Sunday, February 27, 2005

کتاب ندا باهل عالم اثر حضرت ولی‌ عزیز امرالله قسمت اول

نِدا باهل عالم اثر قلم حضرت وليّ امراللّه نِدا باهل عالم اثر قلم حضرت وليّ امر اللّه ترجمه و اقتباس: هوشمند فتح اعظم ١٤٩ بديع - ١٩٩٣ ميلادی مؤسّسه معارف بهائی بلسان فارسی P. O. Box 65600 Dundas Ontario, L9H6Y6 Canada ص الف پيش گفتار وليّ امر بهائی حضرت شوقی افندی در ايفاء وظيفه خطيره مبارکه اش در تبيين آيات و آثار ظهور بهائی به تفصيل و تأکيد بر نظم جهان آرائی که در صدف آن ظهور مستور است تکيه کرده از ابتدای ولايتش که شروع عصر تکوين امر بهائی است به عناصر گرانبهای مدنيّت الهيّه که تأسيسش مقصد اصلی حضرت بهاءاللّه است اشاره فرموده و طيّ ساليان بعد ضمن نامه هائی که معمولاً به توقيعات " نظم جهانی " مشهور است به تشريح و توضيح پرداخته . امروزه بسياری از مردم اذعان دارند که وجود نظمی جهانی در اين زمانه لزوم حياتی دارد اما حتّی مؤيّدين و طرفداران پر حرارت چنين نظمی در باره چگونگی تحقّقش متحيّرند و در عين حال سير تجزّی و فساد همچنان جاری است و عالم انسان به يأس و پريشانی دچار و گرفتار . در چنين موقع بحرانی بيت العدل اعظم که مرجع بين المللی امر بهائی است بر خود لازم شمرد که بار ديگر مقصد و معنای پيام بهائی را بگوش عالميان برساند و رابطه و ملازمتش را با موضوع ص ب حيات و بقای انسان در اين کرهء خاک اعلام دارد و بر آن شد که در اين دفتر منتخباتی از توقيعات " نظم جهانی " حضرت بهاءاللّه را جمع آورد و آنرا چون چراغ هدايت در اين عصر تاريک تاريخ بشری در دسترس جميع عالم نهد و ضمناً يقين دارد که اين عصر ظلمانی را آينده ای است بس نورانی که افقش بانوار روز فيروزی روشن است که در جميع اعصار گذشته پيامبران و عرفا بآن بشارت داده و شاعران در ذکرش شعرها سروده و امروز سپيده اش بر بنی آدم دميده است . ص فهرست مقدّمه ١ ١ - مصائب عالم انسانی ١٠ ٢ - وحدت عالم انسان ٢٩ ٣ - طرح و نمونه جامعه آينده ٥٥ ٤ - جامعه متّحده عالم انسانی ٦٥ ٥ - سرنوشت نوع انسانی ٨١ مضمون فارسی آثار عربی در کتاب ٩٣ ص ١ مقدّمه پيروان آئين بهائی اعتقاد راسخ دارند که جوهر تعاليمی که حضرت بهاءاللّه بعالم ابلاغ فرموده اين است که : حقائق دينی امری است نسبی نه مطلق . ظهورات الهيّه تسلسل دارد و تجدّد يابد . جميع اديان بزرگ عالم اساسشان الهی است . مبادی و اصولشان کاملاً با يکديگر موافق است . آمال و مقاصدشان يکی است . تعاليمشان جلوه هائی متنوّع از حقيقت واحد است . وظائف و اجرائاتشان مکمّل يکديگر است . تفاوتشان فقط در تعاليم فرعی و غير اساسی است . رسالتشان هر يک نماينده مراحلی متتابع در تکامل جامعه انسانی است . ص ٢ هدف حضرت بهاءاللّه پيامبر اين عصر جديد و عظيم عالم انسانی چنين است ... که ظهورات سابقه را باتمام رساند نه آنکه آنها را مضمحل سازد . سبب آشتی بين اديان شود نه آنکه بر اختلافات معتقدات متضادّشان که سبب انشقاق جامعه کنونی گشته دامن زند . مقصد حضرت بهاءاللّه هرگز آن نيست که انبياء گذشته را تحقير نمايد و تعاليمشان را تخطئه کند بلکه آن است که حقائق اصليّه ای که در تعاليمشان مکنون است از نو اظهار داشته بنحوی بازگو نمايد که با حوائج اين زمان موافق و با استعداد مردمان مطابق و با مشکلات و علل و سرگردانی های عصر حاضر متناسب و مربوط باشد . رسالت حضرت بهاءاللّه اعلان اين مطلب است که زمان شيرخوارگی و صباوت بشری سپری گشته و التهابات و هيجاناتی که حال مشهود است مربوط به مرحله بلوغ اوست که بتدريج و همراه با درد و ملال او را آماده وصول به مرحله رشد و کمال می سازد و طلوع عصری را بشارت می دهد که سرآمد اعصار است عصری که در آن تيغ و شمشير به گاو آهن و خيش ص ٣ تبديل شود و ملکوت آسمانی طبق وعده صريح حضرت مسيح بيآيد و صلح جهانی قطعيّاً تا ابدالآباد در کره زمين استقرار يابد . و نيز حضرت بهاءاللّه ظهور خويش را خاتمه ظهورات الهيّه نمی داند بلکه پيش بينی می فرمايد که در آينده طيّ مراحل تکامل مستمرّ و نامحدود بشری ، حقائق بيشتری از آنچه حضرتش امروز بامر خداوند متعال در اين دوره خطير بعالم انسانی ابلاغ فرموده از طرف پروردگار ظاهر خواهد شد . آئين بهائی به يگانگی خدا و يگانگی انبياء معترف است و به وحدت و جامعيّت نوع بشر معتقد و باين ندا منادی است که اتّحاد عالم انسانی واجب بل اجتناب ناپذير است و بتدريج تحقّق می يابد . آئين بهائی مدّعی است که جز روح خلّاق الهی که در کلام فرستاده يزدانی در اين عصر جهان افروز سريان دارد هيچ امر ديگری اتّحاد نوع انسان را تضمين نتواند و تحقّق بخشد . آئين بهائی پيروان خويش را به تحرّی و جستجوی حقيقت مکلّف می دارد . هر نوع تعصّبات و خرافات را مذموم و مردود می شمارد . مقصد از دين را ترويج محبّت و ص ٤ وداد می داند . دين و علم را اصولاً موافق و مطابق يکديگر می بيند . دين را سبب اعظم جهت صلح عالم و ترقّی منظّم جامعه بنی آدم می شمارد . آئين بهائی واضحاً به تساوی مجال و مزايا و حقوق زن و مرد معتقد است . بر تعليم اجباری تاکيد می نهد ، افراط و تفريط در فقر و ثروت را از ميان بر می دارد ، کشيش و طبقه روحانی حرفه ای ندارد ، بردگی را ممنوع و رياضت و دريوزگی و رهبانيّت را مردود می شمرد ، تعدّد زوجات را جايز نمی شمارد ، طلاق را مذموم می داند ، لزوم اطاعت تامّ را از حکومت متبوع به تأکيد تأييد می کند ، شغل و کار را که با روح خدمت همراه باشد عين عبادت می شمرد ، انتخاب يا اختراع يک زبان عمومی بين المللی را سفارش می کند و کيفيّات کلّی مؤسّساتی را که بايد ضامن تحقّق و استمرار صلح عمومی باشند معيّن می سازد . آئين بهائی حول سه شخصيّت عظيم دور می زند : اوّل حضرت باب که جوانی بود بنام ميرزا علی محمّد متولّد شيراز و در ماه مه ١٨٤٤ در سنّ بيست و پنج سالگی اعلان فرمود که بر وفق کتب مقدّسه پيشين ظاهر شده تا بشارت ص ٥ بظهور شخص جليلی دهد که اعظم از اوست و اين شخص جليل بايد بنا ببشارت همان کتب مقدّسه در عالم ظاهر شود و دوران صلح و آشتی و عدل و تقوی را در جهان آغاز نمايد يعنی دورانی را که بمنزله اکمال و اتمام ظهورات گذشته و در عين حال مؤسّس کور جديدی در تاريخ دينی عالم انسانی است . حضرت باب بمجرّدی که دعوتش را در وطن خويش آغاز کرد دچار ظلم و ستم شديد رؤساء دولت و دين شد و متعاقباً به توقيف و تبعيدش در کوههای آذربايجان و زندانی شدنش در قلعه ماکو و چهريق منجر و به اعدامش در ميدان تبريز در ٩ جولای ١٨٥٠ منتهی گرديد . بيش از ٢٠ هزار نفر از پيروانش با قساوت وحشيانه ای به قتل رسيدند و چنان ستمکاری و شقاوتی بر ايشان وارد آمد که عواطف بعضی از نويسندگان و ديپلمات ها و سيّاحان و محقّقين مغرب زمين را برانگيخت و آنان را که بعضاً شاهد عينی بودند تحريک نمود که همه آن وقايع هولناک را در کتب و ياد داشت های روزانه خويش به ثبت رسانند و جانبازی پيروان دين جديد را ستايش نمايند . شخصيّت ديگر حضرت بهاءاللّه است که حضرت باب ظهورش را وعده فرمود نام مبارکش ميرزا حسين علی و اصلاً ص ٦ مازندرانی است . آن حضرت نيز بهجوم همان قوای جهل و تعصّب مبتلا شد ، در طهران بزندان افتاد و در سال ١٨٥٢ از وطن خويش ايران به بغداد سپس به اسلامبول و ادرنه نفی بلد گرديد بالاخره در زندان عکّا محبوس شد و ٢٤ سال در آنجا زندانی و اسير و در تبعيد بود حوالی همان شهر عکّا در ١٨٩٢ از عالم رحلت فرمود . حضرت بهاءاللّه در دوره تبعيدش تعاليم و احکام ديانتش را در متن بيش از يکصد جلد کتاب تشريح و تشريع نمود و به بيان اصول آئينش پرداخت و پيامش را به ملوک و رؤسای شرق و غرب از مسيحی و مسلمان ابلاغ فرمود . به پاپ و خليفه اسلام و رؤسای جمهور قارّه آمريکا و مراجع دينی مسيحيّت و رؤسای مذاهب شيعه و سنّی اسلام و موبدان زردشتی خطاباتی مهيمن گسيل داشت و در جميع اين کتب و آثار ظهورش را اعلان و مخاطبينش را دعوت فرمود که ندايش را اجابت کنند و بترويج امرش پردازند . آنان را از عواقب غفلتشان بر حذر داشت و احياناً ظلم و کبر و غرورشان را مذمّت فرمود . حضرت بهاءاللّه بعد از خويش فرزند ارشدش معروف به عبدالبهاء و موسوم به عبّاس را مرجع امور و مبيّن منصوص ص ٧ تعاليمش معيّن فرمود . حضرت عبدالبهاء از کودکی شريک تبعيدها و بليّات پدر والاگهرش بود تا آنکه در سنه ١٩٠٨ ميلادی بعد از انقلاب " ترک جوان " و انقراض عثمانيان از تبعيد آزاد شد و پس از چندی ازعکّا به شهر حيفا نقل مکان فرمود و از اين شهر سه سال به مصر و اروپا و آمريکای شمالی مسافرت فرمود و در اين سفرها تعاليم پدر آسمانيش را در نزد بسياری از نفوس بسط داد و قرب وقوع جنگ جهانی را پيش بينی فرمود و خود کمی قبل از شروع جنگ اوّل جهانی به حيفا مراجعت فرمود و در زمان آن جنگ همواره در خطر عظيم بود تا آنکه فلسطين بدست نيروی ژنرال النبی افتاد و حکومت جديد بر حرمت حضرتش برخاست و برعايت تعداد قليل پيروانش پرداخت . حضرت عبدالبهاء در سنهء ١٩٢١ ميلادی در حيفا رحلت فرمود و در جوار مقام اعلی يعنی آرامگاه حضرت باب که خود باشاره حضرت بهاءاللّه قبلاً در کوه کرمل ساخته و جسد حضرت باب را بعد از ٦٠ سال که محفوظ و پنهان بود از تبريز بارض مقصود آورده بود مدفون گرديد . درگذشت حضرت عبدالبهاء عصر اوّل آئين بهائی را که موسوم به " عصر رسولی " است خاتمه داد و عصر ديگری را بنام ص ٨ " عصر تکوين " آغاز نمود . عصر تکوين شاهد ارتفاع نظم اداری بهائی است ، نظمی که حضرت باب بآن بشارت داده و حضرت بهاءاللّه قوانين و قواعدش را وضع فرموده و حضرت عبدالبهاء حدود و کيفيّتش را در الواح وصايايش تعيين نموده است و حال پيروان امر بهائی پايه و اساسش را در شوراهای ملّی و محلّی استقرار می بخشند ... اين نظم اداری بهائی بر خلاف تشکيلات ديگری که پس از رحلت صاحبان اديان گذشته بوجود آمد ، اساسش الهی است و مبتنی بر حدود و احکام و تعاليم و مؤسّساتی است که حضرت بهاءاللّه خود صريحاً در آثار مبارکش نازل فرموده و وظايفش نيز کاملاً طبق تبيينات حضرت عبدالبهاء مبيّن منصوص کتب مقدّسه بهائی بمرحله اجراء در می آيد. نظم اداری بهائی هر چند از بدو تأسيس بهجوم شديد مخالفان دچار شد امّا بنا بر کيفيّت ذاتيش که در تاريخ اديان جهان بی نظير است توانست وحدت جامعه گسترده پيروانش را که هر يک از کشوری و دين و مذهب و نژادی هستند حفظ نمايد و آنان را قادر سازد که متّحداً منظّماً در شرق و غرب عالم به اجراء نقشه هائی جهت بسط و ترويج آئين بهائی و تحکيم اساس تشکيلاتش ص ٩ مبادرت ورزند . بايد دانست که آئين بهائی که اين نظم بديع خادم و حافظ و مروّج آن است آئينی است آسمانی و جهانی و غير سياسی و غير حزبی و کاملاً مخالف با هر سياست و مرامی است که نژادی را يا طبقه و کشوری را بالاتر از ديگری شمارد ، آئين بهائی کشيش و آخوند و طبقه روحانی حرفه ای و يا مراسم و شعائر تقليدی اضافی ندارد و حوائج مادّيش فقط و فقط از طريق تبرّعات پيروان معتقدش مرتفع می شود . آنان که بآئين بهائی گرويده اند مطيع حکومت و دوستدار قلبی وطن و همواره در انديشه ترويج مصالح کشور خويشند ولی در عين حال عالم انسانی را جامعه ای واحد می بينند و بترويج مصالح عموميش تعلّق کامل مبذول می دارند و هر مصلحت خصوصی را چه شخصی يا منطقه ای يا ملّی باشد بيدرنگ مادون و تابع مصالح کلّی عالم انسانی می شمارند و می دانند که در چنين جهانی که مردم و ملّتهايش شديداً بيکديگر وابسته و محتاجند مصالح جزء در حفظ و رعايت مصالح کلّ حاصل می شود و اگر منفعت عمومی هيأت عالم انسانی زير پا نهاده شود هيچ يک از اجزاء مرکّبه آن نيز خير نخواهد ديد ... ص ١٠ ١ - مصائب عالم انسانی در اين زمان * سراسر جهان را طوفان خروشانی فرا گرفته که شدّتش بی سابقه است و مسيرش نامعلوم ، تأثيرات آنيش دهشتزاست و نتائج نهائيش بی نهايت پرشکوه و جلال . نيروی محرّکه اش بی رحمانه بر وسعت و سرعتش می افزايد و قوّه تطهيريّه نهانيش روز بروز شديدتر می گردد ، عالم انسانی در قبضه قدرت مخرّبه اش اسير است و به مظاهر قهّاريّت مقاومت ناپذيرش گرفتار ، نه از منشأ و مبدأش آگاه است و نه بر اهميّتش واقف و نه از نتائجش با خبر . لهذا حيران و نالان و درمانده و سرگردان به اين صرصر قهر الهی نگران است که چگونه به دورترين و آبادترين نقاط کره زمين تاخته بنيانش را متزلزل ساخته تعادلش را بر هم زده مللش را منقسم نموده خانمان مردمش را بر باد داده بلادش را مضمحل کرده شاهانش را به جلای وطن افکنده قلعه های محکمش را در هم کوفته مؤسّساتش را زير و زبر نموده و نورش را خاموش و روح ساکنانش را -------------------------------------------------------------------- * - در مارچ ١٩٤١ نوشته شده . ص ١١ مجروح ساخته است ... انفعالات قويّه اين انقلاب عظيم را کسی جز آنان که به آئين حضرت بهاءاللّه و حضرت باب مؤمن باشند ادراک نتوانند . زيرا آنانند که می دانند اين طوفان از کجا برخاسته و به کجا منجر می شود و هر چند نمی دانند که دامنه اش تا بکجا می کشد ولکن بوضوح تمام از پيدايش و منشأش آگاهند و از مسيرش با خبر و لزوم و ضرورتش را معترف . جريان مرموزش را با اعتمادی کامل ناظرند و تخفيف شدّتش را بدعای صميمانه آمل ، با جدّ و جهد متينشان در تسکين خشم جنون آميزش ساعيند و با بينش روشنشان نتائج نهائی و بيم و اميد حاصله اش را منتظر و نگران . هر کس که حضرت بهاءاللّه را بزرگترين مظهر الهی در اين جهان شناسد و کلامش را پيام ايزدی شمارد می داند که اين قضاء آسمانی هم مجازاتی است عبرت انگيز و هم تأديبی است مقدّس و عالی ، هم عذاب و عقابی آسمانی است و هم وسيله تطهير عالم انسانی . آتش فروزانش آلودگی نوع انسان را بکلّی بسوزاند و اجزاء مرکبّه اش را ذوب نمايد و از آن جامعه ای را ص ١٢ قالب گيرد و بيآفريند که جهانگير است ، زنده و تجزيه ناپذير است ... حضرت بهاءاللّه از يک طرف انذار می فرمايد : " ان ارتقبوا يا قوم ايّام العدل و انّها اتت بالحقّ " (١) " آنچه را که داريد بيک سو افکنيد و بگيريد آنچه را که خداوند مالک رقاب آورده . بيقين بدانيد که اگر از اعمالی که مرتکب شده ايد روی برنگردانيد عذاب اليم از جميع جهات شما را احاطه کند بنحوی که نظيرش را نديده ايد " ( ترجمه ) " انّا قد جعلنا ميقاتا لکم فاذا تمّت الميقات و ما اقبلتم الی اللّه ليأخذنّکم عن کلّ الجهات و يرسل عليکم نفحات العذاب عن کلّ الاشطار ... " (٢) و نيز حضرت بهاءاللّه در اين زمان که پرده ظلمت همه جا را فرا گرفته مؤکّداً چنين پيش بينی فرموده که جهان را آينده‌ای است بس روشن و درخشان . می فرمايد : " حال ارض حامله مشهود زود است که اثمار منيعه و اشجار باسقه و اوراد محبوبه و نعماء جنيّه مشاهده شود . " ص ١٣ " سوف تضع کلّ ذی حمل حملها تبارک اللّه مرسل هذا الفضل الّذی احاط الاشياء کلّها عمّا ظهر و عمّا هو المکنون . " (٣) و در پيش بينی عصر زرّين عالم انسانی می فرمايد : " اين ظلم های وارده عظيمه تدارک عدل اعظم الهی می نمايد . " و اين عدل اعظم عدلی است که بر اساسش بالمآل صلح اعظم استوار گردد و اين صلح اعظم خود سبب ظهور مدنيّتی جهانی شود ، مدنيّتی که تا ابد به اسم اعظم حضرت بهاءاللّه منسوب و مربوط خواهد بود ... از ظهور حضرت بهاءاللّه تقريباً يکصد سال می گذرد ظهوری که در باره اش خود چنين شهادت داده که : " مظاهر قبل هيچ يک بر کيفيّت اين ظهور بتمامه آگاه نه الّا علی قدر معلوم . " بلی خداوند متعال يک قرن تمام به نوع بشر مهلت عطا فرمود تا مظهر چنين ظهور عظيمی را بشناسد و به امرش اقبال کند و عظمتش را اعلان نمايد و نظمش را استوار سازد . ص ١٤ حضرت بهاءاللّه حامل اين پيام آسمانی در ضمن يکصد جلد کتاب که گنجينه احکام گرانبها و قوانين والا و اصول بی همتا و نصائح مؤثّر و انذارات مکرّر و پيشگوئی های شگفت انگيز و ادعيه روح نواز و تفاسير جامع متين است ، رسالت الهی خويش را چنان اعلان فرمود که هيچ يک از پيغمبران گذشته به مانند او به ابلاغ دعوت خويش نپرداخته اند . حضرت بهاءاللّه در مدّت قريب به پنجاه سال در اوضاع و احوالی غم انگيز از دريای پر موج بيان بی بديلش دُرر شاهواری خطاب به امپراطورها و ملوک و سلاطين و امراء و به فرمانروايان و دولت ها و رؤسای اديان و مردم عاديّ جهان در شرق و غرب ، از مسيحی و يهودی و مسلمان و زردشتی ، نثار فرموده است و با آنکه خود شخصاً مظهر الهی در اين جهان بود از هر نام و نشانی گذشت و دل از مکنت و ثروت بربست ، حبس و تبعيد را قبول فرمود ، هر طعن و اهانتی را تحمّل نمود و به تعذيب جسمانی و محروميّت ظالمانه تن در داد ، از جائی به جائی دربدر شد و از کشوری به کشوری تبعيد گرديد ... چنانکه بقلم خويش چنين شهادت داده : " حسب الوظيفه آنچه لازم بود از نصيحت خلق کوتاهی نکرديم و آنچه را خداوند سبحانه و تعالی امر فرمود ابلاغ نموديم اگر خلق بگوش ص ١٥ قبول می شنيدند جهان را جهانی ديگر می ديدند . " ( ترجمه ) و در جای ديگر می فرمايد : " هل بقی لاحد فی هذا الظّهور من عذر لا و ربّ العرش العظيم قد احاطت الآيات کلّ الجهات و القدرة کلّ البريّة ولکنّ النّاس فی رقد عجيب . " (٤) بايد از خود بپرسيم که آيا جهانيان که منظور نظر آن مظهر عنايت الهی بودند با او که خود را فدای مصالحشان فرمود چگونه معامله و چگونه مقابله نمودند و از او چگونه استقبال کردند و دعوتش را اجابت گفتند ؟ اين امر نوزاد الهی در موطن خويش با غوغا و ضوضائی روبرو شد که در تاريخ شيعه اسلام بی نظير بود ... بنا بر اظهارات مستند لرد کرزن ظلم های وارده بر آن چنان آتش بلائی بر افروخت که بيش از بيست هزار نفر از پيروان امر جديد را در اندک زمانی بخاک و خون کشيد . آن فدائيان در راه عقيده خويش سر باختند ولی ايمان نو يافته خويش را هرگز با عزّت و کامرانی و امن و امان در اين جهان فانی مبادله ننمودند ... ص ١٦ از طرف ديگر صاحبان منصب و مقام مطلقاً نسبت به اين آئين نو ظهور بی اعتناء ماندند . روحانيّون اسلام بی رحمانه با بغض و عناد مقابله اش نمودند . مردم کشوری که اين امر عظيم در آن ظاهر گشته به سخره و استهزائش گرفتند . اغلب سلاطين و رؤسائی که مورد خطاب آئين گزارش شده بودند حقير و خوارش شمردند . در کشوری که اوّل بار در آن انتشار يافته بود و از مردمی که در ميانشان ظاهر شده بود چه تهديد ها که نديد و از ديگران در بلاد دور دست که از روی حسد و عناد اصول و احکامش را تحريف نمودند وبه غلط جلوه دادند چه ها نکشيد . اينها نمونه هائی است از اعمالی که آن نسل خود پرست و خداناشناس به اين امر جديد الهی روا داشتند و بکلّی از بشارات و انذارات و نصائح حاملان پيام الهی غفلت ورزيدند ... حال ببينيم که به اهل عالم در ازاء اين اعراض و غفلت کامل چه وارد گشته و می گردد و ملاحظه کنيم که مخصوصاً طيّ سالهای اخير اوّلين قرن بهائی که مشحون از بلايا و ظلم ها و ستم های وارده بر آئين حضرت بهاءاللّه بوده چه حوادثی در صفحه روزگار پديدار گشته است . چه بسيار امپراطوری ها که نابود شد سلطنت ها که بر باد رفت سلسله ها که منقرض شد ، ص ١٧ بسياری شاهزادگان مخذول و مفتضح گرديدند ، برخی از شاهان کشته يا مسموم يا نفی بلد شدند يا در کشور خويش ذليل گشتند و معدودی نيز که مانده اند تخت و تاجشان را با سقوط شاهان ديگر بسی متزلزل و لرزان می يابند ... شکّی نيست که اگر شخص منصفی بی طرفانه به آثار مدهشه اين جريان پر انقلاب کنونی که در مدّتی نسبتاً کوتاه رخ داده بينديشد يقيناً چنين نتيجه می گيرد که صد سالی که گذشت از نظر زير و زبر شدن سلطنت ها يکی از طوفانی ترين ادوار تاريخ بشری بوده است ... سرنوشت شومی که بر تاجداران نيرومند حاکم بر امور عرفی بشر وارد آمد از عاقبت رؤسای دين که نفوذشان بر باد رفت کمتر نبود . وقايع مدهشی که منتجّ به انحلال سلطنت ها و امپراطوری ها شد تقريباً مقارن بود با فروريختن قلعه های مستحکم مؤسّسات متعصّب دينی و همان سيل خروشانی که پادشاهان و امپراطورها را از جای کند و سلسله ها را برانداخت . رهبران دينی را چه در عالم مسيحيّت و چه در عالم اسلام مبتلا کرد و حيثيّتشان را مخدوش نمود و احياناً مؤسّسات عاليه شان ص ١٨ را برانداخت و عزّت از دو طائفه سلب شد ، امراء و علماء ، حشمت شاهان مفقود شد و قدرت علماء دين نيز نابود گرديد ... هر ناظر هوشياری در می يابد که بعضی از مؤسّسات دينی بنحوی جبران ناپذير در هم شکسته اند . و شکافی که بين گروه متعصّبين و آزادی منشان اديان بوجود آمده هر دم فراخ تر می شود ، بالنّتيجه عقائد و اصولشان يا رقيق و کم رمق و يا احياناً بکلّی متروک شده است . تسلّطشان بر رفتار و سلوک افراد انسانی ضعيف گشته است و از عدّه و نفوذ روحانيّونشان کاسته است و در عين حال جبن و ريای شيوخ و وعّاظشان چه بسا که بر ملا شده است . اوقافشان در بعضی از کشورها از ميان رفته و آموزش دينيشان رو بانحطاط نهاده است . معابدشان بعضی بکلّی خراب و بعضی متروک گرديده و غفلتشان از خدا و تعاليم خدا و بيخبريشان از مقصد الهی سبب ضعفشان شده و علّت تحقير و توهينشان گشته است ... از فساد در مؤسّسات دينی که بگذريم علائم تدنّی در عالم اخلاق نيز بهمان اندازه اهميّت دارد و بر همه کس واضح و مبرهن است ... چنانکه امروز ما بهر طرف که ديده گشائيم و ص ١٩ هر چه در گفتار و کردار نسل کنونی حتّی بطور سطحی نظر نمائيم ناچار ملاحظه خواهيم کرد که مظاهر فساد و انحطاط اخلاقی در شؤون انفرادی و اجتماعی زنان و مردان اين عصر چنان آشکار است که سبب حيرت و وحشت شده . شکّ و ترديدی نيست که چون دين بعنوان نيروئی اجتماعی انحطاط پذيرفته ، ضعف مؤسّسات مذهبی که نمودار خارجی آنست سبب و باعث ايجاد چنان فساد و شرّ مهلکی گشته است . حضرت بهاءاللّه در باره دين می فرمايد : " آنست سبب بزرگ از برای نظم جهان و اطمينان من فی الامکان . سستی ارکان دين سبب قوّت جهّال و هرج و مرج است . " و در لوحی ديگر می فرمايند : " دين نوری است مبين و حصنی است متين از برای حفظ و آسايش اهل عالم چه که خشية اللّه ناس را به معروف امر و از منکر نهی می نمايد . اگر سراج دين مستور ماند هرج و مرج راه يابد . نيّر عدل و انصاف و آفتاب امن و اطمينان از نور باز مانند ... " ص ٢٠ بايد اذعان کنيم که افراد و مؤسّسات بشری امروز بچنين وضع اسف باری دچار گشته اند . حضرت بهاءاللّه در باره حسرت و اندوه بشر غافل چنين فرموده : " دو نفس ديده نمی شود که فی الحقيقه در ظاهر و باطن متّحد باشند ." " آثار نفاق موجود و مشهود و مع آنکه کلّ از برای اتّحاد و اتّفاق خلق شده اند ." در همين لوح می فرمايد : " غفلت تا کی ، اعتساف تا کی ، انقلاب و اختلاف تا کی ، فی الحقيقه ارياح يأس از جميع جهات در عبور و مرور است و انقلابات و اختلافات عالم يوماً فيوماً در تزايد . " احياء و بازگشت تعصّبات دينی و خصومات نژادی و غرور وطنی ، شواهد روز افزون خود پرستی و سوء ظنّ و خوف و تزوير و ريا ، اشاعه تروريسم و قانون شکنی و شرب مسکرات و جنايت ، داشتن عطش مفرط و کوشش حادّ و بی حدّ برای کسب مال و لذّت و شؤون ناچيز دنيوی ، تضعيف اساس خانواده ، ص ٢١ اهمال در مراقبت و انضباط اطفال از طرف والدين ، استغراق در تجمّل پرستی ، نداشتن حسّ مسئوليّت در قبال ازدواج و بالنّتيجه ازدياد طلاق ، انحطاط و انحراف در عالم هنر و موسيقی ، ملوّث شدن ادبيّات و فساد مطبوعات ، تزئيد نفوذ و فعّاليّت مروّجين انحطاط که از بسر بردن زن و مرد با هم بدون ازدواج دفاع می کنند و فلسفه برهنگی را تعليم می دهند و حياء را منسوخ و افسانه خيالی می شمارند و از قبول اينکه توليد نسل را مقصد اصلی و مقدّس ازدواج بدانند ابا دارند و دين را افيون خلق توصيف می کنند و نوع بشر را اگر بتوانند بقهقرای توحّش و هرج و مرج و بالاخره بانعدام صرف سوق می دهند ، اينها همه بظاهر ظاهر از خواصّ بارزه جامعه فاسد منحطّ اين زمانند ، جامعه ای که چاره ديگرش نيست جز آنکه يا زندگی تازه يابد يا بمرگ و نيستی دچار شود ... مبادا منظور ما بر کسی مشتبه شود و حقيقت مسلّمی که از اصول آئين حضرت بهاءاللّه است سوء تعبير گردد . هر کس که پيرو دين بهائی باشد بجان و دل معتقد است که جميع پيغمبران خدا منشأی الهی دارند ... و به وحدت اصليّهء آنان ايمان دارد ، تسلسل ظهوراتشان را تأييد می کند و مرجعيّت الهی ص ٢٢ کتب مقدّسه و ارتباطشان را به يکديگر اذعان دارد ، آمال و مقاصدشان را يکی می داند و نفوذ و قدرتشان را يکسان می شمرد پيروانشان را بالمآل با هم موافق و ملائم می بيند به شهادت قلم حضرت بهاءاللّه : " همه را در يک رضوان ساکن بينی و در يک هوا طائر و بر يک بساط جالس و بر يک کلام ناطق و بر يک امر آمر . " ديانتی که به حضرت بهاءاللّه منسوب است هرگز قصدش آن نيست که مقام پيغمبران قبل را تخفيف دهد و تعاليمشان را تحقير کند و ذرّه ای از انوار ظهوراتشان بکاهد و محبّتشان را از دل پيروانشان بزدايد و اصول شريعتشان را منسوخ سازد و کتب نازله شان را بی اعتبار نمايد و يا آمال حقّه مؤمنانشان را متوقّف کند . آئين بهائی اين نظر را مردود می شمارد که بگويند دينی از اديان آخرين ظهوری است که خداوند برای نوع انسان مقرّر فرموده چنانکه حضرت بهاءاللّه آئين خويش را نيز آخرين اديان نمی داند بلکه بر عکس نسبی بودن حقائق دينی را ترويج و تسلسل ظهورات الهيّه و تکامل تدريجی مکاشفات دينی را تأکيد فرموده است . حضرت بهاءاللّه مقصد مبارکش اينست که اساس ص ٢٣ اديان الهيّه را بسط دهد و اسرار کتب مقدّسه را مکشوف سازد . مقصد جميع اديان را يکی می داند و وظائفشان را هم آهنگ می سازد و حقائق لن يتغيّری را که در جميع اديان موجود است از نو بيان می فرمايد . تعاليم اساسيشان را از تعاليم فرعيّه و تقليديّه منفصل ساخته حقائق نازله از جانب خدا را از خرافات وارده از علماء دين جدا می نمايد و اعلان می فرمايد که بی ترديد جميع اديان متّحد شوند و جميع آمال عاليه شان تحقّق يابد ... و هم چنين حتّی لحظه ای نبايد چنين تصوّری را بخاطر راه داد که پيروان حضرت بهاءاللّه رتبه و مقام روحانيّون و رهبران دينی راتنزّل داده تحقيرشان می نمايند بلکه رهبران روحانی که اعمالشان در خور شغلشان و رفتارشان شايسته مقامشان باشد در نزد بهائيان محترمند و بشهادت قلم حضرت بهاءاللّه : " علمائی که ... فی الحقيقه به طراز علم و اخلاق مزيّنند ايشان به مثابه رأسند از برای هيکل عالم و مانند بصرند از برای امم لازال هدايت عباد به آن نفوس مقدّسه بوده و هست ... " ص ٢٤ حضرت بهاءاللّه در بيان اينکه جميع ظهورات الهيّه سبب تحوّل و ترقّی افکار بشری گشته اند چنين می فرمايد : " مقصود از هر ظهور ظهور تغيير و تبديل است در ارکان عالم سرّاً و جهراً ، ظاهراً و باطناً ، چه اگر بهيچ وجه امورات ارض تغيير نيابد ظهور مظاهر کلّيّه لغو خواهد بود . " آيا اين بيان حضرت بهاءاللّه همان نيست که حضرت مسيح خطاب به حواريّون خويش فرمود که : " هنوز بسی چيزهاست که بشما بگويم امّا حال قدرت تحمّلش را نداريد و چون روح حقّ ظاهر گردد او شما را بتمام حقيقت رهبری نمايد . " هر ناظر منصفی از اين کلام حضرت مسيح از وسعت دائره امری که حضرت بهاءاللّه ظاهر فرموده و از عظمت حيرت انگيز ندائی که اعلان فرموده با خبر می شود ... هر گاه به حقائق ومعانی عاليه امر حضرت بهاءاللّه کما هو حقّه توجّه و تعمّق نمائيم بايد که آئين بهائی را در اعلی رتبه يک ص ٢٥ کور عظيم و آخرين مرحله يک سلسله ظهوراتی قرار دهيم که بر حسب استعداد و تکامل نوع بشر يکی پس از ديگری ظاهر گرديده و کلّا مقدّمه اين ظهور اعظم بوده اند . اين ظهورات که از آدم شروع و به حضرت باب منتهی می شود همواره طريق را صاف و هموار کرده و به نهايت تأکيد حلول يوم الايّام را که ميقات ظهور موعود کلّ اعصار است بشارت داده اند ... عظمت و منزلت قوای مکنونه ذاتيه امر بهائی که در تاريخ روحانی بشری بی همتا و بی نظير و بمنزله اوج و کمال مرحله اديان جهان است چنان است که هرگز در حيطه تصوّر ما نگنجد . و تشعشع انوارش که از هزارهء پر مجد و جلال دوره شريعتش تابان است چنان درخشان است که ديده ها را خيره نمايد . و سايه ممدود شارعش بر سر پيغمبران آينده چنان گسترده است که به ادراک ما در نيايد . روح خلّاقش در کمتر از يکصد سال در جامعه پر اضطراب بشری تحوّل و انقلابی را جريان بخشيده که خِرَد را به کنه آن راهی نيست و هر چند آئين بهائی در اين مرحله مقدّماتيش دوره فترت و رشد تدريجی اش را می گذراند امّا در ص ٢٦ عين حال از طريق پيدايش و تبلور تدريجی نظم بديعش چنان تحوّل و غليانی را در حيات عمومی بشری بوجود آورده که مقدّر است اساس جامعه مغشوش و متشنّج کنونی را بلرزه افکند و حياتش را تطهير نمايد و مؤسّساتش را از نو بسازد و بجهت تازه اندازد و سرنوشت محتومش را شکل نهائی بخشد . هر صاحب بصر خالی از تعصّبی که با بشارات و انذارات همراه با طلوع و ارتفاع امر حضرت بهاءاللّه آشنا باشد اين تشنّجات و انقلابات شديد و مخرّب و خوفناک و مصيبت بار عالمگير کنونی را چگونه توجيه تواند کرد جز آنکه بگويد که آنهمه مولودِ نظم در حال تکوين جهانی حضرت بهاءاللّه است که در شأنش چنين فرمودند : " قد اضطرب النّظم من هذا النّظم الاعظم و اختلف التّرتيب بهذا البديع " (٥) آيا اين بحران و هيجان حادّی که حال بشر را احاطه نموده و در تاريخ نوع انسانی بی نظير است بچه منبع و مبدأی می توان نسبت داد جز آنکه بگوئيم که آنهمه از تأثيرات روح عظيمی است که بفرموده حضرت باب در حقائق جميع کائنات ص ٢٧ نبّاض است و جهان را بلرزه می افکند و نيرويش می دهد و نجاتش می بخشد . اين تشنّجات جامعه امروزی جهان ، اين غليان افکار جنون آسای مردمان ، اين آتش سوزان منازعات نژادی و دينی و طبقاتی ، اين غرقاب ملل ، اين سقوط پادشاهان و تجزّی امپراطوری ها و انقراض سلسله ها و هبوط مقامات دينی و انحطاط مؤسّسات معهود و قديم و گسستن رشته های عرفی و دينی که طيّ قرون و اعصار مردم دنيا را بهم پيوند می داد ، تمام شواهدی هستند که از شروع جنگ اوّل جهانی که درست قبل از طلوع عصر تکوين امر حضرت بهاءاللّه بوده ، بمنصّه ظهور و بروز رسيدند و در تمام اين شواهد اثرات تولّد عصر جديدی را می توان تشخيص داد که با پيدايش امر حضرت بهاءاللّه مقارن شد و از ندايش غفلت ورزيد و حال در بحبوحه درد زايمان وقتش رسيده است که بمدد تأثيرات روح خلّاق و صفابخش و تحوّل انگيز امر حضرت بهاءاللّه فارغ شود و بار سنگين خويش را بر زمين نهد ... خداوند متعال بتدريج و بنحوی اسرار آميز و مقاومت ناپذير به اجراء نقشه های عاليه خويش مشغول است ولی افسوس که ما امروز از ادراکش عاجزيم و فقط جهانی را در ص ٢٨ مقابل خويش می بينيم که نااميد در بند دام خويش افتاده و از ندای آسمانی که صد سال است او را بخدا می خواند غافل مانده و در عوض بصفير های خطر و صداهای جانخراشی دل بسته که او را بپرتگاه مذلّت می کشاند . مقصد خداوند چيزی جز اين نيست که از طريقی که فقط خود می داند عصر بزرگ و زريّنی را آغاز کند و جهان را از شرّ درد ورنج و جنگ و ستيز برهاند . اوضاع جهان در اين ايّام بسی تاريک است امّا آينده دورش چنان درخشان و چنان پرتو افشان است که اينک تصويرش در اين زمان بر صفحه ديدگان ما هرگز نقش نبندد . ص ٢٩ ٢ - وحدت عالم انسان افسوس که عالم بشريّت چه از لحاظ اخلاق انفرادی و چه از حيث روابط بين ملل و جامعه های منظّم چنان از راه راست منحرف گشته و چنان رنج کشيده که بهيچ وجه آنرا حتّی با مساعی و تدابير سياستمداران و زمامداران بی طرف و خوش نيّت و ساعی و فداکار نيز نمی توان نجات داد . نه طرح ها و نقشه هائی که سياستمداران والا مقام تدبير نمايند و نه مبادی و اصولی که خبرگان بلند پايه علم اقتصاد وضع کنند و نه تعاليمی که اخلاقيّون در ترويجش کوشند هيچ يک نمی تواند بالمآل اساس و شالوده متينی را تدارک بيند که بر آن بتوان آينده اين جهان آشفته را بنا نمود . هرگز اصرار و الحاح خردمندان جهان که مردمان را به بردباری و تفاهم نسبت بهم دعوت نمايند جهان را آرام نسازد و ص ٣٠ تاب و توان از دست رفته اش را باز نگرداند . هرگز طرح نقشه های کلّی و عمومی در تعاون و تعاضد بين المللی ، هر قدر وسيع و دور انديش باشد . ريشه فسادی را که موازنه جامعه کنونی را بر هم زده قلع و قمع نتواند . حتّی می توان گفت که تشکيل سازمانی برای ايجاد اتّحاد سياسی و اقتصادی جهان که اين روزها بسيار بر سر زبانهاست عاجز است تا سمّ مهلکی را که حيات اجتماعی مردم و نظم ملل را تهديد می کند نوشداروئی شود . پس ديگر چاره ای نمی ماند مگر آنکه طرح الهی را که حضرت بهاءاللّه در نهايت وضوح و بساطت در قرن نوزدهم اعلان فرموده بدل و جان بپذيريم ، طرحی که نقشه هائی را که خداوند متعال جهت حصول وحدت بشر در اين عصر و زمان ارائه فرموده در بردارد طرحی که هر يک از اجزاء مرکّبه اش قادر است در مقابل نيروهای جانکاهی مقاومت نمايد که اگر چاره نشود جسم عليل و مأيوس جامعه انسانی را بکلّی به تحليل خواهد برد . پس بشر خسته و درمانده را ديگر چه چاره ای است مگر آنکه بسوی اين هدف يعنی بسوی نظم بديع جهانی روی آورد . نظمی که اساسش الهی است و نطاقش جامع و عالم گير و اصولش ص ٣١ متّکی بر عدل و انصاف و عناصر و اجزايش بی نظير و مثيل است . اگر کسی حتّی از اهل بهاء ادّعا نمايد که دقائق نقشه عظيم حضرت بهاءاللّه را برای وحدت عالم انسانی دريافته و به کنه عظمتش پی برده گستاخی نموده و لافی بی جا زده است زيرا کوشش در تصوّر جميع امکاناتش و تقويم و تخمين فوائد آينده اش و تخيّل مجد و جلالش حتّی در اين مرحله ترقّی عالم انسانی کوشش واهی و نابهنگام است . آنچه را که امروز از آن نظم بديع دريافت توان کرد به منزله لمحه بصری بر اوّلين پرتو فجر موعود است که در ميقات مقرّر ظلمات عالم انسانی را محو و زائل سازد و در زمان حاضر آنچه از ما بر می آيد آنست که بذکر کلّيّاتی از مبادی اساسی نظم بديع حضرت بهاءاللّه مبادرت ورزيم ... هيچ عقل سليمی انکار نتواند نمود که آشوب و مصيبتی که مردم اين روزگار را احاطه کرده اکثراً نتيجه مستقيم جنگ بين الملل * و غفلت و کوته بينی طرّاحان معاهده‌صلح است ... با ------------------------------------------------------------- * اين اثر در سال ١٩٣١ صادر و اشاره به جنگ بين الملل اوّل است . ص ٣٢ تمام اين احوال درست نيست اگر بگوئيم جنگ جهانی با تمام تلفاتی که داشت و با همه تعصّباتی که بر انگيخت و با همهء داغهائی که بر جای نهاد فقط و فقط مسئول اين سرگردانی و اضطرابی می باشد که امروز هر جزء از اجزاء مدنيّت جهان را احاطه نموده ، جوهر مطلب که بايد بر آن تأکيد کنم اين است که علّت اصلی ناآرامی عصر حاضر در چيست ؟ علّت اين تشنّجات را نبايد چندان به حوادثی نسبت داد که از مقتضيات مرحله موقّت تحوّل اين جهان دائم التّغيير است بلکه علّت اصليش اين است که زمامدارانی که سرنوشت افراد و ملل را در قبضه خود داشته اند قادر نبوده اند که سيستم های اقتصادی و دستگاههای سياسی خويش را با حوائج و نيازمندی های اين عصر سريع الانتقال هم آهنگ و مطابق سازند . آيا اين بحران های پی در پی که جامعه کنونی را بلرزه می افکند در درجه اوّل بدان سبب نيست که پيشوايان و زمامداران جهان عاجز از آن بوده اند که مقتضيات اين عصر را درست تشخيص داده و يکباره خود را از افکار از پيش ساخته و عقائد دست و پاگيرشان برهانند و دستگاه حکومتشان را چنان ص ٣٣ تغيير دهند که با موازين وحدت عالم انسانی که حضرت بهاءاللّه اعلان فرموده و مقصد اصلی و غائی و وجه مميّزه آئين خويش قرار داده است تطبيق نمايد ؟ زيرا اصل وحدت عالم انسانی که سنگ بنای نظام جهان آرای حضرت بهاءاللّه است تحقّقش ممکن نيست جزآنکه طرح بديعش برای اتّحاد بشر که قبلاً بدان اشارت رفت تنفيذ شود . حضرت عبدالبهاء می‌فرمايد : " در هر ظهوری که اشراق صبح هدی شد موضوع آن اشراق امری از امور بود ... امّا در اين دور بديع و قرن جليل اساس دين اللّه و موضوع شريعت اللّه رأفت کبری و رحمت عظمی و الفت با جميع ملل و صداقت و امانت و مهربانی صميمی قلبی با جميع طوائف و نحل و اعلان وحدت عالم انسانست ... " چه اسف انگيز است سعی و کوشش باطل رهبران تشکيلات جامعه بشری که از روح اين عصر بی خبرند و می خواهند موازين عتيقه ای را که مربوط باعصاری بوده است که ص ٣٤ هر يک از ملل در حدود و ثغور خويش مستغنی از غير بوده اند منطبق با اين عصر جديد نمايند عصری که بفرموده حضرت بهاءاللّه دو راه بيش در پيش ندارد يا بايد متّحد گردد يا بسوی نيستی و نابودی قدم گذارد . لهذا در اين لحظه خطير در تاريخ جهان ، شايسته چنان است که همه رهبران عالم در تمام کشورها چه کوچک و چه بزرگ ، چه در شرق و چه در غرب ، چه غالب و چه مغلوب ، به ندای جانفزای حضرت بهاءاللّه گوش هوش فرا دارند و همّ خود را وقف اتّحاد بشر سازند و باطاعت و وفا بامر اعظمش پردازند و بی چون و چرا قيامی مردانه نمايند تا نوشداروی جان بخشی را که پزشک آسمانی برای بشر دردمند تجويز فرموده بتمام و کمال بکار برند و افکار از پيش ساخته را بکلّی بيکسو افکنند و از جميع تعصّبات ملّی دست بردارند و اين پند حضرت عبدالبهاء مبيّن منصوصش را بجان بشنوند که بيکی از صاحب منصبان عالی مقام حکومت امريکا بيان داشته و در جواب سؤالش که بچه نحو بهتر می تواند بدولت و ملّت خدمت نمايد چنين فرموده : " چنانچه در خير امريکا سعی می نمائی بايد خير خواه عموم ملل وممالک باشی و چون عالم را وطن خويش شماری بايد بکوشی که اصل ص ٣٥ حکومت فدرالی بنحوی که در حکومت امريک معمول است در ميان عموم ملل و اقوام رواج يابد . " ( ترجمه ) حضرت عبدالبهاء در رساله مدنيّه که در باره تجديد نظام آينده جهان مطالب بسيار مهمّی دارد چنين مرقوم داشته اند : " بلی تمدّن حقيقی وقتی در قطب عالم علم افرازد که چند ملوک بزرگوار بلند همّت چون آفتاب رخشنده عالم غيرت و حميّت بجهت خيريّت و سعادت عموم بشر بعزمی ثابت و رأيی راسخ قدم پيش نهاده مسأله صلح عمومی را در ميدان مشورت گذارند وبجميع وسائل و وسائط تشبّث نموده عقد انجمن دول عالم نمايند و يک معاهده قويّه و ميثاق و شروط محکمه ثابته تأسيس نمايند و اعلان نموده باتّفاق عموم هيأت بشريّه مؤکّد فرمايند . اين امر اتمّ اقوم را که فی الحقيقه سبب آسايش آفرينش است کلّ سکّان ارض مقدّس شمرده جميع قوای عالم متوجّه ثبوت و بقای اين عهد اعظم باشند . و در اين معاهده ص ٣٦ عموميّه تعيين و تحديد حدود و ثغور هر دولتی گردد وتوضيح روش و حرکت هر حکومتی شود و جميع معاهدات و مناسبات دوليّه و روابط و ضوابط مابين هيأت حکومتيّه بشريّه مقرّر و معيّن گردد و کذلک قوّه حربيّه هر حکومتی بحدّی معلوم مخصّص شود . چه اگر تدارکات محاربه و قوّه عسکريّه دولتی ازدياد يابد سبب توهّم دول سائره گردد . باری اصل مبنای اين عهد قويم را بر آن قرار دهند که اگر دولتی از دول من بعد شرطی از شروط را فسخ نمايد کلّ دول عالم بر اضمحلال او قيام نمايند بلکه هيأت بشريّه بکمال قوّت بر تدمير آن حکومت برخيزد . اگر جسم مريض عالم باين داروی اعظم موفّق گردد البتّه اعتدال کلّی کسب نموده به شفای دائمی باقی فائز گردد ... " و نيز در ادامه آن بيان می فرمايند : " بعضی اشخاص که از همم کلّيّه عالم انسان بی خبرند اين امر را بسيار مشکل بلکه محال و ممتنع شمرند . نه چنان است بلکه از فضل ص ٣٧ پروردگار و عنايت مقرّبين درگاه آفريدگار و همّت بی همتای نفوس کامله ماهره و افکار و آراء فرائد زمانه هيچ امری در وجود ممتنع و محال نبوده و نيست . همّت همّت غيرت غيرت لازم است . چه بسيار امور که در ازمنه سابقه از مقوله ممتنعات شمرده می شد که ابداً عقول تصوّر وقوع آنرا نمی نمود حال ملاحظه می نمائيم که بسيار سهل و آسان گشته . و اين امر اعظم اقوم که فی الحقيقه آفتاب انور جهان مدنيّت و سبب فوز و فلاح و راحت و نجاح کلّ است از چه جهت ممتنع و محال فرض شود و لابدّ بر اينست که عاقبت شاهد اين سعادت در انجمن عالم جلوه گر گردد . " حضرت عبدالبهاء در يکی از الواح در توضيح بيشتری راجع به اين موضوع جليل ميفرمايد : " در دوره های سابق هر چند ائتلاف حاصل گشت ولی بکلّی ائتلاف من علی الارض غير قابل بود زيرا وسائل و وسائط اتّحاد مفقود و در ميان قطعات ص ٣٨ خمسه عالم ارتباط و اتّصال معدوم . بلکه در بين امم يک قطعه نيز اجتماع و تبادل افکار معسور لهذا اجتماع جميع طوائف عالم در يک نقطه اتّحاد و اتّصال و تبادل افکار ممتنع و محال . امّا حال وسائل اتّصال بسيار و فی الحقيقه قطعات خمسهء عالم حکم يک قطعه يافته ... همچنين جميع قطعات عالم يعنی ملل و دول و مدن و قری محتاج يکديگر و از برای هيچ يک استغنای از ديگری نه زيرا روابط سياسيّه بين کلّ موجود و ارتباط تجارت و صناعت و زراعت و معارف در نهايت محکمی مشهود . لهذا اتّفاق کلّ و اتّحاد عموم ممکن الحصول و اين اسباب از معجزات اين عصر مجيد و قرن عظيم است و قرون ماضيه از آن محروم زيرا اين قرن انوار عالمی ديگر و قوّتی ديگر و نورانيّتی ديگر دارد اينست که ملاحظه می نمائی در هر روزی معجزه جديدی می نمايد و عاقبت در انجمن عالم شمع های روشنی برافروزد و مانند بارقه صبح اين نورانيّت عظيمه آثارش از افق عالم نمودار گشته . ص ٣٩ شمع اوّل وحدت سياسی است و جزئی اثری از آن ظاهر گرديده . شمع دوم وحدت آراء در امور عظيمه است آن نيز عنقريب اثرش ظاهر گردد . شمع سوم وحدت آزادی است آن نيز قطعيّاً حاصل گردد . شمع چهارم وحدت دينی است اين اصل اساس است و شاهد اين وحدت در انجمن عالم بقوّت الهيّه جلوه نمايد . شمع پنجم وحدت وطن است در اين قرن اين اتّحاد و يگانگی نيز بنهايت قوّت ظاهر شود . جميع عالم عاقبت خود را اهل وطن واحد شمارند . شمع ششم وحدت جنس است جميع من علی الارض مانند جنس واحد شوند . شمع هفتم وحدت لسان است يعنی لسانی ايجاد گردد که عموم خلق تحصيل آن نمايند و با يکديگر مکالمه کنند . اين امور که ذکر شد جميعاً قطعيّ الحصول است زيرا قوّتی ملکوتی مؤيّد آن ... " ص ٤٠ بيش از شصت سال پيش * حضرت بهاءاللّه در لوحی خطاب به ملکه ويکتوريا رؤسای ارض را چنين مخاطب فرموده اند : " تدبّروا و تکلّموا فيما يصلح به العالم و حاله ... فانظروا العالم کهيکل انسان انّه خلق صحيحا کاملاً فاعترته الامراض بالاسباب المختلفة المتغايرة و ما طابت نفسه فی يومٍ بل اشتدّ مرضه بما وقع تحت تصرّف اطبّاء غير حاذقة الّذين رکبوا مطيّة الهوی و کانوا من الهائمين و ان طاب عضو من اعضائه فی عصرٍمن الاعصار بطبيبٍ حاذقٍ بقيت اعضاء اخری فيما کان ..." (٦) و نيز در همان لوح می فرمايند : " ... انّا نراکم فی کلّ سنةٍ تزدادون مصارفکم و تحملوها علی الرّعيّة ان هذا الّا ظلم عظيم اتّقوا زفرات المظلوم و عبراته و لا تحملوا علی الرّعيّة فوق طاقتهم ... اصلحوا ذات بينکم اذاً لاتحتاجون --------------------------------------------------- * - الآن بيش از ١٠٠ سال ، لوح به ملکه ويکتوريا در حدود سال ١٨٧٠ نوشته شده . ص ٤١ بکثرة العساکر و مهمّاتهم الّا علی قدر تحفظون به ممالککم و بلدانکم ... ان اتّحدوا يا معشر الملوک به تسکن ارياح الاختلاف بينکم و تستريح الرّعيّة و من حولکم ... ان قام احد منکم علی الآخر قوموا عليه ان هذا الّا عدل مبين " (٧) آيا اين بيانات مهيمن و متين دلالت بر اين ندارد که حکومت های ملّی که اينک هر نوع آزادی عمل را بر خود روا می دانند بايد حدود و قيودی بر حاکميّت خويش بنهند تا بتوانند اوّلين قدم لازم را برای تشکيل اتّحاديّه ای از جميع ملل عالم در آينده ايّام بردارند ؟ زيرا مقتضای زمان چنين است که يک حکومت اعلای جهانی ايجاد شود که در ظلّ آن تمام ملل عالم بطيب خاطر از داشتن حقوق و اختياراتی از قبيل حقّ اعلان جنگ و حقّ وضع بعضی ماليات ها و کلّيّه حقوق مربوط به تسليحات جز آنچه برای امنيّت داخليشان لازم است صرفنظر نمايند . چنين حکومتی جهانی دارای يک قوّه مجريّه بين المللی خواهد بود که قدرت نهائی و بلامنازع خويش را بر هر عضو متمرّد و طاغی آن اتّحاديّه جهانی بکار خواهد بست . همچنين يک ص ٤٢ پارلمان جهانی خواهد داشت که انتخاب اعضايش با مردم هر يک از کشورها و با تأييد دولت هايشان خواهد بود . و نيز يک محکمه کبرای بين المللی بوجود خواهد آمد که حکمش قاطع و بر همه ممالک روا خواهد بود حتّی کشورهائی که مايل نباشند که قضايايشان به آن محکمه ارجاع گردد باز مجبور بر اطاعت از حکم صادره اش خواهند بود . در چنين جامعه جهانی جميع موانع اقتصادی بکلّی از ميان خواهد رفت . سرمايه و کار عواملی لازم و ملزوم يکديگر بشمار خواهد آمد ، تعصّبات و منازعات مذهبی بکلّی فراموش و آتش عداوت های نژادی تا ابد خاموش خواهد شد . مجموعه ای از قوانين بين المللی که محصول مشاورات نمايندگان پارلمان بين المللی است تدوين خواهد گشت که ضامن اجرايش واحدهای نيروی اتّحاديّه جهانی خواهد بود . و بالاخره يک وطن پرستی کاذب و جنگاور بيک جهان دوستی و نوع پرستی تبديل خواهد شد . اينها است رئوس کلّی و برجسته نظمی که حضرت بهاءاللّه پيش بينی و تدبير فرموده و اعلی ثمره عصری است که بتدريج رو ببلوغ نهاده است . حضرت بهاءاللّه خطاب به اهل عالم می فرمايد : " سراپرده يگانگی بلند شد بچشم بيگانگان ص ٤٣ يکديگر را مبينيد ... " " همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار ... " " عالم يک وطن محسوب و من علی الارض اهل آن ... " " ليس الفخر لمن يحبّ الوطن بل لمن يحبّ العالم ... " برای آنکه راجع به مقاصد حيات بخش آئين جهان آرای حضرت بهاءاللّه سوء تفاهمی در ميان نيايد بايد گفت که امر بهائی مقصدش هرگز آن نيست که شالوده جامعه کنونی عالم را زير و زبر نمايد بلکه هدفش آنست که بنيانش را وسعتی بيشتر بخشد و به مؤسّساتش شکل تازه ای دهد که موافق و مطابق با حوائج اين جهان دائم التّغيير باشد . شريعت و آئين حضرت بهاءاللّه با هيچ تابعيّت و سرسپردگی مشروعی تناقض ندارد و وفاداری های صادقانه را تضعيف نمی کند . مقصدش آن نيست که شعله وطن دوستی سالم و خردمندانه را در دلهای مردمان خاموش سازد ، نمی خواهد که نظام خود مختاری ملّی را که برای دفع آفت مرکزيّت افراطی در اداره امور جهان لازم است از ميان بردارد . هرگز تنوّع و تعدّد نژاد و آب و هوا و تاريخ و زبان و سنن و افکار و آدابی که مردمان و ملل جهان را از يکديگر ممتاز می کند منکر نگشته طالب تضعيفشان نمی باشد ص ٤٤ بلکه دعوتش آن است که مردم جهان وفاداری وسيعتر و آمال بلندتری را از آنچه تا بحال داشته اند برگزينند و منافع و انگيزه های ملّی را تابع مصالح يک جهان متّحد سازند و هم با مرکزيّت افراطی در اداره امور و هم با يکنواخت و يک شکل بودن عالم مخالف است . کليد رمزش شعار وحدت در تنوّع و کثرت است چنانکه حضرت عبدالبهاء می فرمايد : " ملاحظه نمائيد گلهای حدائق هر چند مختلف النّوع و متفاوت اللّون و مختلف الصّور و الاشکالند ولی چون از يک آب نوشند و از يک باد نشو و نما نمايند و از حرارت و ضياء يک شمس پرورش نمايند آن تنوّع و اختلاف سبب ازدياد جلوه و رونق يکديگر گردد ، چون جهت جامعه که نفوذ کلمة اللّه است حاصل گردد . اين اختلاف آداب و رسوم و عادات و افکار و آراء و طبايع سبب زينت عالم انسانی گردد . و هم چنين اين تنوّع و اختلاف چون تفاوت و تنوّع فطری خلقی اعضاء و اجزای انسان است سبب ظهور جمال و کمال است و چون اين اعضاء و اجزای متنوّعه در ص ٤٥ تحت نفوذ سلطان روح است و روح در جميع اعضاء و اجزاء سريان دارد و در عروق و شريان حکمران است ، اين اختلاف و تنوّع مؤيّد ائتلاف و محبّت است و اين کثرت اعظم قوّه وحدت . اگر حديقه ای را گلها و رياحين و شکوفه و ثمار و اوراق و اغصان و اشجار از يکنوع و يک لون و يک ترکيب و يک ترتيب باشد بهيچ وجه لطافتی و حلاوتی ندارد . ولکن چون از حيثيّت الوان و اوراق و ازهار و اثمار گوناگون باشد هر يکی سبب تزيين و جلوه سائر الوان گردد و حديقه انيقه شود و در نهايت لطافت و طراوت و حلاوت جلوه نمايد و هم چنين تفاوت و تنوّع افکار و اشکال و آراء و طبايع و اخلاق عالم انسانی چون در ظلّ قوّه واحده و نفوذ کلمه وحدانيّت باشد در نهايت عظمت و جمال و علويّت و کمال ظاهر و آشکار شود . اليوم جز قوّه کلّيّه کلمة اللّه که محيط بر حقائق اشياء است عقول و افکار و قلوب و ارواح عالم انسانی را در ظلّ شجره واحده جمع نتواند ... " ص ٤٦ تعاليم حضرت بهاءاللّه در وهله اولی با هر نوع فکر محدود و تنگ نظری و تعصّب مخالف است . هر گاه مرام های متداول و مطلوب و مؤسّسات ديرينه و مقبول و مفاهيم اجتماعی و عقائد مذهبی نتواند رفاه و سعادت قاطبه نوع انسان را ترويج نمايد و هر گاه نتواند حوائج و نيازهای بشری را که پيوسته بسوی تکامل متحرّک است رفع نمايد چه بهتر که آنها را بيکسو افکنيم و بطاق نسيانشان اندازيم و از زمره عقائد متروکشان شمريم زيرا جهان محکوم بقانون کون و فساد است لهذا آن قواعد و عقائد نيز از تغيير و تبديل و کون و فساد که دامن همه را می گيرد مستثنی نيست . از اين گذشته هر قانونی و هر مکتب سياسی و اقتصادی فقط برای آن خلق شده که منافع بشری را حفظ نمايد نه آنکه بشر را برای حفظ آنها فدا نمايند . نبايد اشتباه شود که اصل وحدت عالم انسانی که محور جميع تعاليم حضرت بهاءاللّه است صرفاً منبعث از اظهار احساساتی ناسنجيده و بيان اميدی مبهم و نارسا است و نبايد آنرا منحصراً ناشی از آرزوی احياء روح اخوّت بشری و خير خواهی بين مردم انگاشت و هدفش را فقط در اين دانست ص ٤٧ که بين افراد بشر و ملل و اقوام فی الجمله تعاون و تعاضدی حاصل گردد بلکه مقصدش بسيار برتر و دعويش بسيار عظيم تر از آنست که حتّی پيامبران پيشين مجاز به بيانش بوده اند . پيامش فقط متوجّه افراد نيست بلکه بروابط ضروريّه ای نيز توجّه دارد که ممالک و ملل را بهم پيوند می دهد و عضو يک خانواده بشری می نمايد و چنان نيست که فقط مرامی را اعلان کرده باشد بلکه با تشکيلات و مؤسّساتی همراه و پيوسته است که آن تشکيلات حقيقت ذاتی اصل وحدت عالم انسانی را تجسّم می بخشد وصحّت و اعتبارش را نمايان و تأثير و نفوذش را جاودان می کند . و نيز مستلزم آنست که در بنيان جامعه کنونی تغييراتی حياتی ( ارگانيک ) صورت پذيرد که شبهش را چشم عالم نديده است . اين اصل متضمّن مقابله ای دليرانه و عمومی با معيارهای پوسيده افکار و مرام های ملّی است که هر چند در زمان خود لازم و مجری بوده اند ولی حال به تقدير پروردگار جای خود را به مبانی اعتقادی تازه ای داده که اساساً با اصول عقائد سابق متفاوت و از جميع آنها برتر است . بلی اصل وحدت عالم انسانی خواهان تجديد بنيان جامعه و طالب خلع سلاح کشورهای متمدّن جهان است . جهانی که بمانند هيکلی زنده در جميع جنبه های اصلی حياتش ، در نظم سياسيش ،آمال روحانيش ، ص ٤٨ تجارت و اقتصادش ، خطّ و زبانش متّحد باشد و در عين حال کشورهای عضو آن حکومت متّحده جهانی بتوانند آزادانه خصائص ملّی خود را حفظ کنند . اصول وحدت عالم انسانی نماينده و نشانه تحقّق تکامل نوع بشر در اين جهان است . اين تکامل با حيات خانواده شروع شد و متعاقباً به اتّحاد قبيله و بعد به وحدت حکومت در يک شهر و سپس به نظام کشورهای مستقلّ ارتقاء جست . بالاخره اصل وحدت عالم انسانی که حضرت بهاءاللّه اعلان فرموده با خود اين دعوی را بکمال تأکيد همراه دارد که وصول به اين هدف عظيم که مقصد نهائی در تکامل جامعه انسانی است ، نه فقط امری است ضروری و لازم ، بلکه حتمی و يقين الوصول و قريب الوقوع است و هيچ قوّه ای نيز جز قوّه الهيّه نمی تواند تحقّق چنان مقصد اعلائی را ميسّر سازد ... کسی چه می داند شايد تحقّق چنين مفهوم و مرام بزرگی يعنی تشکيل اتّحاديّه جهانی ايجاب نمايد که بشر دچار مصائب و آلامی شود که تا کنون شبيه و نظيری نداشته است . چنانکه برای ص ٤٩ تشکيل حکومت ايالات متّحده آمريکا نيز هيچ چيز بجز آتش دامنگير و سرکش جنگ داخلی که نزديک بود جمهوری بزرگ امريکای شمالی را بکلّی نابود سازد نمی توانست کشورهای موجود آن زمان آمريکا را در لهيب خويش چنان ذوب کند و بهم جوش دهد که نه تنها بواحد های مستقلّ در يک اتّحاديّه تبديل شوند بلکه با وجود اختلافات نژاديشان بصورت يک ملّت در ظلّ يک وطن در آيند . بسيار بعيد است که چنان تحوّل اساسی و عظيم و چنان تغييرات بنيادی در جامعه آمريکا جز با بروز اضطرابات و فقط از راههای ديپلماسی يا تعليم و پرورش افکار می توانست بوجود آيد . کافی است به تاريخ خونين بشری بنگريم تا دريابيم که هيچ عاملی جز رنج و مصيبت و دردهای شديد جسمانی و معنوی نبوده است که بتواند تغييرات عظيمه را در تاريخ بشر بوجود آورد که بمنزله بزرگترين وقايع در تاريخ تمدّن بشری محسوب گردد . اين تغييرات و تحوّلات بزرگ و دامنه دار گذشته را اگر با ديده روشن‌بين بنگريم درمی يابيم که همه آنها بمنزله وسائل و وسائطی بوده اند که تحوّلات و تبدّلات پرجلال و باشکوهی را که مقدّر است در اين عصر و زمان نصيب نوع انسان گردد ص ٥٠ تدارک ديده اند . افسوس و دريغ که امروز فقط قوّهء بليّات و مصائب است که ظاهراً می تواند دوره جديدی را در طرز فکر مردم جهان آغاز نمايد . افسوس و دريغ که هيچ چيز بجز آتش سوزان امتحان و بليّات نمی تواند عوامل متضادّ و متخاصمی را که اجزاء مرکّبه تمدّن امروزه ما است چنان در هم ذوب نمايد و بهم جوش دهد که همه آنها را اجزاء مرکّبه يک اتّحاديّه جهانی آينده گرداند . اين انذار حضرت بهاءاللّه در اواخر کلمات مکنونه است که می فرمايد : " بگو ای اهل ارض براستی بدانيد که بلای ناگهانی شما را در پی است و عقاب عظيمی از عقب ... " گويا سرنوشت فوری و غم انگيز بشر چنين است که تا از کوره سوزان مشقّات و بليّات پاک و آماده بيرون نيايد ، هرگز در قلوب رهبران جهان احساس مسؤوليّتی که لازمه اين عصر نوظهور است القاء نخواهد شد . دو باره به اين بيان حضرت بهاءاللّه اشاره می کنم که ص ٥١ می فرمايد : " اذا تمّت الميقات يظهر بغتة ما ترتعد به فرائص العالم ... " (٨) در خاتمه مقال بايد بگويم که دعوت وحدت عالم انسانی را که اسّ اساس سلطنت روحانی عمومی حضرت بهاءاللّه است هرگز نبايد با آنچه گذشتگان از روی خيرانديشی و خوش باوری گفته اند مشابه دانست . دعوت حضرت بهاءاللّه صرفاً ندائی نيست که در زير زنجير اسارت در مقابل دو سلطان مستبدّ مقتدر شرق يکّه و تنها و بی نصير و ظهير اعلان فرمود بلکه دعوتش هم شامل انذار و اخطاری است و هم حاوی مژده و بشارتی : اخطار به اينکه نجات اين جهان محنت زده تنها در اجابت آن دعوت ميسّر گردد و بشارت به اينکه تحقّقش بزودی در اين عالم امکان بوقوع خواهد پيوست . آن ندای وحدت عالم انسانی در وقتی مرتفع شد که در هيچ کجای عالم کسی جدّاً بدان نمی انديشيد ، امّا چون حضرت بهاءاللّه بقوّه آسمانی در آن ندا روحی جديد دميد روز بروز ص ٥٢ قوّت گرفت و چنان که حال مشاهده می کنيم که هر روز عدّه بيشتری از خردمندان جهان نه تنها آن وحدت را ممکن الحصول می شمارند بلکه آنرا لازم و نتيجه عوامل و قوائی می بينند که امروز در جهان در کار است . يقين است که جهان امروز که از اثر پيشرفت بسيار سريع علوم مادّی و از توسعه عمومی صناعت و تجارت به هيکل زنده واحد پيچيده ای تبديل گشته در ورطه تمدّن مادّی زير فشار قوای اقتصادی دست و پا می زند . يقين است در چنين جهانی بايد حقايق مکنونه در هويّت اديان سابقه با زبانی گويا که مطابق و مناسب حوائج اين زمان است بيان شود . و چه ندائی گوياتر از ندای حضرت بهاءاللّه مظهر الهی در اين زمان ، قادر است که هيأت اجتماعيّه را ديگرگون کند . اين همان ندائی است که قلوب مردمانی را که بظاهر مختلف و آشتی ناپذير بودند در ظلّ خود التيام بخشيد و تلفيق نمود و در زمره پيروانش در تمام جهان در آورد . ص ٥٣ هيچ کس جز معدودی نمی تواند منکر اين حقيقت باشد که وحدت عالم انسانی ، يعنی اين مفهوم پر قدرت عظيم ، بسرعت در اذهان مردم جوانه می زند و در حمايتش صدای مردمان از هر طرف بلندتر می گردد و خواصّ برجسته اش در وجدان زمامداران تبلور و تجسّمی بيشتر می گيرد . هيچ کس جز آنکه قلبش را زنگار تعصّب گرفته نمی تواند منکر گردد که آن مفهوم عظيم وحدت عالم انسانی در مراحل ابتدائی و ساده اش هم اکنون در قالب تشکيلات جهانی پيروان حضرت بهاءاللّه تجسّم يافته است ... ص ٥٤ ص ٥٥ ٣ - طرح و نمونه جامعه آينده بسيارند نفوسی که می دانند حضرت بهاءاللّه روحی تازه در اين عالم دميده است که بدرجات مختلف ، هم مستقيماً در مجهودات پيروان جانفشانش ظاهر و نمايان است و هم بطور غير مستقيم در قالب برخی از مؤسّسات عامّ المنفعه نوع پرستانه ديگر هويدا و آشکار . و اين روح قدسی چنانکه بايد و شايد در عالم امکان تأثير و نفوذ نتواند داشت مگر آنکه در قالب نظمی مشهود تجسّم يابد . نظمی که بنام مبارکش و با اصول تعاليمش مربوط باشد ، نظمی که بر وفق حدود و احکامش عمل نمايد . اينست که حضرت بهاءاللّه در کتاب اقدس و حضرت عبدالبهاء در الواح وصايا که مؤيّد و متمّم و ملازم کتاب اقدس است اصول کلّی و عناصر اساسی جامعه بهائی را بنحوی بيان فرموده اند که احدی منکر آن نتواند شد . و بر اساس اين اصول تشکيلاتی خدا داده است که آئين حضرت بهاءاللّه يعنی سفينه نجات عالم انسانی بايد تشکّل و تجسّم پذيرد و بر همان اساس است که جميع مواهب آينده نوع انسان تحقّق می يابد و قدرت ص ٥٦ شکست ناپذير امر بهائی استوار می گردد . بايد دانست که حضرت بهاءاللّه فقط روحی جديد در کالبد بيجان عالم امکان ندميده و فقط کلّيّاتی را از اصول عمومی بيان ننموده و فقط فلسفه مخصوصی را هر چند رسا و توانا و عالمگير باشد بعالم عرضه نفرموده است . بلکه علاوه بر آنها حضرت بهاءاللّه و بعد از ايشان حضرت عبدالبهاء بر خلاف ظهورات گذشته يک سلسله قوانينی را وضع و مؤسّسات مشخّصی را ايجاد کرده و آنچه را که لازمه تأسيس يک مجتمع منظّم الهی است بيان فرموده اند و مقدّر است که نمونه جامعه آينده و اعلی وسيله برای تأسيس صلح اعظم و يگانه سازمان جهت تحقّق اتّحاد بنی آدم و اعلان حکومت عدل و داد در اين جهان باشد ... چه نيکو است که رهبران اديان و مروّجان فرضيّه های سياسی و رؤسای جوامع انسانی که حال با حيرت و دهشت شاهد ورشکستگی آراء و تجزّی ساخته های خويشند چشم بر ظهور حضرت بهاءاللّه گشايند و به نظم جهان آرائی که در تعاليمش مندرج است بينديشند و دريابند که چگونه متدرّجاً رشد می کند و از ميان هرج و مرج و آشوب تمدّن کنونی سر ص ٥٧ ببالا می کشد ، و در اين انديشه نبايد آنی در باره اصل و اعتبار و کيفيّت مؤسّسات و تشکيلات بهائی که اهل بهاء به بنايش مشغولند ادنی دغدغه خاطر و شکّ و شبهه ای نمايند زيرا همه در گنجينه تعاليم و آثار بهائی موجود و مذکور است و هرگز دخالت های بيجا و تفسير های غير مجاز در آن آثار راه نيافته است ... قوای نافذه ساريه ای که معجزه آسا از دو ظهور مستقلّ و متعاقب صادر گرديده حال بتدريج در مقابل ديدگان ما توسّط حاميان برگزيده امر سريع الانتشار بهائی نظم و ترتيب می گيرد و ضبط و ربط می پذيرد . آن قوای نافذه حال متدرّجاً در مؤسّسات و تشکيلاتی تبلور می يابند که اهل بهاء در کار تأسيسش بوده با عمل جاودانش می کنند و اين مؤسّسات است که در آينده ايّام بعنوان امتياز و جلال اين عصر شمرده خواهد شد ... سعی در مقايسه اين نظم فريد و خداداد بهائی با ساير نظامات متنوّعی که فکر بشری در ادوار مختلف تاريخ برای اداره تشکيلاتش ساخته کوششی بيجا و نشانه آن است که ما چنانکه بايد و شايد بشأن و منزلت اين نظم بديع و آفريننده جليلش ص ٥٨ پی نبرده‌ايم ، زيرا چگونه می توانيم از اين نکته غافل باشيم که اين نظم بديع همانا الگو و طرح مدنيّت الهيّه ای است که شريعت غرّای حضرت بهاءاللّه بوجود آورده و مقدّر است در جهان تأسيس شود . هيچ يک از نظامات و اسلوب های مختلف و دائم التّغيير اداره امور بشری چه در گذشته و چه در حال چه شرقی و چه غربی معيار و محک درستی در دست ندارد که بتواند قدرت نظم بهائی را بسنجد يا فضيلت مکنونه اش را دريابد و يا استحکام اساسش را قياس نمايد . جامعه متّحده بهائی آينده که يگانه قالبش همين نظم وسيع اداری بهائی است نظراً و عملاً در تمام تاريخ مؤسّسات سياسی بشری بی نظير است و هم چنين در تاريخ هيچ يک از اديان معتبر عالم شبيهش را نمی توان يافت ، هيچ شکلی از حکومت های دموکراسی يا حکومت مطلقه يا استبدادی چه سلطنتی و چه جمهوری هيچ نظام و هيچ طرح ميانه ای نظير نظم اشرافی و هيچ يک از انواع معلوم حکومت های دينی از قبيل حکومت عبرانی يا سازمانهای متنوّع کليسای مسيحی يا امامت و خلافت ، هيچ يک با نظم اداری بهائی که دست ماهر معمار کاملش طرح فرموده قابل قياس و سنجش نيستند . ص ٥٩ البتّه اين نظم نوزاد اداری در ترکيب خويش عناصری چند از هر سه نوع حکومت های عرفی معروف را در بر دارد ولی هرگز نه تنها تطابق عينی با هيچ يک از آنها ندارد بلکه از عيوب و نقائص ذاتی آنها نيز مبرّی است . نظم اداری بهائی جميع حقائق سليمه ای که در هر يک از آن نظام ها موجود است با هم تلفيق و ترکيب کرده بدون آنکه از حقائق خدادادی که اسّ اساس آن نظم است سر موئی بکاهد و اين امری است که هيچ يک از نظم های بشری هرگز از عهده اش بر نيامده اند . نظم اداری بهائی را بهيچ وجه نبايد صرفاً نظمی دموکراسی پنداشت زيرا شرط اصلی دموکراسی های عالم اينست که متّکی بر اراده ملّت باشند . امّا چنين شرطی در امر بهائی نيست زيرا بنا به بيان صريح حضرت بهاءاللّه اعضاء بيت العدل اعظم در تمشيت اداره امر اللّه و در اجرای وظيفه خويش که تشريع قوانينی متمّم احکام کتاب اقدس باشد هرگز مسؤول مردمی که ايشانرا به نمايندگی خويش برگزيده اند نمی باشند و هرگز محکوم و تحت تأثير احساسات و افکار عمومی حتّی معتقدات جمهور مؤمنين وحتّی منتخبين خويش نيستند بلکه ص ٦٠ همواره در اجراء وظايفشان توجّه بدرگاه پروردگار کرده اند و از حکم وجدان خويش تبعيّت می نمايند و بر ايشان فرض و واجب است خود را با اوضاع و احوال جامعه کاملاً آشنا سازند و بی طرفانه در ضمير خويش صحّت و سقم هر يک از قضايای مرجوعه را بدقّت رسيدگی نمايند امّا در جميع احوال حقّ مسلّم اتّخاذ تصميم با آزادی کامل را همواره برای خويش محفوظ می دارند . و اين بيان مبارک حضرت بهاءاللّه که می فرمايد خداوند " يلهمهم ما يشاء " ضامن اعتماد و اطمينان خاطر آنان است . اعضاء بيت العدل هستند که بسرچشمه حيات و حافظ نهائی اين امر الهی که عبارت از هدايات و الهامات يزدانی است مرتبطند . امّا کسانی که مستقيماً يا غير مستقيم اعضاء بيت العدل را انتخاب می نمايند دارای چنين موهبتی نيستند . و نيز نمی توان گفت که نظم بديع حضرت بهاءاللّه حکومت استبدادی صرف است يا تقليدی از حکومت مطلق العنان دينی از قبيل امامت يا حکومت پاپ و غيرهاست . و برهان واضحش اينست که حقّ تشريع فرامين و احکام غير منصوص منحصراً بر عهده نمايندگان منتخب اهل بهاست که بانتخاب بين المللی معيّن شده اند و اين حقّ حياتی را وليّ امراللّه و هيچ ص ٦١ مؤسّسه ديگری نمی تواند غصب کرده به حريم مقدّسش تجاوز نمايد . الغاء حرفه کشيشی و شعائر آن از قبيل غسل تعميد و عشاء ربّانی و اقرار به معاصی و نيز ايجاد قوانينی که انتخاب اعضاء بيوت عدل را در حدّ محلّی و ملّی و بين المللی توسّط رأی عامّه مردم معيّن نمايد و منسوخ شدن کامل سلطه و اختيار طبقه روحانيّون با امتيازات و فسادها ومضرّات بورکراسی که همراه آن است شواهد ديگری بر اين دعوی است که نظم اداری بهائی جنبه استبدادی ندارد بلکه در اداره امور بروشهای دموکراسی بيشتر متمايل است . هم چنين نظم منسوب به حضرت بهاءاللّه را نمی توان با هيچ نظام حکومت اشرافی مطابق دانست زيرا اگر چه از طرفی نظم بهائی اصل وراثت را معتبر می داند و به وليّ امراللّه وظيفه تبيين تعاليم بهائی را تفويض می کند امّا از طرف ديگر شروط و تدابيری را برای انتخاب مستقيم و آزاد هيأتی را از طرف جمهور مؤمنان که عالی ترين هيأت امر بهائی است تعبيه ديده است . با آنکه نظم اداری بهائی بهيچ يک از نظام های موجود ص ٦٢ جهان عيناً شبيه نيست امّا در عين حال عناصر صالحه همه آنها را در قالب خويش ريخته آنها را با خويش ملايم ساخته و تحليل داده است . مثلاً سلطه و اختيار موروثی که به وليّ امراللّه مفوّض گشته ، وظايف حياتی و اساسی که به بيت العدل اعظم واگذار شده ، مقرّراتی که برای انتخاب دموکراتيک نمايندگان جامعه مؤمنان وضع گرديده ، همه مبيّن اين حقيقت است که ترکيب اين نظم آسمانی با هيچ يک از حکومت هائی که در آثار ارسطو مسطور است شباهت ندارد امّا عناصر صالحه ای را که هر يک از آن حکومت ها دارا هستند با حقائق روحانيّه ای که اساس نظم بهائی است ممزوج ساخته بدون آنکه عيوب و نقائص موجود در هر يک از آن نظم ها را پذيرفته باشد . و چنين نظمی هر قدر امتداد يابد و هر چند دامنه اش وسعت يابد هرگز به انواع حکومت های مطلقه و فرمانروائی اعيان يا عوام فريبان انحطاط نخواهد يافت زيرا اين عوامل فساد متعلّق به دستگاههای ساخته بشری و مؤسّسات معيوب سياسی است نه نظم الهی ... هر قدر اصل و منشأ بنيان عظيم اين نظم اداری ممتاز و وجوه مميّزه اش بی نظير باشد اهميّت وقايعی که مقارن با ايجادش بوده و مراحل مقدّماتی تکاملش را نمايان ساخته کمتر از آن ص ٦٣ نيست . چه شورانگيز است و چه عبرت خيز که می بينيم نظم بديع بهائی در دوره نوباوگی اش چگونه آهسته و پيوسته به پيش می رود و قوّت می گيرد و بر عکس ، مؤسّسات پوسيده و فرسوده دينی و عرفی بر اثر قوای مخرّبه کوبنده ای که بر آنها تاخته رو بتجزيه و اضمحلال نهاده است . قوای حياتی و نشاطی که مؤسّسات زنده اين نظم بزرگ و دائم الاتّساع بهائی از خود نمودار ساخته اند ، شجاعت و شهامتی که پيروان جانفشانش با عزمی راسخ در راه غلبه بر موانع عظيمه متقابله مبذول داشته اند ، آتش جذبه و شوق جاودانی که در قلوب مروّجينش فروزان است ، عظمت و فداکاری هائی که قهرمانان سازنده اش بدان فائز گشته اند ، روشن بينی وسيع ، اميد شديد ، سرور وافر ، آسايش خاطر ، پاکی عمل و انظباط تامّ ، اتّحاد کامل و تعاضد خلل ناپذيری که مدافعان شجيعش از خود ظاهر ساخته اند ، قدرتی که روح نبّاضش در جذب عناصر مختلفه متقابله و تطهير آن عناصر از جميع انواع تعصّبات و امتزاجشان در بنيان رفيع آن نظم جهان آرا داشته تمام اينها بر قوّه بسيار عظيمی شهادت می دهد که جامعه مأيوس و متزلزل کنونی عالم بدان بی اعتنا نتواند بود و انکارش نتواند کرد . ص ٦٤ اين شواهد عاليه از روح نبّاضی را که در هيکل امر حضرت بهاءاللّه ساری است ملاحظه نمائيد و آنرا با ناله و فرياد و اوهام و ياوه ها و تلخی ها و تعصّبات و نفاق و دشمنی و اختلاف و تشتّت اين عالم رنجور و پر هرج و مرج قياس نمائيد و به خوف و هراسی که رهبران جهان را معذّب ساخته و سياسيّون سرگردان و نابينايش را از کار انداخته نظر کنيد تا دريابيد که اين آشوب و اين فساد و اين بی ايمانی که حال ارکان مدنيّت رو به اضمحلال کنونی را می خورد فی الحقيقه چقدر موحش است چه اندازه دهشت انگيز است . آيا نمی توان گفت که اين جريان مداوم فسادی را که با چنين شدّت در جميع دوائر فعّاليت ها و افکار بشری رسوخ نموده لازمه دست قدرت حضرت بهاءاللّه است ؟ آيا اين وقايع عظيم که ... چنين جميع قطعات بسيط زمين را فرا گرفته همانا علائم هشدار دهنده ای نيستند که هم مبيّن درد و عذاب مدنيّتی در حال تجزيه است و هم مبشّر درد تولّد يک نظم بديع جهانی يعنی سفينه نجات انسانی است که از ميان خرابه های آن مدنيّت از هم پاشيده بپا خواهد خاست ؟ ص ٦٥ ٤ - جامعه متّحده عالم انسانی ملاحظه فرمائيد که بين شواهد مکرّر و مستمرّ تحکيم اساس نظم اداری امر اللّه و قوای مخرّب مهاجم بر ارکان جامعه ای که درد تولّد نظم نوزادی را می کشد چه تضادّ واضح و آشکاری وجود دارد . هيچ ناظر منصفی نيست که شهادت ندهد که هم در داخل جامعه بهائی و هم در خارج آن قرائن و علائمی روزافزون موجود است که به نحوی شگفت انگيز بشارت می دهند که زمان تولّد نظمی جهانی فرا رسيده است ، نظمی که چون تأسيس يابد خود طلايه عصر زرّين بهائی است