Monday, February 28, 2005

مناجات

هُو اللّه
ای خدای پر عطای ذوالمنن
واقف جان و دل و اسرار من
در سحر ها مونس جانم توئی
مطّلع بر سوز و حرمانم توئی
هر دلی پيوست با ذکرت دمی
جز غم تو می نجويد محرمی
خون شود آن دل که بريان تو نيست
کور به چشمی که گريان تو نيست

در شبان تيره و تار ای قدير
ياد تو در دل چو مصباح منير
از عناياتت به دل روحی بدم
تا عدم گردد ز لطف تو قدم
در لياقت منگر و در قدر ها
بنگر اندر فضل خود ای ذوالعطا
اين طيور بال و پر اشکسته را
از کرم بال و پری احسان نما

ع ع