Wednesday, April 09, 2008

بررسی مطالب جام جم در مورد آئین بهایی


بررسی اسناد جشن های نیمه شعبان

بسی مایه تاثر و تاسف است که کسانی که نام خود را روزنامه نگار گذاشته اند و محل اعتماد و وثوق مردم اند چنین قلم به تحمیق ملت جولان می دهند. در این مقاله کپی 5 سندبی محتوا و بی ربط نشان داده شده است که البته مشابه آن ها را چندی پیش یکی از حضرات دراین سایت هم قرار داده بود. نویسنده عکسی از پنج سند را در مقاله خود آورده است بدون آنکه امکان رویت اسناد را دراندازه بزرگتری فراهم نمایدتا خواننده بتوانند امانت داری او را از طریق مقابله نقل قول ها و اصل سند محکی زند. اندکی تامل در مقاله دلیل این کوتاهی را برملا منماید. موضوع این است که نویسنده برای اسناد خود عناوینی چون "ثابت پاسال، عامل قتل طيب" یا "تبريك نيمه شعبان، مايه كمال تأسف بهائيت" یا "تشكر از جلاد تهران" انتخاب نموده و در بالای هر سند قرار داده تا چنین القا نمایدکه این عنوان نیز قسمتی از سند است. با گذاشتن عین سند امکان اغفال خواننده از این سبیل فراهم نمی شد.

سند شماره یک هیچ ارتباطی با جامعه بهایی ندارد و آن را می توان با یک جمله دروغ جایگزین نمود"پرویز ثابتی بهایی بوده است." دوستان ردیه نویس هنوز کارشان با هویدا تمام نشده پاچه شخص دیگری را گرفته اند. بزرگترین مشکل داستان نویسان ضد بهایی با هویدا و ثابتی و بعضی دیگر آنست که این افراد خودشان خود را بهایی نمی دانستند, جامعه بهایی نیز ایشان را بهایی به حساب نمی آورد و تنها حضراتند که مدعی بهایی بودن ایشانند.لا جرم ضرب چنین دروغ بزرگی, در اندازه تشویه هویت افراد, نیاز به بافتن آسمان و ریسمان دارد.

نام پرویز ثابتی و کلمه بهایی را با هم در گوگل جستجو کردم. 2-3 مقاله بیرون آمد که ادعا داشته اند که ثابتی بهایی بوده است. البته 2 تای آن نوشته همین سایت بازتاب بوده است که با توجه به روحیه ژورنالیستی قوی نویسندگانش نیاز به دلیل و مدرک برای ادعایشان احساس نفرمودند و سومی هم سایتی بوده که در آن این جوک آبدار سیاسی آمده بود که علت آنکه ثابتی تنها بر بهایی بودن والدینش تاکید می نمود(بخوانید خود را بهایی نمی دانست) آن بود که دولت بهاییان را استخدام نمی کرده است. آیا این یک جوک سیاسی نیست که در جایی بر طبل مظلومیت می کوبید که در دوران پهلوی بهاییان تمام دولت را در قبضه داشته اند و در جای دیگر علت آن که کسی بهایی بودنش را مخفی نموده است را ترس از حکومت اعلام می کنید. واقعیت آنست که هر دو ادعا دروغ است و فریب. نه رژیم پهلوی بغض کمتری از رژیم حاضر نسبت به بهاییان داشته است و نه هویدا یا پرویز ثابتی ارتباطی با جامعه بهایی داشته اند. از همه این حرفها که بگذریم سند شماره یک هیچ نکته منفی ای را حتی به پرویز ثابتی که بهایی نیز نبوده است نسبت نمی دهد تنها نشان می دهد که حضرات روحانیان همیشه از حربه های غیر قانونی مانند تحریم و دروغ وا اسلاما و وادینا برای از صحنه خارج نمودن دیگران استفاده کرده اند. همینکه سود جیب مبارکشان تضمین شد حرف خود را با نیرنگ جدیدی پس می گیرند. بیچاره ملت ایران هنوز بعد از یک قرن که قند ها همه اسلامی شده اند باز هم به توصیه علما قندهایشان را اول به چای می زنند تا از رجس استعمار و کفار پاک شود و بعد در دهان می نهند.

نویسنده مقاله در توضیح سند شماره 2 با نهایت بی وجدانی دست به ایجاد یک ترکیب بی ربط می یازد. ایشان می نویسد:
"سند دوم، مربوط به بيستم خرداد 1342، يعني پنج روز پس از كشتار وحشيانه 15 خرداد است كه محفل بهائيان ايران با ارسال نامه زير به سرتيپ بهائي خسرواني، آجودان مخصوص شاه و يكي از عوامل سركوب قيام ملت در 15 خرداد كه بعدها به درجه سپهبدي ارتقا يافت، از او صميمانه قدرداني مي‌كند" آیا ایشان می گویند که بهاییان 5 روز بعد از قیام 15 خرداد از آجودان مذکور به خاطر سرکوب قیام تشکر کرده اند. متن نامه را ببینید تا متوجه این معلق بازی بشوید. در این نامه آمده است: "تاريخ يكصد و بيست ساله جهان بهائي به خصوص در ايران، همواره مشحون از شهادت نفوس و تاراج دارايي و اموال آنان به دست اراذل و اوباش و به تحريك ارباب عمائم [= روحانيون] و يا افرادي نادان بوده است، ولي در خلال صفحات اين تاريخ، همواره ستاره‌هاي درخشاني در مقامات دولتي وجود داشته‌اند كه با توجه به وظايف اساسيه وجدانيه و اجتماعي خود، نوع‌دوستي و عدالت‌گستري نموده و به كرات مانع تجاوز رجاله و يا علما، بدعمل شده‌اند در اثر همين حسن تشخيص و ميهن‌دوستي و نوع‌پروري واقعي آنان، درواقع آبروي كشور مقدس ايران تا اندازه‌اي محفوظ مانده و از سوءشهرتي كه ديگران ايجاد نموده‌آند، كاسته شده است."

نویسنده در متن نامه نیز با نقطه گذاری غلط در جمله "رجاله و یا علمای بدعمل" سعی در تحریف و مصادره مطلوب داشته است. در این قسمت نیز تیمسار مذکور متهم به بهایی بودن می شود بدون آنکه هیچ مدرکی در اثبات این ادعا و کلا ماخذی برای تحقیق صحت هیچ ادعایی ذکر شود. بیچاره ملت ایران به شنیدن حرف بی مدرک و دلیل عادت کرده است.

در مدرک شماره سه نویسنده ظاهرا چند جای سند را نتوانسته بخواند و لااقل عکس سند را نگذاشته تا شاید ما بتوانیم بخوانیم. معلوم هم نکرده است که آیا جاهایی که خوانا نیست یک کلمه بود یا چندین جمله. اگر چه حتی یک جمله کامل هم در این سند یافت نمی شود اما نویسنده از پیش به خواننده می گوید که منظور را با علم غیب دریافته است.از این مقدمه نیز که بگذریم کل سند ظاهرا گزارش یک خبر چین دولتی بوده است. بالاخره سربازان گمنام در هردوره ای وجود دارند. این خبر چین که کلمه حظیره القدس را جزیره القدس نوشته است با تمام دانش سیاسی خود استنباط نموده که فلان اعدام به عهده بهاییان بوده است چون مقتول با بهاییان بد بوده است.

از قیاسش خنده آمد خلق را
کو چو خود پنداشت صاحب دلق را.

این در حالی است که ماجرای اعدام طیب که از اوباش میدان شاه بوده است ماجرای معلومی است و چیز مشکوکی در مورد آن وجود ندارد. مثلا در آدرس زیر نقل قولی از کتاب "در کوچه و پس کوچه" در مورد ایشان آمده و شهر اعدامش نیز درج گردیده است.
http://www.peiknet.com/1383/hafteh/09azar/hafteh_page/82manzarpur.htm

این درحالی است که نویسنده می گوید:
"در سند سوم، مي‌بينيم كه شهيد حاج اسماعيل رضايي در راه مبارزه با بهائيت و برگزاري جشن‌هاي پرشكوه نيمه شعبان و همچنين احداث مسجد صاحب‌الزمان(عج) در مقابل كارخانه پپسي كولا،‌ جان خويش را از دست داد." اما چنانچه در سند می بینید حتی اسمی هم از نیمه شعبان و پپسی کولا آورده نشده است. احتمالا این موارد در قسمت های "ناخوانا"ی سند آورده شده بود و شاید هم نویسنده حال خوش مزاجی نداشته است.

اسناد شماره 4 و 5 نیز ظاهرا در تبیین دایره انتظارات ایشان از جامعه بهایی در اجرای رسوم اسلامی است. مثلا چرا بهایی ها 15 شعبان را بهم یا به مسلمانان تبریک نمی گویند. البته در مملکتی که جامعه زرتشتی و کلیمی و مسیحی اش میلاد امام دوازدهم شیعیان را به حضور رهبر تبریک می گویند و آرزوی فرج هرچه سریعتر امام غائب را می نمایند این انتظار نویسنده از جامعه بهایی آنقدر که باید مضحک به نظر نمی آید.

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست
عرض خود می بری و زحمت ما می داری