Saturday, June 23, 2007

قطعه ای از سیمین شیبانی


ای یار مهربان
این را یقین بدان
چون یک حقیقت است
خورشید را نتوان در قفای ابر
پنهان ز چشم مردم صاحب نظر نمود

آيا تحري حقيقت فقط يك شعار توخالي است؟

پاسخ به سؤتفاهمات
نگارش: شینتو// منبع نقطه نظر
يكي از تعاليم اساسي ديانت بهائي تحري حقيقت است، به اين معني كه هر انساني بايد در مسائل به چشم خود ببيند و به گوش خود بشنود و به گفته‌هاي ديگران اكتفا نكند. اين مسأله به طور خاص در مورد تدين مطرح شده است، يعني انسان نبايد كوركورانه پيرو دين آباء و اجدادي خود باشد، بلكه بايد در مورد اعتقادات و اديان مختلف تحقيق كند و بعد يكي از آنها را انتخاب نمايد
يكي از اتهاماتي كه به ديانت بهائي زده مي‌شود اين است كه تحري حقيقت فقط يك ادعاي توخالي است و بهائيان، كه همه را به تحري حقيقت دعوت مي‌كنند، خودشان فرزندان خود را بهائي بار مي‌آورند و به آنان اجازه نمي‌دهند آزادانه بينديشند و دين خود را انتخاب كنند؛ از سنين كودكي آثار و اشعار بهائي را به آنان مي‌آموزند و داستانهايي از تاريخ ديانت بهائي براي آنان تعريف مي‌كنند؛ از سه سالگي آنان را به كلاسهاي بهائي مي‌فرستند و تربيت بهائي مي‌كنند؛ و به اين ترتيب ذهن آنان را از توجه به اديان و عقايد ديگر باز مي‌دارند و عملاً امكان تحري حقيقت را از آنان مي‌گيرند
ضمن پذيرش اين كه در ديانت بهائي بر تربيت ديني تأكيد بسيار شده است، برآنيم امكان تحري حقيقت را بعد از چنين تربيتي بررسي نماييم. ابتدا بايد ديد منظور ديانت بهائي از تربيت ديني چيست
حضرت عبدالبهاء مي‌فرمايند: " اين اطفال را بايد امهات از بدايت به تربيت الهيه تربيت نمايند يعني همواره ذكر حق كنند و از بزرگواري حق سخن رانند و القاي خشية‌الله نمايند و در نهايت لطافت و نظافت و مهرباني طفل را پرورش دهند تا آنكه هر كودكي از بدو حيات نسيم محبت‌الله استنشاق نمايد و از رائحه هدايت‌الله به اهتزاز آيد. " [1
پس يكي از اهداف تربيت ديني بهائي از بدو تولد ايجاد عشق به خدا و ترس از خدا (كه معاني آنها در آثار بهائي به تفصيل توضيح داده شده است) در قلوب اطفال و پرورش به صفات شايسته‌اي چون لطافت و نظافت و مهرباني مي‌باشد
حضرت بهاءالله نيز در اين باره مي‌فرمايند: " اما بايد در مدارس ابتدا به تعليم دين گردد. بعد از تعليم ديانت و انعقاد قلوب اطفال بر محبت حضرت احديت به تعليم ساير علوم پرداخت. " [2
پس منظور از آموزش دين و دينداري كه در مدارس قبل از آموزش علوم توصيه شده است ايجاد محبت الهي در قلوب اطفال است
همچنين حضرت بهاءالله مي‌فرمايند: " آنچه از براي اطفال در مقام اول و رتبه اوليه واجب و لازم است تعليم كلمه توحيد و شرايع الهيه است چه كه من دون آن خشية‌الله حاصل نمي‌شود و در فقدان آن صد هزار اعمال مكروهه غير معروفه و اقوال غير طيبه ظاهر مي‌گرددآنچه از براي اطفال در مقام اول و رتبه اوليه واجب و لازم است تعليم كلمه توحيد و شرايع الهيه است چه كه من دون آن خشية‌الله حاصل نمي‌شود و در فقدان آن صد هزار اعمال مكروهه غير معروفه و اقوال غير طيبه ظاهر مي‌گردد " [3
پس از نظر ديانت بهائي شرط اجتناب افراد از اعمال ناشايست آن است كه به توحيد الهي و شرايع الهي معترف باشند. در اينجا نيز مانند بيانات فوق تأكيد بر آموزش توحيد و يكتاپرستي است و بر آموزش اديان الهي، نه فقط ديانت بهائي. زيرا يكي از اصول اساسي اعتقادي بهائي وحدت اساس اديان است؛ همهء اديان منشأ واحد و هدف واحد و اصول واحدي دارند كه در تربيت بايد آنها را به اطفال آموزش داد
هرجا در آثار بهائي صحبت از تربيت ديني است، بر پرهيز از تعصب و تنگ‌نظري تأكيد گشته است. مثلاً حضرت بهاءالله مي‌فرمايند: " دارالتعليم بايد در ابتدا اولاد را به شرايط دين تعليم دهند تا وعد و وعيد مذكور در كتب الهي ايشان را از مناهي منع نمايد و به طراز اوامر مزين، ولكن به قدري كه به تعصب و حميه جاهليه منجر و منتهي نگردد ." [4
حضرت عبدالبهاء خطاب به فرد مسيحي كه به ديانت بهائي ايمان آورده بوده مي‌فرمايند: " بايد طفل شيرخوار را به تربيت بهائي تربيت كرد و روح محبت حضرت مسيح و حضرت بهاءالله را در او دميد تا به موجب تعاليم حقيقي انجيل و كتاب اقدس اطفال تربيت يابند. " [5
حضرت ولي امرالله نيز در اين باره مي‌فرمايند: " قصص و رواياتي از حيات حضرت مسيح و حضرت محمد و ساير انبياي الهي موجود است كه اگر براي اطفال بيان شود هر نوع اوهام و تعصبات مذهبي را زائل خواهد نمود " [6
پس با توجه به اين بيانات معلوم مي‌شود كه منظور ديانت بهائي از تربيت ديني يا تربيت بهائي تعليم يكتاپرستي، ايجاد محبت‌الله در قلوب، و ايمان به پيامبران الهي و اطاعت از دستورات آنان است، نه آموزش ديانت بهائي به تنهايي و نه ايجاد تعصب نسبت به آن و نه تنگ نظري نسبت به ساير اديان
در آثار بهائي تأكيد شده است كه اطفال والدين بهائي وقتي به سن بلوغ، كه در ديانت بهائي براي دختر و پسر 15 سال تمام است، برسند بايد خودشان تصميم بگيرند كه چه ديانتي داشته باشند؛ اگر مايل باشند به جامعهء بهائي بپيوندند بايد اين را رسماً اعلام كنند، در غير اين صورت بهائي محسوب نيستند؛ و پدر و مادر به هيچ وجه حق ندارند نظر خود را به آنان تحميل نمايند
حضرت ولي امرالله در اين مورد مي‌فرمايند: " چون طفل به مرحله بلوغ واصل گردد بايد آزادي كامل به وي اعطا شود تا ديانت خويش را بدون توجه به آمال و احساسات والدين اختيار نمايد " [7
به علاوه هر فرد هميشه آزاد است كه از عضويت جامعهء بهائي كناره‌گيري كند و در اين صورت هيچيك از حقوق اساسي خود را از دست نمي‌دهد
حال انصاف بايد داد، كدام دين تا كنون تا اين حد به آزادي افراد در انتخاب دين خود تأكيد داشته است؟ در همهء اديان ديگر، يا لااقل ادياني كه ما با آنها سروكار داريم، فرزندان پيروان يك دين خود به خود پيرو آن دين محسوبند، و حتي اگر نخواهند دين آباء واجدادي خود را برگزينند مرتد محسوب مي‌شوند و به سختي مجازات مي‌گردند
البته اين تأكيد در ديانت بهائي به اين دليل است كه در زماني ظاهر شده است كه نوع انسان از نظر علم و عقل ترقيات بسيار نموده است؛ افراد سواد خواندن و نوشتن دارند؛ به كتب اديان مختلف دسترسي دارند؛ مي‌توانند با پيروان همهء اديان در سراسر جهان تماس داشته باشند؛ هيچيك از اين امكانات در زمانهاي گذشته وجود نداشته است
ذكر يك نكته در پايان ضروري به نظر مي‌رسد. شايد افرادي در جامعهء بهائي باشند كه فرزندان خود را متعصب بار آورند يا آنان را به پذيرش ديانت بهائي مجبور سازند. اين به علت آن است كه شايد هنوز ديانت بهائي را به خوبي نشناخته و با تعاليم آن آشنايي كافي نداشته باشند، و بنابراين بينش آنان نسبت به دين و دينداري همان بينش جامعه‌ء غيربهائي اطرافشان باشد. اما وجود چنين افرادي نبايد ملاك قضاوت دربارهء كل جامعهء بهائي و مخصوصاً دربارهء دين بهائي قرار گيرد. ديانت بهائي را بايد از روي آثار شارع ديانت بهائي، حضرت بهاءالله، و دو مبين منصوصش، حضرت عبدالبهاء و حضرت ولي امرالله، شناخت. ان شاءالله افرادي كه مي‌خواهند منصفانه دربارهء ديانت بهائي قضاوت كنند روش درست تحري حقيقت را در پيش گيرند و براي كشف حقيقت به آثار ديانت بهائي مراجعه نمايند
[1] مجموعهء آثار مباركه دربارهء تربيت بهائي، ص60
[2] مجموعهء آثار مباركه دربارهء تربيت بهائي، ص53
[3] مجموعه آثار مباركه دربارهء تربيت بهائي، ص 12
[4] مجموعه آثار مباركه دربارهء تربيت بهائي، ص12
[5] مجموعه آثار مباركه دربارهء تربيت بهائي، ص40
[6] مجموعه آثار مباركه دربارهء تربيت بهائي، ص93
[7] مجموعه آثار مباركه دربارهء تربيت بهائي، ص106

Wednesday, June 20, 2007

آیا امیر عباس هویدا بهائی بود؟


اقتباس از سایت دیدگاه


یادم هست زمانی که ایران بودم در اغلب مهمانی ها وقتی دوستان غیر بهائی به من می رسیدند سؤال می کردندکه آیا هویدا بهائی است؟ومن در جواب آنها میگفتم اول شما به من بگوئید که ضابطه بهائی بودن به نظر شماچیست؟ تا من بگویم که هویدا بهائی هست یانه؟ووقتی میگفتند منظورت چیست؟جواب میدادم که اگر ضابطه بهائی بودن ازدید شما داشتن بستگان بهائی است وهرکسی راکه بستگان بهائی داشته باشد بهائی بدانید باید بگویم که هویدا بهائی است. چون پدر بزرگش بهائی بوده است.که البته در این صورت در صد زیادی ازمردم ایران بهائی به حساب خواهند آمد.چون بهائیان که از کره ماه نیامده بودند.آنان ازدرون جامعه ایران برخاستند بنابراین خیلی طبیعی است که درخانواده ای،بعضی بهائی وعده ای مسلمان یا غیر بهائی باشند

نگارنده پدر بزرگم بهائی بودواز اولادان او یک دختر(مادرم)بهائی شد وبقیه مسلمان شیعه یا غیر بهائی باقی ماندند.بنابر این از نظر ما بهائیان، بهائی کسی است که خود را بهائی بداند وبه عنوان بها ئی تسجیل شده باشد یعنی بهائی بودن ارثی نیست. بطوری که بعد از انقلاب افرادی که بهائی بودند هیچگاه انکارنکردند واین مسئله در خیلی موارد به بهای ازدست دادن جان ویا مالشان تمام شد.بنابراین بااین توضیح هویدا بهائی نیست
اگر مطالعه کنیم می بینیم کمتر خانواده ایرانی است که در میان اقوامش فردی بهائی وجود نداشته باشد.درمیان گردانندگان رژیم بعد از انقلاب نیزهستند افرادی که فامیل بهائی دارند واگر دشمنان یا رقبای این افراداین نکته را کشف کنند! از آن به منظور کوبیدن آنان سوءاستفاده خواهند نمود ودر مورد هویدا نیز همین نکته به صورتی دیگرمطرح است که با تبلیغات زیاد در مورد بهائی بودن او میخواهند از این موضوع برای کوبیدن جامعه بهائی استفاده نمایند.در این جا این سؤال پیش میآید که به فرض اگر هویدا بهائی بوده باشد آیا این افراد البته! منصف!که بهائی بودن یک نخست وزیر رژیم گذشته را نقطه ضعفی برای جامعه بهائی به حساب می آورند ونسبت به آن اصرار میورزند.آیا حاضرند مسلمان وشیعه بودن بقیه نخست وزیران رژیم گذشته رانیز نقطه ضعف جامعه مسلمان شیعه تلقی کنند؟
وقتی بعد از انقلاب اسناد سفارت آمریکابه دست انقلابیون افتاد واسامی افراد زیادی که با سفارت به نوعی ارتباط داشتندبدست آمد در باره آنان چیز ها گفتند وآنان را به اتهامات گوناگون متهم کردند ولی هیچگاه دین آنان را مطرح نکردندزیرا همه مسلمان شیعه بودند!.ولی وای به اینکه اگر در میان آنان یک نفر بهائی نیز بوداولین چیزی که مطرح می شد دیانتش بود! ویا هزاران نفر مسلمان شیعه که در زندان های ایران به عنوان قاچاقچی و جنایتکار زندانی هستند هیچوقت ذکری از دیانتشان نمیشود
عده زیادی از محققین بی نظر اعم از بهائی وغیر بهائی، در مورد بهائی بودن یا نبودن هویدا مقالات مستند ومستدل نوشتند ونتیجه گرفتند که اوبهائی نبوده است ولی می بینیم باز عده ای همچنان داستان بهائی بودن اورا تکرار میکنند وجالب این جاست که بعضی از این افراد ادعای روشنفکری نیز می نمایند و ظاهراً به حقوق بشر نیز معتقدند ومعلوم نیست که برای یک انسان روشنفکر چرا باید دین یک نخست وزیر این اندازه مهم وقابل طرح باشد.بدیهی است این افراد که اغلب شناخته شده هستند نظر تحقیقی ومطالعاتی ندارند بلکه هدف شان نزدیکی وبهره مند شدن از رژیم وگرفتن حقوق وارضاء حس کینه توزی تعصب آلود نسبت به جامعه بهائی است. مخصوصا که نوشته هایشان پراز غلط های فاحش تاریخی ودروغ بافی بوده و با توهین وتحقیرنیزهمراه است به نظرنگارنده جواب چنین نوشته هائی بایدفقط سکوت باشدبعنوان مثال میدانیمکه پیروان همه ادیان، ادیان بعد از خودرا قبول ندارند مثلاً متجاوز از یک بلیون مسیحی به جنبه الهی دین اسلام معتقد نیستند همان طورکه جامعه اسلام آئین بهائی را قبول ندارد یعنی مسیحیت نسبت به اسلام همان حالتی را دارد که اسلام نسبت به بهائی دارد ولی محققین مسیحی هیچگاه در نوشته هایشان مسلمانان را جامعه ضالٌه (گمراه) نمی نامند.در حالی که خیلی اوقات مسلمانان به اصطلاح محقق،پیروان آئین بهائی را فرقه ضالٌه خطاب میکنند یعنی این جا دیگر مسئله اعتقاد داشتن ونداشتن نیست بلکه مسئله ادب ،انسانیت وتربیت است که متاسٌفانه عده ای فاقد آنند.چنین نوشته هائی که با تحقیر وتوهین ودروغ وافترا همراه هست از همان ابتدا نشان می دهد که هدف نویسنده ارضاء حس کینه توزی وخالی کردن عقده ها و یاانجام وظیفه شغلی است لذا ازدید افراد منصف با هر طرز فکری که باشند قابل اعتنا نبوده وارزش جواب گوئی ندارند.بنا براین ما فقط به نوشته هائی پاسخ میگوئیم که با هدف تحقیق وتوام با حسن نیت نوشته شده باشد ولو اینکه با اشتباهاتی همراه باشد. نویسندگان چنین نوشته هائی ازدید ما احترامی خاص دارند زیرا در جستجوی حقیقت هستند که از تعالیم دیانت بهائی است وماباکمال احترام خوشوقت خواهیم شد که به رفع سوءتفهیم ها بکوشیم و پاسخ گوی سؤالات آنان به منظور ایجاد محبت ووحدت باشیم نه مبازه ومقابله با آنان. چون هدف دیانت بهائی ایجاد محبت والفت بین همه افراد بشر است
سروش حقایق


لینک اصلی

Sunday, June 17, 2007

سرويس خبرى جامعه جهانى بهائى


حمله به بهائيان ايران، از افراد سالخورده تا كودكان دبستانى، همچنان بی‌وقفه ادامه دارد


نيويورک، ۷ جون ۲۰۰۷ (سرويس خبرى جامعه جهانى بهائى) – گزارشات و اسنادى كه در شش ماهۀ اخير از ايران واصل شده حاكى از كوشش‌هاى وسيع و در عين حال حساب شدۀ دولت جمهورى اسلامى در جهت ادامه و شدت بخشيدن تدريجى به تعقيب و آزار بهائيان ايران است

مدارک جمع شده حاكى از كوشش‌هاى دولت ايران براى تحت نظر گرفتن و شناسائى بهائيان، موارد ديگرى از سوءرفتار و تبعيض عليه دانش آموزان بهائى در همه‌ى سطوح، افزايش اقدامات در جهت محروم كردن بهائيان از وسيلۀ معاش و حملات مداوم به ديانت بهائى در رسانه‌هاى رسمى خبرى می‌باشد

بانى دوگال نمايندۀ ارشد جامعه‌ى بين المللى بهائى در سازمان ملل گفت: «مجموعه اين جريانات ماهيت فوق‌العاده وحشت‌انگيزى دارد و باعث نگرانى شديد بهائيان سراسر جهان شده است

خانم دوگال گفت: «اعتقاد بر اين است که اين وقايع اخير به تحريک وزارت اطلاعات و در اغلب موارد به طور حساب شده توسط اين وزارتخانه برنامه‌ريزى شده تا در بهايئان ايجاد رعب و وحشت نمايد، آنها را از نظر مادى آسيب‌پذير سازد و در آنها احساس عدم امنيت شغلى و اجتماعى بوجود آورد

نيت آنان آشكارا اين است كه بهائيان ايرانى را با ايجاد سوء ظن، عدم اعتماد، و حتى با کاشتن بذر كينه و نفرت در دل هم‌وطنانشان از هم‌ميهنان خود جدا سازند تا همچنان از پيشرفت اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى اين اقليت بى‌گناه دينى جلوگيرى به عمل آمده و حيات اجتماعى آنان متزلزل گردد


براى مطالعه‌ى بيشتر درباره‌ى حملات اخير به بهائيان ايران اين لينک را دنبال كنيد

حملات اخير عليه بهائيان ايران


زمينه: حملات اخير عليه بهائيان ايران

جون ۲۰۰۷

گزارشات و اسنادى كه در شش ماه اخير از ايران و اصل شده از كوشش‌هاى وسيع و در عين حال حساب شدۀ دولت جمهورى اسلامى در جهت ادامه و شدت بخشيدن تدريجى به تعقيب و آزار بهائيان ايران حکايت دارد

مدارک جمع آوری شده از اقدامات دولت ايران براى تحت نظر گیری و شناسائى بهائيان پرده برميدارد، و شواهدى مبنى بر ادامه‌ى سوء‌رفتار و تبعيض عليه دانش آموزان بهائى در همۀ سطوح، افزايش اقدامات در جهت محروم كردن بهائيان از وسيلۀ امرار معاش، و حملات مداوم به ديانت بهائى در رسانه‌هاى خبری رسمی جمهوری اسلامی، ارائه ميدهد

ادامه مقاله

Saturday, June 16, 2007

دیانتی ممنوع



آزار و تعقیب بهاییان در ایران
این گزارش به تبیین این امر که اعتقاد به دیانت بهایی در ایران جرم محسوب می‌شود پرداخته است. بهاییان در ایران در معرض میزان زیادی محرومیت اجتماعی و اذیت و آزار هستند و گزارش دیانتی ممنوع نقش مداوم روحانیت حاکمه در اعمال این سوء رفتارها را نشان می‌دهد. پیشروان جامعه بهایی به قتل رسیده‌اند و اماکن مذهبی که دارای اهمیت بسزا و غیر قابل جایگزینی برای بهاییان می‌باشند ویران شده‌اند. این گزارش به افزایش میزان تعقیب و آزار بهاییان در ایران از زمان انتخاب آقای احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۶ که با بازگشت شخصیتهای سیاسی محافظه‌کار همراه بوده است توجه می‌دهد

اطلاعیه رسمی


چکیده


ادامه مطلب

Friday, June 15, 2007

«جشن سبزه ميدان»

اثری از بهار روشن
اينجا سبزه ميدان است، آتشي در ميانه بر افروخته، آتشي كه از درد به خود مي‌پيچد. گه بالا و گاه پايين . گويي مي‌خواهد بگريزد، مي‌خواهد سرد شود ولي چه چاره كه او را آتش آفريدند ـ سوزنده، خاكستر ساز، سرخ-. چه چاره كه پاهايش را به خرده چوبهاي خشك بسته‌اند. كه تنش را سوزان و پرعطش و اندامش را پيچان و رقصان ساخته اند. آسمان شهر سياه است. دود از آتش، دود از دودكش دل مردم، از دودكش خانه‌ها، از دهان و قلبهاي سياه بيرون مي‌جهد
خاكستر بر برگهاي پرتقال و نارنج شهر، بر شيروانيها، بر گونه‌هاي معصوم كودكان، بر قلب زنان، بر مغز بي‌گناه و مقلد جوانان مي‌نشيند، كلبه مي‌سازد. همه چيز خاكستريست. بوي دود و آتش، بوي كين و نفرت تمام فضا را آكنده است. پس اين چه عطريست كه همه را ياد ياسهاي سپيد آغاز ارديبهشت مي‌اندازد ؟پيشتر مي‌آيد. جوا نيست. دستهايش از پشت با طنابهاي بي رحم بسته . نگاهش به بالاست. بالاتر از آنجا كه آسمان سياه است، آنجا كه هنوز مي‌توان سپيدي پرواز يك كبوتر و بال به بال گذشتن مرغان مهاجر را در آبي بي كدورت نگاه كرد. آنجا كه صدا يكيست، رنگ يكي، نگاه يكيست. كسي كه به لطافت مي‌نگرد، به يكرنگي ، نمي‌تواند از نگاه تيره نامردمان غبار گيرد. خاكستر بر شانه همه نشست ولي برخود شرم فرستاد كه شانه‌هاي او را به وجود خويش بيالايد. زير لب زمزمه مي‌كند. دشنام؟ لعنت؟ آه و فغان؟ نفرين گوشهايت را كمي پيشتر آر تا نواي آسماني او را بشنوي. تو را ياد آن بسته به صليب مي‌اندازد. دعاي خير بر كساني كه تبر و كارد بر دست گرفته‌اند تا به اشاره حاكم بند از بندش جدا كنند. مسيح نيز چنين كرد
خدايا اين ستمكاران را بيامرز خدايا با اين مردم به رحمت خود رفتار نما، زيرا اينها از حقيقت مباركي كه ما به آن مومن شده‌ايم بي خبرند. خدايا اينها را به راه حق دلالت نما. نادانند دانا فرما. از حقيقت امر بي خبرند به خلعت ايمان و تصديق به امر مبارك مشرف نما
گل جاي گلوله. لبخند در عوض لعنت و دعاي خير بر جاي زخم چاقو و زبان
از چهار سو پيش مي‌آيند، كاروانسرا، خياطي بار فروش، بازار، گرمابه، در خانه‌ها يكي يكي باز مي‌شود. هر يك چيزي به دست دارند و كيني به چشم. دندانها گويي كه آسياب شده‌اند. دندان, دندان را آسيا مي‌كند از خشم. كاسبي چاقو تيزكن ها رونقي دارد امروز. هيهات آهنها هم طلب وصال دارند بر تن خسته قدوس . كودكان اگر قوت برگرفتن تبر ندارند آموخته‌اند چگونه آب دهان بيندازند
همه ميهمانان مي‌آيند. جشن عروسيست. داماد به بند كشيده شده. لباس دامادي فرسوده عباييست بر هيكلي خسته. ميهمانان هلهله مي‌كنند. جشنيست عجيب. جاي خير باد لعنت مي‌فرستند، دشنام مي‌گويند. زنان عربده، مردان نهيب مي‌زنند. زنها جاي قند سائيدن و كف زدن، چاقو به كف دارند، كودكان سنگ، مردان تيشه و تبر، پيرزنها و پيرمردها آب دهان و دشنام آورده‌اند. هديه روز عروسي قدوس, خشم مردمان فريب خورده است
كجايي مادر كه در شب عروسيم هلهله بزني، پاي كوبي ، دست بردست آري، اشك از چشم روان كني. كجايي كه ببيني عروسي پسرت در ميان خنجر و دود، در دل شعله‌هاست. هاي مادر
شب وصال نزديك است. عقربه‌ها پيشي مي‌گيرند. خورشيد عجول است. وجود سنگينش را كنار مي‌كشد. مردمان يك قدم ديگر جلوتر مي‌آيند. يك سنگ ، يك زخم تبر، رد چاقو، آب دهان آن كودك كه مادرش به پشتش مي‌زند: هاي بينداز تا دير نشده ثواب دارد. پيراهن مي‌افتد. اندام تكه تكه مي‌شود ، يك چيز مي‌ماند ـ قدوس ـ روح قدوس مي‌ماند. تكه‌هاي بدن، خوراك شراره‌هاي آتشند. شام ميهماني را, آتش ميانه ميدان, مي‌پزد. باد شعله را مي‌افروزد. خاكستر اگر امروز نه,روزي چشمها را مي‌سوزاند، آب مي‌اندازد. روح قدوس بر نارنجها مي‌نشيند، بر درختان ليمو، بر شاليزارهاي مازندران، بر جنگلها، بر خاك. همه چيز رنگ مي‌گيرد. عطر خاك ديگرگون مي‌شود. عطر باغ، نغمه رود، ذرات خاك جوانه مي‌دهند
صداي ناله درها مي‌آيد، بسته مي‌شود، درون خانه ها پر مي‌شود، امشب, شب پر حكايتيست. بيچاره كودكان كه به چه لالاي خواهند خوابيد. بيچاره كودكان كه به قصه كينه و تعصب بزرگ خواهند شد. جان خواهند گرفت. خون رگهايشان جان سرخ, سياه است. برقلبشان جاي برف, خاكستر
آتش افسرده است، هاي هاي مي‌گريد، از وجود خويش بيزار، از هستي خويش در فرار. فقط آتشست كه مي‌داند بند بند وجود قدوس مي‌سوختند و از عشق چه مي‌گفتند كه عشق اگر از زبان بر آيد، زبان ببرد، اگر از دست، دست قطع شود اگر از چشم ، چشم كور ولي عشق اگر از قلب سر بر آرد، اگر بر تمام وجود بپيچد، شاخه بدواند، همه هستي مي‌رود و تنها روح مي‌ماند كه پرواز مي‌كند تا بلندايي بي انتها