Wednesday, April 09, 2008

حرف حساب جواب ندارد

واقعاً حرف حساب جواب ندارد! مجلّه وزين و پربار "ايّام" را كه صرفاً با نيت خير هدايت اهل حقيقت و جويندگان راه آن توسّط صدا و سيما تهيّه و جام جام آن را محضاً لله توزيع فرموده‌اند، زيارت شد. الحقّ خيلي زحمت كشيده و مقالات متعدّد و گهربار جمع‌آوري نموده‌اند. همهء آن هم حرف حساب است و البتّه جواب ندارد و بايد دست مريزاد گفت كه پرتوي نوراني بر حقايق خفيّه مربوط به دو آيين بابي و بهائي انداخته‌اند و بسياري را روشن ساخته‌اند. امّا مِن باب تذكـّر به چند نكته بايد اشاره كرد تا در آينده وقتي به تهيّه اينگونه مطالب مهمّه مي‌پردازند، كار را تمام كنند كه مو لاي درزش نرود:

مطالب كلـّي:

1- در تمام طول و عرض مجلـّه لحن تمسخر و استهزاء حاكم است. وقتي كسي يا كساني را دعوت مي‌كنيد كه به تحرّي حقيقت بپردازند، لااقل در اينجا آن پوزخند مرموز گوشه لب آخوندي را از خود دور كنيد تا خواننده قدري به حرف شما اهمّيت بدهد. چون در اين زمان ديگر كسي به تمسخر گوش نمي‌دهد بلكه به حرف حساب گوش مي‌دهد.

2- وقتي مجموعهء جديدي را منتشر مي‌كنيد از تكرار لاطائلاتي كه در طول 160 سال بطلان آنها بر هر منصفي ثابت شده خودداري نماييد. آن فضاحتي كه در مشهد و طهران با تهيّه خاطرات دالگوركي به بار آورديد تا وابستگي امر بهائي به روسيهء تزاري را ثابت كنيد و بعد خودتان مجبور شديد آن را جمع‌آوري كنيد نمونه‌اي است كافي و شافي كه از ابتدا با جعل اكاذيب قصد تخديش اذهان را داشته‌اي نه بيان حقيقت.

3- مثال‌هايي كه در مورد حمايت كشورهاي ديگر از بهائيان ذكر كرده‌ايد، در ساير ادوار و بخصوص در دور اسلام نيز وجود داشت. مي‌دانيم كه حضرت رسول اكرم براي چند پادشاه نامه فرستادند و فقط قيصر روم جواب مثبت داد و از سفير ايشان حمايت كرد. در مورد ديگر، موقع فشار كفـّار بر مسلمانان، حضرت رسول اكرم به آنها فرمودند به حبشه سفر كنند تا در تحت حمايت پادشاه آن اقليم در آيند. حال، اگر ملكهء انگليس لوح حضرت بهاءالله را با احترام گرفته دالّ بر حمايت او بوده است؟ اگر بهائيان از ظلم مسلمانان به عشق‌آباد پناهنده شدند، دالّ بر حمايت روسيه از آنها بوده است؟

4- وقتي مطلبي مي‌نويسيد از صحّت و سقم آن اطـّلاع پيدا كنيد و بعد بنگاريد؛ حتـّي اسامي را درست ننوشته‌ايد؛ يكي از آنها "ثابت پاسال" است. نويسنده اينقدر متوجّه نبوده كه فرد مورد نظر "حبيب ثابت" است و "ثابت پاسال" نام شركت او بوده. از آن گذشته، منصور روحاني بارها اعلام كرد كه از مادر مسلمان بوده و بهائي بودن پدرش ربطي به او ندارد و از مسلمان شيعه است. ديگر آنكه احمد آرام، بهائي نبود؛ پرويز ثابتي ساواكي، اگرچه بهائي‌زاده بود ولي بهائي نبود (البتّه اگر نويسنده فرق بهائي‌زاده و بهائي را بداند). هويدا براي آن كه ثابت كند بهائي نيست مادرش را به زيارت اماكن متبرّكهء نجف و كربلا برد و حتـّي در روز محاكمه‌اش توسّط آقاي خلخالي رسماً اعلام كرد كه بهائي نيست. نويسنده حتـّي به آيهء كريمهء قرآن نيز كه مي‌فرمايد، "و لاتقولو لمن ألقي اليكُم السّلام لست مؤمناً" احترام نمي‌گذارد. مگر شما تلاش نمي‌كنيد كه كسي را وادار به گفتن تشهّد كنيد تا مسلمان شود، امثال هويدا و روحاني خودشان مي‌گويند مسلمانند و شما باز هم براي اثبات ادّعاهاي بي‌اساس خود آنها را بهائي قلمداد مي‌كنيد.

5- در اثبات مدّعا بايد از كتب آيين مورد بحث ذكر شواهد نمود نه به نوشته‌هاي كساني كه به علـّت سرخوردگي از اين كه به اميال جاه‌طلبانهء خود نائل نشده‌اند و به ذكر اكاذيب پرداخته‌اند، استناد شود. امثال آيتي و نيكو لايق ذكر نبوده و نيستند مگر براي كساني كه از شدّت درماندگي در اثبات مطلب دست نياز به سوي آنها دراز كنند. آيا اگر كسي بخواهد در مورد اسلام تحقيق كند، بايد به ردّيه‌هاي مسيحيان و كليميان رجوع كند؟

بعضي مطالب جزئي:

1- در صفحه 2 به مطلب مهمّي اشاره كرده‌ايد كه دلالت دارد شما نه به علـّت اعتقاد به نيمه شعبان بلكه صرفاً براي "رقابت با بهائيها" به برگزاري اين عيد مي‌پردازيد. به ستون سوم و چهارم اين صفحه نگاهي بيندازيد: "بيشتر دكّانها را براي حضرت صاحب‌الزّمان محمّد بن حسن امام دوازدهمين (عج) زينت كرده بودند و اين عيد مخصوصاً براي رقابت با بهائيها گرفته مي‌شود". البتّه وقتي ايماني وجود نداشته باشد، به هر مستمسكي بايد متوسّل شد تا با گروهي به مخالفت برخاست.

2- در مورد ارتباط با روسيه تزاري به نظر مي‌رسد نويسندهء محترم، آقاي مهرداد صفا، كتاب بهائي را به اينترنت داده و در بخش جستجو كلمهء روسيه را وارد كرده‌اند و هر چه يافته‌اند دالّ بر ارتباط امر بهائي با روسيه دانسته‌اند. اگر كسي نمايندگي كالايي را از كشوري بگيرد، اگر شخصي با كشوري روابط تجاري داشته باشد، چه ارتباطي با دين و ايمان او دارد؟ مگر هم‌اكنون در بازار طهران، بسياري از بازرگانان نيستند كه از خارج كالا وارد مي‌كنند؟ مگر همهء اينها دست‌نشاندهء كشور صادركنندهء كالا هستند؟ آخر چرا حرفي مي‌زنيد كه هر خواننده‌اي به شما بخندد؟ در مورد عشق‌آباد هم قبلاً اشاره شد؛ عشق‌آباد كه محلّ پناه و ملجاً بابيان و بهائيان آن زمان بود، مانند حبشه است كه ملجأ و پناه مسلمانان در زمان حضرت رسول اكرم بود. آيا ترجمهء قرآن به انگليسي، دالّ بر حمايت انگليسي‌ها از مسلمانان است كه شما اقدام كاپيتان تومانسكي صاحب منصب روسي در ترجمهء آثار بهائيان به روسي را "شاهدي بر پيوند روسيه و بهائيت" گرفته‌ايد؟ آيا در بانك استقراضي روسيه و سفارتخانهء كشور مزبور فقط بهائيان كار مي‌كردند؟ هيچ مسلماني در آنجا مشغول كار نبود؟ اگر به جزء جزء مطالب بپردازيم مثنوي هفتاد من كاغذ شود و حيف وقت كه به ترّهات آقاي مهرداد صفا جواب داده شود.

3- در صفحهء 9 به يكي از شواهد ننگين ظلم مسلمانان به بهائيان اشاره شده و چنان آن را وارونه جلوه داده كه بيا و ببين. موضوع شهادت جناب محمّدرضا اصفهاني در عشق‌آباد كه واقعاً مايهء شرمساري امّت اسلامي بايد باشد نه سرافرازي (كه نويسنده به آن مباهات كرده است)، يكي ديگر از مصاديق بارز بي‌منطقي ايشان است. چطور است كه فقط دو قاتلي كه شبانه در نقطه‌اي خلوت با بيش از سي ضربه چاقو فردي را به قتل رساندند، متوجّه "اهانت وي به مقدّسات مسلمانان" شدند و ديگران در اين باره حرفي نزدند. چرا سعي مي‌كنيد وساطت بهائيان را كه بنا به درخواست خانوادهء متـّهمين بود پرده‌پوشي كنيد؟ ملاحظه كنيد كه طريق انصاف را نپوييديد.

4- عليرضا جوادزاده كه واقعاً وجودش درّ و گوهر است و امّت اسلامي را خداوند از وجودش محروم نفرمايد، در صفحه 11 فرموده است كه حكومت عثماني بدش نمي‌آمد از وجود بهائيان به عنوان سنگي در ترازوي روابط "تحكّم‌آميز" خويش با ايران بهره جويد، ناگهان لحن خود را تغيير داده و نوشته حكومت عثماني تحت فشار ايران اين گروه را از بغداد به اسلامبول و بعد ادرنه تبعيد كرد. بالاخره معلوم نشد كه اين به آن حكم مي‌كند يا آن به اين. از آن گذشته، به قرائن تاريخي از وجود روابط حسنه ميان برخي از رجال عثماني با "بهاء و پسر و جانشين او عبدالبهاء" به طور گذرا اشاره دارد؛ امّا به تبعيد حضرت بهاءالله و عائلهء مباركه و اصحاب در سرماي زمستان از اسلامبول به ادرنه و سپس به منفاي دزدان و قاتلان در "اخرب مدن دنيا" اشاره نمي‌كند. به دو لوح شديد‌اللـّحن حضرت بهاءالله به صدراعظم عثماني اشاره نمي‌كند. شايد دولت عثماني از سر دوستي و محبّت حضرت بهاءالله را به بدتري نقاط دنيا تبعيد كرده و اين موضوع را فقط آقاي جوادزاده متوجّه شده‌اند.


ملخّص كلام آن كه، انتشار اين مجلـّه مرا به ياد بيان حضرت بهاءالله در لوح رئيس انداخت كه مي‌‎فرمايند: "فلمّا ورَدنا المدينة وجدنا رؤسائها كالأطفال الـّذين يجتمعون علي الطـّين ليلعبوا به و ماوجدنا مِنهم مِن بالغٍ لنعلـّمه ما علـّمني الله ونُلقط عليه مِن كلمات حكمة منيع..."

آنچه كه شما تحت عنوان مجلـّه‌اي تحقيقي منتشر ساخته‌ايد، به قول آقاي تورج اميني، واقعاً ارزش خواندن و بررسي كردن ندارد. افكار منسوخه، اكاذيب مجعوله، استنباطات غيرمعقوله، شواهد منقول از ردّيه، منكوس كردن منويّات، ربط دادن مطالب به مواضيع نامربوط و بسيار از نكات ديگر كه اگر كسي حال و حوصله داشته باشد، بنشيند و يكي يكي را بررسي نمايد. جانتان خوش باد.