزرگی يعنی تشکيل اتّحاديّه جهانی ايجاب نمايد که بشر دچار مصائب و آلامی شود که تا کنون شبيه و نظيری نداشته است . چنانکه برای ص ٤٩ تشکيل حکومت ايالات متّحده آمريکا نيز هيچ چيز بجز آتش دامنگير و سرکش جنگ داخلی که نزديک بود جمهوری بزرگ امريکای شمالی را بکلّی نابود سازد نمی توانست کشورهای موجود آن زمان آمريکا را در لهيب خويش چنان ذوب کند و بهم جوش دهد که نه تنها بواحد های مستقلّ در يک اتّحاديّه تبديل شوند بلکه با وجود اختلافات نژاديشان بصورت يک ملّت در ظلّ يک وطن در آيند . بسيار بعيد است که چنان تحوّل اساسی و عظيم و چنان تغييرات بنيادی در جامعه آمريکا جز با بروز اضطرابات و فقط از راههای ديپلماسی يا تعليم و پرورش افکار می توانست بوجود آيد . کافی است به تاريخ خونين بشری بنگريم تا دريابيم که هيچ عاملی جز رنج و مصيبت و دردهای شديد جسمانی و معنوی نبوده است که بتواند تغييرات عظيمه را در تاريخ بشر بوجود آورد که بمنزله بزرگترين وقايع در تاريخ تمدّن بشری محسوب گردد . اين تغييرات و تحوّلات بزرگ و دامنه دار گذشته را اگر با ديده روشن‌بين بنگريم درمی يابيم که همه آنها بمنزله وسائل و وسائطی بوده اند که تحوّلات و تبدّلات پرجلال و باشکوهی را که مقدّر است در اين عصر و زمان نصيب نوع انسان گردد ص ٥٠ تدارک ديده اند . افسوس و دريغ که امروز فقط قوّهء بليّات و مصائب است که ظاهراً می تواند دوره جديدی را در طرز فکر مردم جهان آغاز نمايد . افسوس و دريغ که هيچ چيز بجز آتش سوزان امتحان و بليّات نمی تواند عوامل متضادّ و متخاصمی را که اجزاء مرکّبه تمدّن امروزه ما است چنان در هم ذوب نمايد و بهم جوش دهد که همه آنها را اجزاء مرکّبه يک اتّحاديّه جهانی آينده گرداند . اين انذار حضرت بهاءاللّه در اواخر کلمات مکنونه است که می فرمايد : " بگو ای اهل ارض براستی بدانيد که بلای ناگهانی شما را در پی است و عقاب عظيمی از عقب ... " گويا سرنوشت فوری و غم انگيز بشر چنين است که تا از کوره سوزان مشقّات و بليّات پاک و آماده بيرون نيايد ، هرگز در قلوب رهبران جهان احساس مسؤوليّتی که لازمه اين عصر نوظهور است القاء نخواهد شد . دو باره به اين بيان حضرت بهاءاللّه اشاره می کنم که ص ٥١ می فرمايد : " اذا تمّت الميقات يظهر بغتة ما ترتعد به فرائص العالم ... " (٨) در خاتمه مقال بايد بگويم که دعوت وحدت عالم انسانی را که اسّ اساس سلطنت روحانی عمومی حضرت بهاءاللّه است هرگز نبايد با آنچه گذشتگان از روی خيرانديشی و خوش باوری گفته اند مشابه دانست . دعوت حضرت بهاءاللّه صرفاً ندائی نيست که در زير زنجير اسارت در مقابل دو سلطان مستبدّ مقتدر شرق يکّه و تنها و بی نصير و ظهير اعلان فرمود بلکه دعوتش هم شامل انذار و اخطاری است و هم حاوی مژده و بشارتی : اخطار به اينکه نجات اين جهان محنت زده تنها در اجابت آن دعوت ميسّر گردد و بشارت به اينکه تحقّقش بزودی در اين عالم امکان بوقوع خواهد پيوست . آن ندای وحدت عالم انسانی در وقتی مرتفع شد که در هيچ کجای عالم کسی جدّاً بدان نمی انديشيد ، امّا چون حضرت بهاءاللّه بقوّه آسمانی در آن ندا روحی جديد دميد روز بروز ص ٥٢ قوّت گرفت و چنان که حال مشاهده می کنيم که هر روز عدّه بيشتری از خردمندان جهان نه تنها آن وحدت را ممکن الحصول می شمارند بلکه آنرا لازم و نتيجه عوامل و قوائی می بينند که امروز در جهان در کار است . يقين است که جهان امروز که از اثر پيشرفت بسيار سريع علوم مادّی و از توسعه عمومی صناعت و تجارت به هيکل زنده واحد پيچيده ای تبديل گشته در ورطه تمدّن مادّی زير فشار قوای اقتصادی دست و پا می زند . يقين است در چنين جهانی بايد حقايق مکنونه در هويّت اديان سابقه با زبانی گويا که مطابق و مناسب حوائج اين زمان است بيان شود . و چه ندائی گوياتر از ندای حضرت بهاءاللّه مظهر الهی در اين زمان ، قادر است که هيأت اجتماعيّه را ديگرگون کند . اين همان ندائی است که قلوب مردمانی را که بظاهر مختلف و آشتی ناپذير بودند در ظلّ خود التيام بخشيد و تلفيق نمود و در زمره پيروانش در تمام جهان در آورد . ص ٥٣ هيچ کس جز معدودی نمی تواند منکر اين حقيقت باشد که وحدت عالم انسانی ، يعنی اين مفهوم پر قدرت عظيم ، بسرعت در اذهان مردم جوانه می زند و در حمايتش صدای مردمان از هر طرف بلندتر می گردد و خواصّ برجسته اش در وجدان زمامداران تبلور و تجسّمی بيشتر می گيرد . هيچ کس جز آنکه قلبش را زنگار تعصّب گرفته نمی تواند منکر گردد که آن مفهوم عظيم وحدت عالم انسانی در مراحل ابتدائی و ساده اش هم اکنون در قالب تشکيلات جهانی پيروان حضرت بهاءاللّه تجسّم يافته است ... ص ٥٤ ص ٥٥ ٣ - طرح و نمونه جامعه آينده بسيارند نفوسی که می دانند حضرت بهاءاللّه روحی تازه در اين عالم دميده است که بدرجات مختلف ، هم مستقيماً در مجهودات پيروان جانفشانش ظاهر و نمايان است و هم بطور غير مستقيم در قالب برخی از مؤسّسات عامّ المنفعه نوع پرستانه ديگر هويدا و آشکار . و اين روح قدسی چنانکه بايد و شايد در عالم امکان تأثير و نفوذ نتواند داشت مگر آنکه در قالب نظمی مشهود تجسّم يابد . نظمی که بنام مبارکش و با اصول تعاليمش مربوط باشد ، نظمی که بر وفق حدود و احکامش عمل نمايد . اينست که حضرت بهاءاللّه در کتاب اقدس و حضرت عبدالبهاء در الواح وصايا که مؤيّد و متمّم و ملازم کتاب اقدس است اصول کلّی و عناصر اساسی جامعه بهائی را بنحوی بيان فرموده اند که احدی منکر آن نتواند شد . و بر اساس اين اصول تشکيلاتی خدا داده است که آئين حضرت بهاءاللّه يعنی سفينه نجات عالم انسانی بايد تشکّل و تجسّم پذيرد و بر همان اساس است که جميع مواهب آينده نوع انسان تحقّق می يابد و قدرت ص ٥٦ شکست ناپذير امر بهائی استوار می گردد . بايد دانست که حضرت بهاءاللّه فقط روحی جديد در کالبد بيجان عالم امکان ندميده و فقط کلّيّاتی را از اصول عمومی بيان ننموده و فقط فلسفه مخصوصی را هر چند رسا و توانا و عالمگير باشد بعالم عرضه نفرموده است . بلکه علاوه بر آنها حضرت بهاءاللّه و بعد از ايشان حضرت عبدالبهاء بر خلاف ظهورات گذشته يک سلسله قوانينی را وضع و مؤسّسات مشخّصی را ايجاد کرده و آنچه را که لازمه تأسيس يک مجتمع منظّم الهی است بيان فرموده اند و مقدّر است که نمونه جامعه آينده و اعلی وسيله برای تأسيس صلح اعظم و يگانه سازمان جهت تحقّق اتّحاد بنی آدم و اعلان حکومت عدل و داد در اين جهان باشد ... چه نيکو است که رهبران اديان و مروّجان فرضيّه های سياسی و رؤسای جوامع انسانی که حال با حيرت و دهشت شاهد ورشکستگی آراء و تجزّی ساخته های خويشند چشم بر ظهور حضرت بهاءاللّه گشايند و به نظم جهان آرائی که در تعاليمش مندرج است بينديشند و دريابند که چگونه متدرّجاً رشد می کند و از ميان هرج و مرج و آشوب تمدّن کنونی سر ص ٥٧ ببالا می کشد ، و در اين انديشه نبايد آنی در باره اصل و اعتبار و کيفيّت مؤسّسات و تشکيلات بهائی که اهل بهاء به بنايش مشغولند ادنی دغدغه خاطر و شکّ و شبهه ای نمايند زيرا همه در گنجينه تعاليم و آثار بهائی موجود و مذکور است و هرگز دخالت های بيجا و تفسير های غير مجاز در آن آثار راه نيافته است ... قوای نافذه ساريه ای که معجزه آسا از دو ظهور مستقلّ و متعاقب صادر گرديده حال بتدريج در مقابل ديدگان ما توسّط حاميان برگزيده امر سريع الانتشار بهائی نظم و ترتيب می گيرد و ضبط و ربط می پذيرد . آن قوای نافذه حال متدرّجاً در مؤسّسات و تشکيلاتی تبلور می يابند که اهل بهاء در کار تأسيسش بوده با عمل جاودانش می کنند و اين مؤسّسات است که در آينده ايّام بعنوان امتياز و جلال اين عصر شمرده خواهد شد ... سعی در مقايسه اين نظم فريد و خداداد بهائی با ساير نظامات متنوّعی که فکر بشری در ادوار مختلف تاريخ برای اداره تشکيلاتش ساخته کوششی بيجا و نشانه آن است که ما چنانکه بايد و شايد بشأن و منزلت اين نظم بديع و آفريننده جليلش ص ٥٨ پی نبرده‌ايم ، زيرا چگونه می توانيم از اين نکته غافل باشيم که اين نظم بديع همانا الگو و طرح مدنيّت الهيّه ای است که شريعت غرّای حضرت بهاءاللّه بوجود آورده و مقدّر است در جهان تأسيس شود . هيچ يک از نظامات و اسلوب های مختلف و دائم التّغيير اداره امور بشری چه در گذشته و چه در حال چه شرقی و چه غربی معيار و محک درستی در دست ندارد که بتواند قدرت نظم بهائی را بسنجد يا فضيلت مکنونه اش را دريابد و يا استحکام اساسش را قياس نمايد . جامعه متّحده بهائی آينده که يگانه قالبش همين نظم وسيع اداری بهائی است نظراً و عملاً در تمام تاريخ مؤسّسات سياسی بشری بی نظير است و هم چنين در تاريخ هيچ يک از اديان معتبر عالم شبيهش را نمی توان يافت ، هيچ شکلی از حکومت های دموکراسی يا حکومت مطلقه يا استبدادی چه سلطنتی و چه جمهوری هيچ نظام و هيچ طرح ميانه ای نظير نظم اشرافی و هيچ يک از انواع معلوم حکومت های دينی از قبيل حکومت عبرانی يا سازمانهای متنوّع کليسای مسيحی يا امامت و خلافت ، هيچ يک با نظم اداری بهائی که دست ماهر معمار کاملش طرح فرموده قابل قياس و سنجش نيستند . ص ٥٩ البتّه اين نظم نوزاد اداری در ترکيب خويش عناصری چند از هر سه نوع حکومت های عرفی معروف را در بر دارد ولی هرگز نه تنها تطابق عينی با هيچ يک از آنها ندارد بلکه از عيوب و نقائص ذاتی آنها نيز مبرّی است . نظم اداری بهائی جميع حقائق سليمه ای که در هر يک از آن نظام ها موجود است با هم تلفيق و ترکيب کرده بدون آنکه از حقائق خدادادی که اسّ اساس آن نظم است سر موئی بکاهد و اين امری است که هيچ يک از نظم های بشری هرگز از عهده اش بر نيامده اند . نظم اداری بهائی را بهيچ وجه نبايد صرفاً نظمی دموکراسی پنداشت زيرا شرط اصلی دموکراسی های عالم اينست که متّکی بر اراده ملّت باشند . امّا چنين شرطی در امر بهائی نيست زيرا بنا به بيان صريح حضرت بهاءاللّه اعضاء بيت العدل اعظم در تمشيت اداره امر اللّه و در اجرای وظيفه خويش که تشريع قوانينی متمّم احکام کتاب اقدس باشد هرگز مسؤول مردمی که ايشانرا به نمايندگی خويش برگزيده اند نمی باشند و هرگز محکوم و تحت تأثير احساسات و افکار عمومی حتّی معتقدات جمهور مؤمنين وحتّی منتخبين خويش نيستند بلکه ص ٦٠ همواره در اجراء وظايفشان توجّه بدرگاه پروردگار کرده اند و از حکم وجدان خويش تبعيّت می نمايند و بر ايشان فرض و واجب است خود را با اوضاع و احوال جامعه کاملاً آشنا سازند و بی طرفانه در ضمير خويش صحّت و سقم هر يک از قضايای مرجوعه را بدقّت رسيدگی نمايند امّا در جميع احوال حقّ مسلّم اتّخاذ تصميم با آزادی کامل را همواره برای خويش محفوظ می دارند . و اين بيان مبارک حضرت بهاءاللّه که می فرمايد خداوند " يلهمهم ما يشاء " ضامن اعتماد و اطمينان خاطر آنان است . اعضاء بيت العدل هستند که بسرچشمه حيات و حافظ نهائی اين امر الهی که عبارت از هدايات و الهامات يزدانی است مرتبطند . امّا کسانی که مستقيماً يا غير مستقيم اعضاء بيت العدل را انتخاب می نمايند دارای چنين موهبتی نيستند . و نيز نمی توان گفت که نظم بديع حضرت بهاءاللّه حکومت استبدادی صرف است يا تقليدی از حکومت مطلق العنان دينی از قبيل امامت يا حکومت پاپ و غيرهاست . و برهان واضحش اينست که حقّ تشريع فرامين و احکام غير منصوص منحصراً بر عهده نمايندگان منتخب اهل بهاست که بانتخاب بين المللی معيّن شده اند و اين حقّ حياتی را وليّ امراللّه و هيچ ص ٦١ مؤسّسه ديگری نمی تواند غصب کرده به حريم مقدّسش تجاوز نمايد . الغاء حرفه کشيشی و شعائر آن از قبيل غسل تعميد و عشاء ربّانی و اقرار به معاصی و نيز ايجاد قوانينی که انتخاب اعضاء بيوت عدل را در حدّ محلّی و ملّی و بين المللی توسّط رأی عامّه مردم معيّن نمايد و منسوخ شدن کامل سلطه و اختيار طبقه روحانيّون با امتيازات و فسادها ومضرّات بورکراسی که همراه آن است شواهد ديگری بر اين دعوی است که نظم اداری بهائی جنبه استبدادی ندارد بلکه در اداره امور بروشهای دموکراسی بيشتر متمايل است . هم چنين نظم منسوب به حضرت بهاءاللّه را نمی توان با هيچ نظام حکومت اشرافی مطابق دانست زيرا اگر چه از طرفی نظم بهائی اصل وراثت را معتبر می داند و به وليّ امراللّه وظيفه تبيين تعاليم بهائی را تفويض می کند امّا از طرف ديگر شروط و تدابيری را برای انتخاب مستقيم و آزاد هيأتی را از طرف جمهور مؤمنان که عالی ترين هيأت امر بهائی است تعبيه ديده است . با آنکه نظم اداری بهائی بهيچ يک از نظام های موجود ص ٦٢ جهان عيناً شبيه نيست امّا در عين حال عناصر صالحه همه آنها را در قالب خويش ريخته آنها را با خويش ملايم ساخته و تحليل داده است . مثلاً سلطه و اختيار موروثی که به وليّ امراللّه مفوّض گشته ، وظايف حياتی و اساسی که به بيت العدل اعظم واگذار شده ، مقرّراتی که برای انتخاب دموکراتيک نمايندگان جامعه مؤمنان وضع گرديده ، همه مبيّن اين حقيقت است که ترکيب اين نظم آسمانی با هيچ يک از حکومت هائی که در آثار ارسطو مسطور است شباهت ندارد امّا عناصر صالحه ای را که هر يک از آن حکومت ها دارا هستند با حقائق روحانيّه ای که اساس نظم بهائی است ممزوج ساخته بدون آنکه عيوب و نقائص موجود در هر يک از آن نظم ها را پذيرفته باشد . و چنين نظمی هر قدر امتداد يابد و هر چند دامنه اش وسعت يابد هرگز به انواع حکومت های مطلقه و فرمانروائی اعيان يا عوام فريبان انحطاط نخواهد يافت زيرا اين عوامل فساد متعلّق به دستگاههای ساخته بشری و مؤسّسات معيوب سياسی است نه نظم الهی ... هر قدر اصل و منشأ بنيان عظيم اين نظم اداری ممتاز و وجوه مميّزه اش بی نظير باشد اهميّت وقايعی که مقارن با ايجادش بوده و مراحل مقدّماتی تکاملش را نمايان ساخته کمتر از آن ص ٦٣ نيست . چه شورانگيز است و چه عبرت خيز که می بينيم نظم بديع بهائی در دوره نوباوگی اش چگونه آهسته و پيوسته به پيش می رود و قوّت می گيرد و بر عکس ، مؤسّسات پوسيده و فرسوده دينی و عرفی بر اثر قوای مخرّبه کوبنده ای که بر آنها تاخته رو بتجزيه و اضمحلال نهاده است . قوای حياتی و نشاطی که مؤسّسات زنده اين نظم بزرگ و دائم الاتّساع بهائی از خود نمودار ساخته اند ، شجاعت و شهامتی که پيروان جانفشانش با عزمی راسخ در راه غلبه بر موانع عظيمه متقابله مبذول داشته اند ، آتش جذبه و شوق جاودانی که در قلوب مروّجينش فروزان است ، عظمت و فداکاری هائی که قهرمانان سازنده اش بدان فائز گشته اند ، روشن بينی وسيع ، اميد شديد ، سرور وافر ، آسايش خاطر ، پاکی عمل و انظباط تامّ ، اتّحاد کامل و تعاضد خلل ناپذيری که مدافعان شجيعش از خود ظاهر ساخته اند ، قدرتی که روح نبّاضش در جذب عناصر مختلفه متقابله و تطهير آن عناصر از جميع انواع تعصّبات و امتزاجشان در بنيان رفيع آن نظم جهان آرا داشته تمام اينها بر قوّه بسيار عظيمی شهادت می دهد که جامعه مأيوس و متزلزل کنونی عالم بدان بی اعتنا نتواند بود و انکارش نتواند کرد . ص ٦٤ اين شواهد عاليه از روح نبّاضی را که در هيکل امر حضرت بهاءاللّه ساری است ملاحظه نمائيد و آنرا با ناله و فرياد و اوهام و ياوه ها و تلخی ها و تعصّبات و نفاق و دشمنی و اختلاف و تشتّت اين عالم رنجور و پر هرج و مرج قياس نمائيد و به خوف و هراسی که رهبران جهان را معذّب ساخته و سياسيّون سرگردان و نابينايش را از کار انداخته نظر کنيد تا دريابيد که اين آشوب و اين فساد و اين بی ايمانی که حال ارکان مدنيّت رو به اضمحلال کنونی را می خورد فی الحقيقه چقدر موحش است چه اندازه دهشت انگيز است . آيا نمی توان گفت که اين جريان مداوم فسادی را که با چنين شدّت در جميع دوائر فعّاليت ها و افکار بشری رسوخ نموده لازمه دست قدرت حضرت بهاءاللّه است ؟ آيا اين وقايع عظيم که ... چنين جميع قطعات بسيط زمين را فرا گرفته همانا علائم هشدار دهنده ای نيستند که هم مبيّن درد و عذاب مدنيّتی در حال تجزيه است و هم مبشّر درد تولّد يک نظم بديع جهانی يعنی سفينه نجات انسانی است که از ميان خرابه های آن مدنيّت از هم پاشيده بپا خواهد خاست ؟ ص ٦٥ ٤ - جامعه متّحده عالم انسانی ملاحظه فرمائيد که بين شواهد مکرّر و مستمرّ تحکيم اساس نظم اداری امر اللّه و قوای مخرّب مهاجم بر ارکان جامعه ای که درد تولّد نظم نوزادی را می کشد چه تضادّ واضح و آشکاری وجود دارد . هيچ ناظر منصفی نيست که شهادت ندهد که هم در داخل جامعه بهائی و هم در خارج آن قرائن و علائمی روزافزون موجود است که به نحوی شگفت انگيز بشارت می دهند که زمان تولّد نظمی جهانی فرا رسيده است ، نظمی که چون تأسيس يابد خود طلايه عصر زرّين بهائی است