Monday, May 02, 2005

جناب طاهره قرة العین

جناب طاهره پدرش حاجی ملّا صالح برقانی از خاندان مشهور وصاحب اعتبار قزوين بود که افراد و اعضای آن از مجتهدين نامدارو پيشوايان بزرگ ايران محسوب ميشدند. اين امهء موقنه سميّ حضرت فاطمه صلوات الله عليها که در بين اقوام و بستگان به زرّين تاج و زکيّه شهرت داشت سال تولّدش مقارن با سال ولادت حضرت بهاءالله بود. از طفوليّت از لحاظ ذکاوت و صباحت سر آمد اقران و در بين اهالی مشارٌ بالبنان حتّی بعضی از علماء و زعماء قوم که به کثرت علم و نهی معروف و به احراز مقامات عاليه مغرور بودند نظر بجودت ذهن و حدّت عقل و افکار بديعه و اذکار جليله ای که از آن ورقهء طيّبه تراوش می يافت قبل از اقبال و ايمانش به امر بديع او را مورد تجليل و احترام وفير قرار ميدادند. استاد بزرگوار سيّد کاظم رشتی اعلی الله مقامه مراتب عشق و حرارت و فهم و درايت طاهره را می ستود و آن تلميذ با تميز را بخطاب " قرّةالعين " مخاطب و از " لسان قدرت و عظمت " بلقب جليل " طاهره " ملقّب و مفتخر گرديد و تنها فردی از طبقهء نسوان بود که از طرف حضرت ربّ اعلی در سلک حروف حيّ در آمد و باين مقام شامخ منصوب و معزّز گرديد. آن جذبهء نار محبّت الله در اثر رؤيای صادقه که در صفحات قبل اشاره گرديد به امر الهی اقبال نمود و ندای جانفزای الست را لبّيک گفت و بلی بلی گويان در حلقهء مؤمنان وارد شد و تا آخرين نفس و تاريکترين دقايق حيات با نهايت شوق و انجذاب به تبليغ امر حضرت ربّ الارباب مشغول و مألوف بود. از تعرّضات شديدهء پدر نهراسيد و به تکفير و تدمير عمّ خويش وقعی ننهاد و تحت تأثير مستدعيات شوهر و برادران خود قرار نگرفت و از تدبيرات و تشبّثاتی که علماء و زمامداران قوم بمنظور جلو گيری از تبليغات وی بدواً در کربلا و سپس در بغداد و بالاخره در قزوين مسقط الرّأس او اتّخاذ نموده بودند مأيوس نگشت و بجميع قوی در ارشاد نفوس و هدايت طالبان و نشر نفحات مسکيّهء حضرت رحمان قيام نمود.
نظر بطلاقت لسان و قوّت جنانی که داشت و همچنين در اثر انشاء رسائل و اشعار و تراجم و تفاسير و مکاتيب که از قلم مشکينش صادرميشد انظار را جلب و افکار را متوجّه امر الله ساخت و جمّ غفيری از عرب و عجم را بامر جديد دعوت نمود. فساد و تباهی نسل حاضر را تبيين و از لزوم تحوّل و تطوّر شديد در احوال و اطوار هموطنانش طرفداری ميکرد.
جناب طاهره در کربلای معلّا که حصن حصين شيعه و از مشاهد مشرّفه محسوب به هر يک از علماء مقيم آن مدينه که نسوان را پست و حقير بل فاقد احساسات و فارغ از عواطف روحی و معنوی ميشمردند رسالهء مشروح و مبسوطی صادر نموده و در آن رسائل بکمال صراحت و بلاغت افکار و مآرب قلبيّهء خويش را تشريح و اغراض و نوايای سيّئهء آنان را آشکار ساخت و نيز بکمال شجاعت در حينی که مردم متعصّب آن شهر در ايّام اوّليّهء محرّم مراسم سوگواری حضرت سيّدالشّهداء عليه التّحيّة و الثّناء را بر پا ميداشتند او يوم اوّل همان ماه را که مصادف با ولادت حضرت باب اعظم بود عيد ميگرفت و تجليل ميکرد. بقوّت بيان و سحر تبيان هيأتی را که از طرف صناديد قوم از شيعه و سنّی و يهود و نصاری در بغداد برای الزام وی به ترک تبليغ و انتشار امر الله نزد او گسيل شده بود مسحور و مبهوت و متعجّب و حيران ساخت و با نهايت اتقان و استحکام در بيت قاضی مشهور شيخ محمود آلوسی مفتی بغداد و در حضور وی به اقامهء حجج و براهين و اثبات امر حضرت ربّ العالمين مألوف گرديد. بعداًبا شاهزادگان و علماء و ارکان حکومت مقيم کرمانشاه مناظرات تاريخيّه تشکيل داد و در آن مجامع تفسير سورهء مبارکهء کوثر را که از قلم ملهم حضرت باب نزول يافته بود علناً تلاوت و به ترجمهء مضامين بديعهء آن مبادرت نمود و در نتيجه حاکم آن شهر و اهل بيتش به امر الهی اقبال نمودند. همين امهء موقنه بود که لاجل اطّلاع دوستان ايران با نبوغ و قريحه ای بيمانند به ترجمهء تفسير مشروح و عظيم سورهء يوسف يعنی قيّوم الاسماء پرداخت و به جميع قوی در تبيين و اشاعهء مندرجات آن رقّ متين و سفر مبين اقدام نمود. شجاعت و کاردانی و اشواق خاموش نشدنی آن نقطهء جذبيّه بود که توانست موفّقيّتهای جديده اش را در قبال مخالفت اعداء در مرکزی چون قزوين که بوجود بيش از يکصد تن از علمای اعلام و مجتهدين طراز اوّل اسلام در دايرهء خويش فخر و مباهات مينمود حفظ و تقويت نمايد. همين منبع خلوص بود که در بيت مبارک حضرت بهاءالله در طهران طيّ ملاقات تاريخيّهء خود با جناب وحيد اکبر هنگامی که آن فريد عصر به ذکر آيات و احاديث در اثبات ظهورجديد مشغول بود بغتةً‌ كلام ايشان را قطع و در حالی که حضرت عبدالبهاء را که در آن تاريخ طفل خرد سالی بودند در دامن داشت بلحن پر هيجان و مؤثّری از جناب وحيد در خواست نمود که اقوال را بر کنار نهاده با قيام و ورود در ميدان عمل و جانفشانی حقّانيّت امر الهی را اثبات و مراتب عرفان و ايقان خويش را بمنصّهء ظهور و بروز برساند.
در بحبوحهء شهرت و معروفيّت طاهره بود که در بيت وی در طهران اجلّهء نساء جامعه پيرامون او گرد آمده، از بيانات و خطابات روح پرورش مستفيض و از اصول و مبادی آئين الهی مستحضر گشتند. حسن تقرير و جذّابيّت كلام او بود که در خانهء محمود خان كلانتر محلّ حبس و توقيف او نسوانی که برای شرکت در جشن عروسی فرزند كلانتر حضور بهمرسانده بودند بساط عيش و طرب را گذاشتند و گوش هوش به سخنان دلپذيرش فرا دادند و از مجالست و مصاحبتش لذّت موفور بردند. در بيت همين كلانتر بود که نمايندگان وزير اعظم هفت جلسه جهت بازجوئی و تحقيق تشکيل دادند و بيانات پر شور و نشور آن جوهر ايمان و عصارهء ايقان دراثبات دعاوی و القاء اصول و مبادی امرحضرت رحمن منجر به اخذ تصميم و تسريع در هلاک وی گرديد. ابيات و غزليّاتی که از طبع فصيح و قريحهء بی قرينش تراوش مينمود نه تنها مراتب عشق و ايمانش را به ظهور طلعت اعلی واضح و آشکار ميساخت بل معرفت و شناسائی آن عاشق دلباخته را نسبت به عظمت مقام حضرت بهاءالله و نورانيّت آن وجود مقدّس که هنوز در خلف احجاب مستور ومکنون بود بمنصّهء ظهور ميرسانيد. در ارض بدشت شرکت و معاضدت وی سبب گرديد که نقاب از وجه حقايق ظهور جديد بر داشته شد و مقاصد و مآرب اين امر اعظم که تا آن تاريخ بر اصحاب کاملاً معلوم و مفهوم نبود بر ملا و مکشوف گرديد و نظم بديع الهی از انظمهء سالفه و حدود و شعائر اسلاميّه بالمرّه منفصل و متمايز شد. اين انتصارات باهره و فتوحات عظيمه که در حيات اين مجاهد فی سبيل الله حاصل گرديد عاقبت در حينی که طوفان بلا عاصمهء کشور را فرا گرفته بود بتاج وهّاج شهادت متوّج و به خلعت ابديّه مخلّع گرديد.
طاهره شبی که آخرين دقايق حياتش را نزديک ديد لباس نو در برکرد و چون عروسی خود را بياراست و هيكل را با عطر و عنبر معطّر و معنبر نمود آنگاه زوجهء كلانتر را نزد خويش خواست و او را از تصميمی که نسبت به شهادت وی اخذنموده بودند مستحضر ساخت و آخرين نوايا و وصايای خويش را با وی در بين نهاد سپس درهای حجره را بر روی خود ببست و براز و نياز بدرگاه مليک بی انباز مشغول شد و به اذکار و مناجات مألوف گرديد و چون عاشق دلداده‏ای که منتظر وفود به ساحت محبوب و ورود در پيشگاه معشوق باشد بکمال بيصبری در اطاق قدم ميزد و به نغماتی که آثار حزن و سرور هر دو از آن نمايان بود مترنّم گرديد که ناگاه فرّاشان و چاوشان عزيزخان سردار در دل شب وارد شدند و آن مظهر استقامت را اخذ و بباغ ايلخانی که در خارج شهر واقع و در حقيقت مشهد فدای آن بزرگوار بود هدايت کردند. چون طاهره وارد باغ شد سردار غدّار با اعوان و انصار خويش غرق دريای عيش و نوش و مست لا يعقل افتاده بود و همينکه ورود طاهره را به او اطّلاع دادند بلا تأمّل امر نمود آن جان پاک و گوهر تابناک را خفه نموده در چاهی بيندازند. آن سيه دلان دژخيم صفت نيز چنين کردند و آن جوهر وفا را با دستمالی ابريشمی که بنا به احساس خويش و بهمين نيّت همراه آورده و طيّ راه به فرزند كلانتر سپرده بود مخنوق ساختند و جسد مطهّرش را در چاهی افکندند و خاک و سنگ بر آن ريختند و بهمان نحو که خود پيوسته آرزو ميکرد به حيات ناسوتی او خاتمه دادند.
بدين طريق حيات پر افتخار طاهره آن مشعل حبّ و وداد، نخستين زنی که در راه ترقّی و تعالی نسوان شهيد گرديد، بانتها رسيد، دلاوری که در حين شهادت خطاب به نفسی که در توقيف او قرار داشت بکمال شجاعت اظهار نمود " قتل من در دست شما است هر وقت اراده نمائيد بنهايت سهولت انجام خواهيد داد ولی بيقين مبين بدانيد که تقدّم و آزادی نسوان هرگز ممنوع نشود و با اينگونه اعمال از پيشرفت و حرکت باز نماند ".
حيات طاهره کوتاه ولی پر شعشعه و جلال بود. زندگانيش از يک جهت قرين مصائب وآلام و از جهت ديگر مشحون از شؤون و افتخارات بی پايان و برخلاف ساير پيروان اوّليّهء امر حضرت باب که قسمت اعظم خدمات و فتوحاتشان از انظار نفوس مستور و در افواه معاصرين از بلاد بيگانه غير مذکور ماند، اين امهء فنا ناپذير صيت شهرتش باطراف و اکناف عالم منتشر گرديد و آوازهء بزرگواريش با سرعتی حيرت انگيز بعواصم ممالک غرب اروپا متواصل شد. مرد و زن از ملل و نحل مختلفه و احزاب و طوايف متنوّعه لسان به تحسين و تقدير گشودند و مراتب دانش و شجاعت و شهامت وی را ستودند. اين است که حضرت عبدالبهاء نام آن ورقهء منجذبه سرحلقهء نساء دور بيان را در عداد اسماء مبارکهء ساره و آسيه و مريم عذراء و فاطمهء زهرا که در ادوار و ظهورات ماضيه در اثر علوّ ذات و سموّ صفات و مقامات روحانی فوق نساء عصر قرار داشتند، قلمداد و در شأن آن امهء مشتعله فرمودند: " در تقرير آفت دوران بود و در احتجاج فتنهء جهان " وهمچنين در مقام ديگر او را " قبسهء نار محبّت الله و سراج موهبت الله " ياد و باين اوصاف و نعوت کريمه متّصف و منعوت فرمودند.
همانطور که آوازهء بزرگی و عظمت حضرت باب منبع و منشأ حيات روحانی طاهره، بکمال سرعت در اقاليم شاسعهء ارض منتشر گرديد، سر گذشت شگفت آميز زندگانی اين امهء موقنه نيز در مدّت قليل بشرق و غرب عالم رسيد. يکی از نويسندگان و مفسّرين مينويسد: " در دانش و کمال اعجوبهء زمان بود و در صورت و جمال مشارٌبالبنان ". نمايش نويس مشهور که بدر خواست سارا برنارد شرح حال طاهره را بصورت درامی برشتهء تحرير در آورده، در حقّ اوميگويد: " ژاندارک ايرانی سلسله جنبان آزادی و نهضت زنان شرق ... که ظهورات و بروزاتش با احساسات هلوئيز قرون وسطی و هيپاتی طرفدار فلسفهء نوين فلاطونی مشابه و مماثل است ". لرد کرزن مينويسد: " جانبازی و فداکاری شاعرهء محبوب و ستمديدهء قزوين زرّين تاج يکی ازمؤثّرترين و محزنترين وقايع تاريخ معاصر را تشکيل ميدهد ". پرفسور ا. جی. برون ، مستشرق شهير انگليسی عقيدهء خود را دربارهء طاهره چنين مينگارد: " ظهور چنين زنی مانند قرّةالعين در هرعصر و زمان و در هر مرز و بوم از نوادر حوادث و عجايب جهان است، ولی طلوع و سطوعش در خطّهء ايران فی الحقيقه امری مستغرب بل اعجاز شمرده ميشود. اگر ديانت بابی در صحّت مدّعای خويش صرفاًبوجود قرّةالعين استناد نمايد و مدّعی شود که چنين عنصر شجاع و فداکاری را در دامان خود پرورانده است، همين امر برای اثبات قدرت وعظمت آن کافی است". عالم روحانی و معروف انگليسی دکتر ت. ک. چاين در يکی از تأليفات خويش شهادت ميدهد: " بذری را که قرّة العين در کشور های اسلامی بيفشاند اکنون رو بظهور و سر سبزی است... افتخار اين بانوی بزرگوار در آن است که دفتر اصلاحات اجتماعی در سر زمين ايران بدست وی مفتوح گرديده ". سياستمدار معروف و صاحب قلم فرانسوی کنت دوگوبينو در شأن وی مينويسد: " طاهره بدون ترديد يکی از مظاهر جليل و مفاخر شريف و پر ارزش اين ديانت است... مردم قزوين بحقّ و حقيقت دربارهء او نبوغ و کمال سحر آسائی قائل بوده اند" و همچنين ياد آور ميشود " بسياری از نفوس که طاهره را ديده و سر گذشت وی را در ادوار مختلفهء حياتش شنيده‏اند يکدل و يک زبان گفته اند: چون لسان بصحبت می گشود، سخنانش تا اعماق قلب تأثير ميکرد و هرشنونده را مسحور بيانات خويش قرار ميداد و سرشک از ديدگان جاری ميساخت". سر والنتاين چيرل مينويسد: "هيچ خاطره ای باندازهء حيات طاهره در فکر انسانی ايجاد حسّ احترام و شعف و مسرّت قلبی نمينمايد. افکار و آثاری که اين امهء فداکار در طيّ حيات خويش باقی گذاشته هنوز بين جامعهء نسوان نافذ و مؤثّر است". شاعر و نويسندهء بزرگ ترکيّه، سليمان ناظم بيک، در کتاب خويش راجع بديانت بابی مينويسد: "ای طاهره قدر و بهای تو از هزاران نفس چون ناصرالدّين شاه افزونتر و مقامت پر ارج تر است". بانو ماريانا هاينيش، مادر يکی از رؤسای جمهور اطريش، مراتب احترام و تکريم خويش را تلو اين عبارات بيان مينمايد: " طاهره نمودار کامل و کمال مطلوب عالم نسوان است. من بر آن همّت خواهم گماشت که آنچه را وی با تقديم جان در سبيل تقدّم و تعالی زنان ايران انجام داده ‌برای زنان کشور خويش مجری دارم ".
در قطعات خمسهء عالم محبّان و عاشقان پر شور و حرارت طاهره که اشتياق فراوان به استماع تفاصيل حيات پرافتخار وی دارند بيشمارند. بعضی پيروی از ملکات و سجايای عاليه اش را مايهء تهذيب اخلاق وتعديل افکار می شمرند و برخی مطالعهء اشعار و غزليّات مليحش را علّت انتعاش خاطر دانسته بالحان و نغمات موسيقی تلفيق ميکنند. جمعی روح پر فتوحش را در مقابل ديدگان و گروهی دل از عشق و محبّتش سرشار دارند و با قلبی مشتعل و سوزان آرزومندند در راهی که آن امهء منجذبه قدم نهاده تا آخرين نفس در آن سبيل ثابت ومستقيم بوده سالک گردند.
مأخذ : کتاب قرن بدیع