Wednesday, April 27, 2005

استدلال های بهایی

با عرض ادب به شما خوانندگان گرامی‌.مطالبی‌ که در زیر میخوانید دقیقا برگرفته شده از وبلاگ استدلال های بهایی‌ در پرشین بلاگ می‌باشد که مدتی‌ پیش فیلتر شد و چون دیدم که اون دوست وبلاگ نویس برای گرداوری این مطالب زحمت کشیدند و از طرفی‌ نتونستم با خودشون تماس بگیرم ،برای حفظ زحمت دوست عزیز آقا شهرام تصمیم گرفتم اون ها را اینجا درج کنم با تشکر . کوی دوست
انتظار
چه طبقه ای هميشه اول مانع و صد راه مردم براي شناخت موعود خود بودند؟

آیا علمای تورات یهودیان راتشویق کردند که به ندای حضرت عیسی توجه کنند یا برعکس سبب گمراهی انها شدند؟
آیا علمای انجیل مسیحیان را تشویق کردند که به ندای حضرت محمد توجه کنند یا برعکس سبب گمراهی انها شدن
آیا علمای اسلا م مسلمانان را تشویق کردند که به ندای حضرت بهاءالله توجه کنند یا برعکس سبب دوری آنان شدن؟
نتیجه دشمنی علمای یهود چه بود هر چند حضرت عیسی را مانند یک مجرم به صلیب کشیدن ایا موفق شدن جلوی انتشار دیانت مسیحی را بگیرند؟
نتیجه دشمنی قبایل بت پرست و اعراض علمای بر ضد حضرت محمد چه بود؟ هر چندبسیاری از مسلمانان وائمه اطهار شهید شدن ایا انها موفق شدند جلوی انتشار دیانت اسلام را بگیرند ؟
در ابتدای ظهور دیانت بابی به دستور حکومت قاجار و فتوای علما نزدیک به بیست هزار نفر ازپیروان حضرت اعلى شهيد شدن و حضرت اعلى را هم با هفتصد و پنجاه گلوله به شهادت رساندن و حضرت بهاءالله را پس ازچها ماه حبس در سیاه چال تهران از ایران تبعید کردن ايا انها موفق شدن جلوي انتشاردیانت بهایی را بگیرند؟

حضرت بها الله میفرمایند: نار حكمت الهيه از آب عنصري افسرده نشود وسراج قدرت ربانيه از بادهاي مخالف خاموشى نپزیرد بلكه در اين مقام ماء سبب اشتعال شود و باد علت حفظ لو انتم بالبصر الحديد تنظرون و في رضي الله تسلكون ايقان ص9

چرا علمای ادیان پیروان خود را گمراه کردن؟
حضرت بهاالله ميفرمايند:
سبب صد عباد و منع ایشان از شاطی بحر احدیه علمای عصر بوده اند که زمام ان مردم در کف کفایت ایشان بود و ایشان هم بعضی نظر بحب ریاست و بعضی از عدم علم و معرفت ناس را منع مینمودند چنانچه همه انبیاء باذن و اجازه علمای عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند (ايقان ص 12)

باوجود اینکه اصول دین تحقیقی است نه تقلیدی باز هم عموم مردم رد و قبول خود را متعلق برد و قبول علماء خود می دانند مثلاً اکثر مسلمانان میگویند اگر دیانت بهائی حق است چرا علمای ما متفقاً قبول نمی کنند؟و در نظرشان علماء ایشان درآخرین درجات امانت و دیانت و پرهیزگاری هستند و به همین علت سالها است که علماء مردم چشم و گوش بسته را گمراه کرده میکنند و خواهند کرد.
خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
لازم به توضیح است که در اولین سالهای ظهور حضرت اعلی و حضرت بهاءالله علمای با انصافی هم بودند که پس از تحری حقیقت در جرگه مومنین در آمدند و اکثرا هم در راه مولایشان شربت شهادت نوشیدن.
آیا برای کشف حقیقت باید اول به عقل و خرد متکی بود یا اینکه کورکورانه هر چه از علمای خود شنیدیم همان را تقلید کنیم ؟
برای اینکه در باره حقیقت دین به تحقیق بپردازیم باید دارای چه شرایطی باشیم؟
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
و چون این مقام تحری حقیقت است و جستجوی واقع, مقامی است که تشنه جان سوخته آرزوی آب حیات نماید , ماهی مضطرب بدریا رسد ، مریض طبیب حقیقی جوید و بشفای الهی فائز شود قافله گمگشته براه حق پی برد و کشتی سرگشته و حیران بساحل نجات رسد لهذا طالب باید متصف بچند صفات باشد اولاً باید که منصف باشد و منقطع از ماسوی الله و قلبش بکلی بافق اعلی توجه کند و از اسیری نفس و هوی نجات یابد زیرا اینها همه مانع است و از ین گذشته تحمل هر بلائی لازم است و باید در نهایت تقدیس و تنزیه باشد و از حب و بغض جمیع ملل عالم بگذردچه که یحتمل حبش بجهتی مانع از تحقیق جهت دیگر شودو همچنین بغض بجهتی شاید مانع از کشف حقیقت آن شود این مقام طلب است طالب باید باین اخلاق و اطوار باشد و تا باین مقام نیاید ممکن نیست
که بشمس حقیقت پی برد. امر و خلق ج1 ص 25
بهترين و آخرين
علمای جمیع ادیان میگویند که دیانت انها بهترین کاملترین و اخرین دین است
ایا دانش و علم عالم انسانی به نقطه پایان رسیده است؟
آیا فکر و قوه خلاقه انسان به نقطه پایان رسیده است؟
آیا پایان ظهور ادیان به پیشرفت علم کمک میکند ؟
آیا پایان ظهور ادیان به ما کمک میکند تا زندگی بهتر داشته باشیم؟
آیا پایان ظهور ادیان به ما کمک میکند که از علم خدا بیشتربهره ببریم؟
آیا عقل و منطق بشری پایان ظهور ادیان را بنفع عالم انسانی میداند؟

مثلا علماء انجيل ميگویند آیه ای در انجیل است که ( آسمان و زمین از بین خواهند رفت اما سخنان پسر انسان هرگز از بین نخواهد رفت) . به همین دلیل میگویند اگر قرار باشد دین دیگری بیاید باید مروج انجیل باشد و چون حضرت محمد بسیاری از احکام انجیل را تغییر
داد از جمله روز تعطیل را از یکشنبه به جمعه تغییر داده است پس حضرت محمد از طرف خدا نیست
مسلمانان در جواب این آیه چه میگویند ؟
آیا میگویند انجیل هم مثل تورات تحریف شده و چنین ایه ای در انجیل نبوده و علمای انجیل از خودشان در اورده اند؟
آیا انجیل قبل از ظهورحضرت محمد تحریف شد یا بعد ؟
اگر بعد از ظهور حضرت محمد یعنی در حدود ششصد سال بعد از میلاد مسیح در ان زمان اکثر مردم قاره اروپا مسیحی و یهودی بودن و آنان مومن به کتاب خود چه کسی یا چه کسانی و چطور توانستند جمیع نسخه های کتاب مقدس را از سراسر قاره بلکه از سراسر عالم جمع کنند؟
آیا کتاب عهد قدیم و عهد جدید در سراسر عالم فقط چند نسخه بود و سایر مسیحیان بدون کتاب بودن؟
قبل از ظهور دیانت اسلام دین حق نزد خدا دیانت مسیحی بود اگر فرض بگیریم انجیل از همان ابتدا تحریف شد مومنین به حضرت عیسی بعد از وفات در آن جهان بر حسب احکام کدام کتاب محاسبه میشدند؟
ایا این عدل خدا است که مسیحیان را مجازات یا مکافات کند بر آنچه که در کتابشان اضافه شده و در اصل نبوده یا آنچه که از کتابشان حذف شده و در اصل بوده
حضرت بهاالله میفرمایند...بعضی میگویند که علمای یهود و نصاری آیاتی را که در وصف طلعت محمدیه بود ازکتاب محو نمودند و مخالف ان را ثبت کردند این قول نهایت بی معنی و بی اصل است ایا میشود کسی که معتقد بکتابی گشته و من عندالله دانسته ان را محو نماید و از این گذشته تورات در همه روی ارض بود منحصر بمکه و مدینه نبود که بتوانند تغییر دهند و یا تبدیل نمایند بلکه مقصود از تحریف همین است که الیوم جمیع علمای فرقان بان مشغولند و ان تفسیر و معنی نمودن کتاب است بر هوی و میل خود. (ایقان 67
علمای اسلام هم میگویند که دینشان آخرین کاملترین و بهترین است زیرا در سوره الاحزاب امده است : (ماکان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسل الله و خاتم النبیین ) علمای اسلام بر اساس این آیه تفسیر کرده اند که حضرت محمد آخرین پیغمبر است. همچنین در سوره ال عمران آمده است : ( و من یتبع غیر اسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین ) وتفسیر کرده اند که بجز اسلام دین دیگری نزد خدا قابل قبول نیست. و در سوره المائده
امده است (الیوم اکملت لکم دینکم...) و تفسیر کرده اند که دین اسلام کامل است و احتیاجی
به دین دیگری نیست بر اساس بیانات حضرت بها الله علمای اسلام در معنی این ایات تحریف کرده اند

در تفسير آیه(رسل الله و خاتم النبیین) حضرت محمد خاتم نبی است نه رسول و رسول کسی است که دارای کتاب و دین مستقل است مثل حضرت موسی عیسی و محمد اما نبی فقط مروج دین است مثل انبیا بنی اسرائیل و چون رسول هم مروج است پس رسول دارای مقام نبی هم هست اما نبی دارای مقام رسول نیست پس نبی نمیاید اما رسول میاید. و برای اینکه مشخص شود که نبی با رسول فرق میکند در سوره حج ایه 51 آمده است (و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی ...)جدا شدن این دو کلمه در کنار هم دلیلی است واضح که معنی این دو با هم فرق میکنددر معنی ایه ( من یتبع غیر اسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین ) در تمام مدت دوره اسلام هر کس غیر اسلام دین دیگری داشت نزد خدا قابل قبول نبود همانطور که قبل از اسلام در دوره حضرت مسیح هر کس مسیحی نبود نزد خدا قابل قبول نبود
در تفسير ایه ( الیوم اکملت لکم دینکم...) احکام دیانت اسلام یک شبه نازل نشد بلکه بتدریج نازل شده است در مدت 23 سال و این ایه در حجه الوداع نازل شد و بعد از 81 روز حضرت محمد از این عالم رحلت فرمودن شرح این آیه مثل معلم کلاس سوم است که پس از تدریس کامل کتاب به شاگردان کلاس سوم بگوید امروز درس شما کامل شد
آیا این به ان معنی است که دیگر کلاس چهارمی وجود ندارد؟
ادیان نیز مانند کلاس درس دوره ای دارنددوری دیانت یهودی از ظهور حضرت موسی بود تا ظهور حضرت عیسی و دوری دیانت مسیحی از ظهور حضرت عیسی بود تا ظهور حضرت محمد و دوری دیانت اسلام از ظهور حضرت محمد بود تا ظهور حضرت اعلی و این ادیان برای دوری خودش کامل بوده است و کاملا مناسب با مقتضیات آن زمان معنی آیه انجیل هم همین است یعنی احکام حضرت عیسی در دوری خودش کاملا مناسب بود وعوض نشد اما پس از انتهای دورای دیانت مسیحی چون بعضی از ان احکام در زمان حضرت محمد مناسب مقتضیات زمان نبود عوض شد حضرت بها الله نیز بعضی ازاحکام دیانت اسلام که مناسب مقتضیات این زمان نیست عوض کردن مثل در آوردن چشم بریدن دست و پا در جهت مخالف یکدیگر (. نباید فراموش کرد که در زمان حضرت محمد مانند امروز پلیس و دادگاه زندان نبود و اکثر قبایل در توحش ، و همین احکام شدید داروی درمان مناسب برای آن روزگار بود اما امروزه بسیاری بر این باورند که حبس ابد همراه با اعمال شاقه برای مجرم محکوم به اعدام مناسب تر است . چه بسیار انسانهای که پس از اعدام بیگناهیشان ثابت شد وهمچنین حضرت بهاءالله احکامی که مناسب این زمان است برای سعادت عالم انسانی آورده اند که اساس آن وحدت عالم انسانی است .در زمانهای گذشته بعلت عدم ارتباط قارات بیکدیگر و نبودن وسایل ارتباط جمعی اعلان وحدت عالم انسانی مناسب مقتضیات ان زمان نبود
حضرت عبدالبهاء میفرمایند
وجود عالم مانند انسانست و انبیا و رسل الهی طبیبان حاذق شخص انسانی بر حالت واحد ه نماند امراض مختلفه عارض گردد و هر مرضی را علاجی مخصوص پس طبیب حاذق هر علل و مرضرا معالجه واحده ننماید بلکه بمقتضای اختلاف امراض و احوال ادویه و علاج را تغییر دهد زیرا بر این شخص مرض هائل از حرارت عارض بود فلابد طبیب حاذق ادویه بارده داد و چون وقتی دیگر مزاج این شخص منقلب شد حرارت ببرودت تبدیل گشت لابد طبیب حاذق ادویه بارده را نسخ نمود و ادویه حاره تجویز نمود و این تغییر و تبدیل از مقتضای حال مریض است ... ملاحظه نمائید ایا شریعت تورات در این عصر و زمان ممکن الاجراست لا و الله بلکه مستحیل و محالست پس لابد خداوند متعال ان شریعت را در زمان مسیح نسخ فرمود( مفاوضات ص 72 در قران آیات زیادی است که برعکس آنچه علمای اسلام می گویند به آمدن رسولان در آینده خبر میدهد از جمله این آیه یا بنی آدم اما یاتینکم رسل منکم یقصون علیکم ایتی فمن اتقی و اصلح فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون عراف34
ای پسران آدم قطعیاً در آینده رسولانی میاینداما علمای اسلام میگویند که این آیه برای هابیل و قابیل پسران آدم است و ربطی بما ندارد
آیا ما بر حسب نظریه داروین بنی حیوان هستیم ؟
جالب تر این است که در همین سوره چند ایه( اعراف30 ) بالاتر آمده است یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد وکلوا و اشربواو لا تسرفو انه لایحب المسرفین
و این مشخص است که این آیات برای هابیل و قابیل نیست
ودر ایه الاسراء آیه 76سنه من قد ارسلنا قبلک من رسلناو لا تجد لسنتنا تحویلاً
که معنی آن این است که خدا میگوید سنه من این بوده که قبل از تو رسل مبعوث کند و سنت خدا عوض نمیشودعلمای اسلام میگویند خداوند عالم ودانا در سنتشان تجدید نظر فرموده اند

حضرت بهاءالله میفرماینددر جمیع اعهاد و ازمان انبیاء و اولیاء با قوت ربانی و قدرت صمدانی در میان ناس ظاهر گشته و عقل سلیم هرگز راضی نشود که نظر ببعضی کلمات که معانی آنرا ادراک ننموده این باب هدایت را مسدود انگارد و از برای این شموس و انوار ابتدائی و انتهائی تعقل نماید زیرا که فیضی اعظم ازین فیض کلیه نبوده و رحمتی اکبر ازین رحمت منبسطه الهیه نخواهد بود و شکی نیست که اگر در یک آن عنایت و فیض او از عالم منقطع شود البته معدوم گردد لهذا لم یزل ابواب رحمت حق بر وجه کون و امکان مفتوح بوده و لایزال امطار عنایت و مکرمت از غمام حقیقت بر اراضی قابلیات و حقایق و اعیان متراکم و مفیض خواهد بود این است سنت خدا من الازل الی الابد امروخلق ج2 ص
41
قيامت
علمای ادیان بعلت نداشتن علم الهی بعضی از آیات کتاب را که دارای معانی باطنی است ازخودشان تعبیر و تفسیر کرده اند و همین سبب شده است که امروزه روشن فکران از دین فاصله میگیرند زیرا می بینند برخی از آیات کتاب مقدس مخالف علم و عقل است مثل داستان بوجود آمدن کائنات داستان خلقت ادم و حواء جن و شیطان وصف بهشت وجهنم و شرایط ظهور موعود و علایم قیامت

در انجیل مرقس در باره علامات بازگشت مسیح چنین آمده است
آفتاب تاریک خواهد شد و ماه دیگر نخواهد درخشید ستاره ها از آسمان فرو خواهند ریخت آن وقت پسر انسان را خواهند دید که با قدرت عظیم و جاه و جلال سوار بر ابر میاید و درقران مجید در علایم قیامت امده است اذا الشمس کورت و اذا النجوم انکدرت و اذا السماء کشطت و یا اذا السما انفطرت
جمیع آن عبارات دارای معانی باطنی است نه ظاهری مثلا در جمله پسر انسان سوار بر ابر می آید حضرت بها الله میفرمایند مقصود از ابر ان اموری است که مخالف نفس و هوای ناس است چنانچه ذکر شد در ایه مذکوره (افکلما جاء كم رسول بما لاتهوي انفسكم استكبرتم ففريقا كذبتم فريقا تقتلون ) مثلا از قبیل تغییر احکام و تبدیل شرائع و ارتفاع قواعد و رسوم عادیه و تقدم مومنین از عوام بر معرضین از علماء و همچنین ظهور ان جمال ازلی بر حدودات بشریه از اکل و شرب و فقر و غنا و عزت و ذلت و نوم و یقظه وامثال آن از آنچیزهائیکه مردم را بشبهه میاندازد و منع مینماید همه این حجبات بغمام تعبیر شده ....زیرا که سالها عباد بر تقلید آباء و اجداد باقی هستند و باداب و طریقی که در ان شریعت مقرر شده تربیت یافته اند یکمرتبه بشنوند و یا ملاحظه نمایند شخصی که در میان ایشان بوده ودر جمیع ان حدودات شرعیه که در قرنهای متواتره بان تربیت یافته اند و مخالف و منکران را کافر و فاسق و فاجر دانسته اند همه را از میان بردارد البته این امور حجاب و غمام است از برای آنهائیکه قلوبشان از سلسبیل انقطاع نچشیده و از کوثر معرفت نیاشامیده و بمجرد استماع این امور چنان محتجب از ادراک ان شمس میمانند که دیگر بی سوال و جواب حکم بر کفرش میکنند و فتوا بر قتلش میدهند چنانچه دیده اند و شنیده اند از قرون اولی و این زمان نیز ملاحظه شد. (ایقان ص55
در زمان حضرت عیسی و حتی تا حدود سیصد سال بعد از دیانت اسلام عقیده عامه مردم بر این بود که کره زمین سطحی است مسطح و آسمان پرده است که بر روی آن قرار گرفته و ستارگان آسمان گوی های کوچک و درخشانی است که به آن سقف چسبیده است و آفتاب هر روز از این طرف کوه در می آید و به آن طرف کوه میرود و انذازه اش هم همان است که با چشم ظاهری دیده میشودامروزه علم فلک ثابت کرده است که این ستارگان درخشان افتاب های بزرگی هستند که تا آنجا که کشف شده اکثرا چند برابر آفتاب منظومی شمسی است حالا اگر بخواهیم این ایات را بر حسب ظاهر تفسیر کنیم از تحمل علم و عقل خاج خواهد شد تاریک شدن آفتاب منظومه شمسی یعنی مرگ نباتات و حیوانات و انسان و یخبندان و انجماد کره ارض اما داستان به اینجا تمام نمیشود ستارگان اسمان هم باید به زمین بخورد تصادف یکی از سیارات منظومی شمسی کافیست که تمام کره ارض بکلی منهدم شود انوقت پسر انسان میاید
آمده است برای که ؟ برای چه ؟ و کجا ؟

بر حسب ایات قران انسان اشرف مخلوقات است شکی نیست که یک وقت انسان در این کره نبوده بلکه این کره ارض نبوده خالق بوده اما مخلوق زنده مخصوصا انسان نبوده بنظر شما خالق بدون مخلوق چگونه خالقی است؟
حضرت عبدالبهاء میفرمایندحق لازال بجمیع اسماء و صفات متصف و آنچه از لوازم این اسماء و صفات است لم یزل بوده و خواهد بود خالق را مخلوق باید و رازق را مرزوق شاید. امروخلق ج1ص113
پس تا خالق بوده مخلوق هم بوده اگر کره زمین نبوده در این فضای بی انتها در سیارات دیگر انسان بوده و خواهد بود برخی در مراحل ابتدایی حیات و برخی در مراحل متقدم به اصل مطلب بر میگردیم چون زمان انسان ها در این سیاره به انتها رسیده و یا قیامت شده است ستارگان اسمان باید بریزند یعنی سایر موجودات و کائنات که در سایر کروات هستن باید سیارشان در هم کوبیده شود و نابود شود چون پسر انسان ميايد برای که امد ؟ برای چه امد؟ و کجا امد؟؟؟
انسان متفکر امروز هرگز این خرافات را قبول نمیکنداما داستان امام زمان که در حدیث امده است و با احادیث جعلی هم مخلوط شده است اگر به چاپ های قدیمی بحارالانوار مراجع شود هنوز در بین انبوه احادیث جعلی چند حدیث صحیح که با حضرت اعلی مطابق است موجود است یکی از روایات چنین است که امام زمان در سن کودکی در شهر مجهول جابلقا در چاهی مخفی شده است
تا در روز قیامت ظاهر شود . موعودی که میتواند بیش از هزار سال از انظار مخفی باشد چه لزوم دارد که به چاه پناه ببرد ؟ ایا چاه مکان مناسبی برای نجات دهندی جهان است؟
و قبل از اینکه موعود با شمشیر از چاه خارج شود مرد کچل یک چشمی با خرش که به خر دجال معروف است ظاهر میشود و او بوسیله خرش مردم را فریب میدهی. باری ان موعود شمشیر میکشد و دوسوم جمعیت جهان را یعنی چهار میلیارد انسان را به خاک و خون میکشد تا جهان را پر ازعدل و داد کند
ایا برای اصلاح عالم ما باید منتظر چنین موعودی باشیم؟
حضرت عبدالبهاء میفرمایند
ای بنده حق جمهور ناس منتظر موعوی خونخوارند و ولی ظالمی غدر مهد یی خواهند که با سهم و سنان و شمشیر بران سیلی از خون بیچارگان جاری وساری نماید ....و حال انکه مظهر کمالات معنویه و مطلع انوار رحمانیه باید محیی ارواح باشد و منعش اجسام جان بخشد نه جان گیرد سبب حیات شود نه علت ممات اباد کند نه خراب نماید( مکاتیب جلد 1 ص 407
حضرت بها الله میفرمایند
انشاء الله امیدوارم که ان جناب خود را از صهبای رحمت الهی منع نفرمایند و نظر پاک را باسباب فانیه نیالایند تا از سراب فانی ببحر باقی واصل شوند . و همچنین سبب عدم ظهور مظاهر عدل و مطالع فضل باسباب قدرت ظاهریه و غلبه ملکیه همین شئونات فصل و تمیز بوده. چه اگر ان جوهر قدم علی ما کان علیه ظاهر شود و تجلی فرماید احدی را مجال انکار و اعراض نماند بلکه جمیع موجودات از مشاهده انوار او منصعق بلکه فانی محض شوند . دیگر در این مقام مقبل الی الله از معرض باالله منفصل نگردد. ( دریای دانش ص 141

حضرت عبدالبهاء میفرمایند آفاق مانند ماهی تشنه لب است و تعالیم جمال مبارک اب روان نه حیفی و نه سیفی و نه تکفیری و نه تدمیری ونه تضییقی و نه تعرضی و نه تکلفی شمشیرش اعلان وحدت عالم انسانی تیغ جهانگیرش موحبت رحمانی قوه جندیه اش محبت الله قوانین وائین سپاهش بیان معرفت الله سپهسالارش نور هدایت الله اصول و قوانینش محبت و مهربانی با جمیع نوع انسانی بدرجه ای که بیگانه اشناست اغیار یار دشمن دوست بد خواه خیر خواه و باین نظر رفتار میشود زیرا خطاب بعالم انسانی میفرمایند یعنی جمیع ملل که همه باریک دارید و برگ یک شاخسار . (مائده اسمانی ج5
ص90
معجزه
وقتی یک متحری حقیقت از معجزه در دیانت بهائی سوال میکند او در فکرش در جستجوی چه چیز است؟
آیا منتظر است که بگویند بله خانه ای است از طلاکه با معجزه ظاهر شده است
یا سنگی هست که همینکه دست برویش بگذاری و بگویی یا بهاء بحرف میاید
در زمان حضرت محمد نیز منکران از همین قبیل معجزات از آن حضرت میطلبیدن مثلا میگفتن اگر راست میگویی چرا عصا ی نداری که تبدیل به مار شود یا چشمه ای ظاهر کن که در آن باغی از درختان خرما و انگور باشد یا خانه ای از طلا ظاهر کن. یا میگفتن اگر راست میگوئی خدا با تو حرف میزند بگذار قدری هم با ما حرف بزند
جواب حضرت محمد به انها چه بود؟
آیا به انها گفت هر چند میدانم که میگوئید سحر است اما برای اینکه قدرت خدا را ثابت کنم آن معجزه را انجام میدم و امروز خانه ای از طلا می بینیم که یادگار معجزه حضرت محمد است یا چون به ماه نگاه میکنیم خط سیاهی از شمال تا جنوب آن می بینیم که نشان دهنده شق القمر است ؟
یا اینکه وحی خدا آمد که( بگو سبحان الله مگر من هستم جز بشری مبعوث شده برسالت.سوره بنی اسرائیل ایه 93) یعنی من ادعائی جز بشریت و رسالت نکرده ام به عبارت دیگر بشر بودن دلیل قدرت داشتن بر این امور نیست و ادعای رسالت ربطی به معجزات ندارداگر نفسی در جمیع قران جستجوکند آیه ای پیدا نمی کند که در آن حضرت محمد برای اثبات حقانیت خود معجزات را دلیل قرار داده باشد بلکه در اکثر آیات به کافی بودن کتاب اشاره فرموده اند (دلیل باید با مدعا مرتبط باشد تا موجب اثبات مطلوب گردد مثلا اگر شخصی بکوید که من دکترم و دلیلم این است که به آسمان پرواز می کنم و بر فرض اینکه به آسمان هم پرواز کرد باز دلیل بر دکتر بودن نیست زیرا معالجه امراض دلیل صدق ادعا طب است. فرائد ص
به همین علت اگر شخصی ادعاء رسالت کند و دلیل او پرواز به آسمان باشد این دلیل کافی نیست زیرا دلیل رسالت کتاب سماوی است ؟

حضرت عبدالبها میفرمایند
(مظاهر مقدسه الهیه مصدر معجزاتند و مظهر آثار عجیبه هر امر مشکلی و غیر ممکنی از برای آنان ممکن و جایز است زیرا بقوتی خارق العاده از ایشان خارق العاده صدور یابد...ولی در کتب مقدسه اصطلاح مخصوص موجود و در نزد آنان این معجزات و آثار عجیبه اهمیتی ندارد حتی ذکرش نخواهند زیرا اگر این معجزات را برهان اعظم خوانیم دلیل و حجت از برای حاضرین است نه غائبین...اما در یوم ظهور اهل بصیرت جمیع وونات مظهر ظهور را معجزات یابند زیرا ممتاز از مادونست همین که ممتاز از مادونست معجزه محض است ملاحظه نمائید که حضرت مسیح فرید و وحید من دون ظهیر و معین و بدون سپاه و لشکر در نهایت مظلومیت در مقابل جمیع من علی الارض علم الهی بلند نمود و مقاومت کرد وجمیع را عاقبت مغلوب نمود و لو بظاهر مصلوب گردید حال این قضیه معجزه محض است ابدا انکار نتوان نمود دیگردر حقیت حضرت مسیح احتیاج ببرهان دیگر نه و این معجزات ظاهره در نزد اهل حقیقت اهمیت ندارد مثلا اگر کوری بینا شود عاقبت باز کور گردد یعنی بمیردو از جمیع حواس و قوی محروم شود.....مقصد این نیست که مظاهر ظهور عاجز از اجرای معجزاتند زیرا قادر هستند لکن نزدشان بصیرت باطنی و گوش روحانی و حیات ابدی مقبول و مهم است پس در هر جائی از کتب مقدسه که مذکور است کور بود بینا شد مقصد اینست که کور باطن بود به بصیرت روحانی فائز شد . مفاوضات ص76
زمانی که حضرت بهاالله در بغداد تشریف داشتن شیخ عبدالحسین مجتهد که نهایت دشمنی را نسبت به ان حضرت داشت برخی از علماء اعلام مقیم نجف و کربلا را در کاظمین به دور خود جمع کرد وتوسط قاصدی از حضرت بهاءالله طلب معجزه کردند حضرت بهاءالله فرمودن (...هر چند حق ندارند زیرا حق باید خلق را امتحان نماید نه خلق حق را ولی حال این قول مرغوب و مقبول. اما امرالله دستگاه تیاتر نیست که هر ساعت یک بازی در بیاورند و هر روز یکی چیزی بطلبد در این صورت امرالله بازیچه صبیان شود ولی علماء بنشینند و بالاتفاق یک معجزه را انتخاب کنند و بنویسند که بظهور این معجزه از برای ما شبهه نمیماند و کل اقرار و اعتراف بر حقیت این امر مینمایند و انورقه را مهر کنند و بیاورند و اینرا میزان قرار دهند اگر ظاهر شد از برای شما شبهه نماند و اگر ظاهر نشد بطلان ما ثابت گردد . مفاوضات ص12 ) قاصد با شنیدن این جواب قاطع که در تاریخ ادیان بیسابقه و بی نظیر است زانوی جمال مبارک را بوسید ورفت درمجمع علماء ان چه را که شنیده بود ابلاغ کردو گفت حضرت بهاءلله آماده است که هر معجزه ای را که همگی متفق هستید ظاهر کند. بعد از سه روز مشورت علماء از ترس موفق به تصمیم گیری نشدن و از طلب معجزه منصرف شده و گفتن شاید او جادوگر باشد!!!
(حضرت بهاءالله پس از استحضار بر رای علماء فرمودن : با ارسال این پیام شافی و کافی معجزات همه انبیاء ظاهر و محقق گردید چه که علماءرا در انتخاب آن مخیر گذاردیم تا آنچه را بخواهند اتیان نمایند. حضرت عبدالبهاء در باره همین نوع دعوت و اقامه حجتی که بعدا از طرف حضرت بهاءالله در لوح سلطان ایران بعمل آمده میفرمایند : و چون در نصوص تورات دقت نمائیم هیچ یک از مظاهر الهیه اقوام منکره را مخیر نفرمود که هر معجزه ای که بخواهید من حاضرم و هر میزانی که قرار دهید من موافقت نمایم و در توقیع شاه واضحا فرموده اند که علماء را جمع کن و من را بطلب تا حجت و برهان ثابت شود. قرن بدیع ص 297)(شاه آن نامه را فرستاد نزد علما که جواب انرا بنویسند بعد از چند روز علما گفتند این شخص دشمن شما است شاه گفت من میدانم که دشمن من است من میگویم شما جواب مطالب او را بنویسید جواب ننوشتند شاه متغیر شده گفت من اینقدر علما را احترام میکنم انعام میدهم که چنین روزی جواب چنین نامه ئیرا بنویسند حال آنهاچنین جواب میگویند. ایام تسعه ص377) جواب بعدی علماء این بود قاصدی که این نامه را آورده با شدید ترین شکنجه اعدام کنید !!!
حضرت بهاءالله میفرمایند انشآءالله باید چشم دل را از اشارات آب وگل پاک نمود تا ادراک مراتب مالانهایه عرفان نمائید و حق را اظهر از آن بینید که در اثبات وجودش بدلیلی محتاج شوید و یا بحجتی تمسک جوئید.....اگر در فضای قدس حقیقت سائری کل اشیاء بمعروفیت او معروفند و او بنفسه معروف بوده و خواهد بود و اگر در ارض دلیل ساکنی کفایت کن بانچه خود فرموده ( اولم یکفهم انا انزلنا علیک الکتاب) اینست حجتی که خود قرار فرموده و اعظم از این حجت نبوده و نیست. ایقان ص 71)
حجت اعظم اسلام قران است که به وحی نازل شده است
در بدایت انتشار دیانت باب محمد شاه قاجار برای تحقیق سید یحیی دارابی را ماموربه این کار میکند . سید یحیی دارابی ملقب به وحید علاوه بر قران 300 حدیث از حفظ داشت ویکی از مراجع تقلید شیعیان و مورد اعتماد محمد شاه بود. زمانی که حضرت اعلی در شیراز تشریف داشتن جناب وحید توسط یکی از مومنین موفق به ملاقات حضرت اعلی شد جناب وحید سوالاتی را که در نظر داشت یکایک بحضور مبارک عرض میکرد و حضرت اعلی در مقابل هر سوال جوابی کوتاه و قانع کننده می فرمودن که سبب حیرت و تعجب سید یحیی شد. جلسه اول 2 ساعت طول کشید وباقی سوالات به جلسه دوم موکول شد در جلسه دوم سید یحیی از شدت اضطراب سوالاتی را که از قبل در نظر گرفته بود فراموش کرد و بجای آن سوالات دیگری را مطرح کرد حضرت اعلی همانطور که جواب سوالات را میدادند جواب سوالات فراموش شده سید را هم میدادند جناب وحید میگوید : ( از مشاهده این مطلب عجیب حالت غریبی در خود احساس کردم . حس میکردم که در خواب سنگینی فرو رفته ام و جواب هر مسئله ای را که از ان مسائل فراموش شده می شنیدم مرا از خواب بیدار میکرد از طرفی متعجب بودم از طرف دیگر فکر میکردم که شاید این مطلب از راه تصادف باشد. تاریخ نبیل 147). در جلسه سوم جناب وحید تصمیم میگیرد که در قلبش از حضرت اعلی تفسیر سوره کوثر را رجا کنم که مثلش را ندیده باشد
جناب وحید میگوید( چون بمحضر مبارک رسیدم خوفی عجیب و ترسی شدید سراپای مرا فرو گرفت که سبب آنرا ندانستم با اینکه چند مرتبه بحضور مبارک مشرف شده بودم هیچ این حالت برای من دست نداده بود .حضرت باب چون مرا بآن حالت دیدند از جای خود برخاستند دست مرا گرفتند و پهلوی خود نشانده فرمودند هر چه میخواهی بخواه هر آنچه دلت میخواهد بپرس تا جواب بدهم . من مثل طفلی که قادر بر تکلم نباشد وچیزی نفهمد حیرت زده و بیحرکت نشسته بودم حضرت باب تبسمی فرمودن و بصورت من نظر انداخته گفتند اگر سوره کوثر را برای تو تفسیر کنم دیگر نخواهی گفت سحر است و بصحت رسالت من اعتراف خواهی کرد؟
از شنیدن این مطلب گریه شدیدی بمن دست داد هر چه خواستم چیزی بگویم نشد فقط این ایه قران را خواندم (ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکون من الخاسرین) حضرت باب فبل از وقت عصر از جناب خال کاغذ و قلم خواستند و بتفسیر سوره کوثر مشغول شدند من هیچ وقت آن منظر عجیب را فراموش نمیکنم سیل آیات از نوک قلمش با سرعت حیرت آوری جاری بود با صوتی لطیف و آوازی ظریف آیات مبارکه را تغنی میفرمود یکسره تا غروب آفتاب این حال استمرار داشت و بدون تانی و سکون قلم آیات نازل میشد در هنگام غروب تفسیر سوره کوثر تمام شد آنگاه قلم را بر زمین گذاشته و فرمودن چای بیاورند بعد شروع بتلاوت آیات نازله نمودند و با صوت موثری مشغول تلاوت شدند ...پس از اینکه تلاوت تفسیر کوثر تمام شد هیکل مبارک برخاستند و تشریف بردن و بجناب خال فرمودن جناب سید یحیی و ملا عبدالکریم قزوینی مهمان شما هستند از آنها پذیرائی کنید تا تفسیر سوره کوثر را که اکنون نازل شد استنساخ کنند و بعد با کمال دقّت با اصل نسخه مقابله نمایند
حاج سید یحیی میگوید من و ملاعبدالکریم سه شبانه روز طول کشید تا ان رااستنساخ کردیم و مقابله نمودیم مخصوصاً درباره احادیثی که در این تفسیر از قلم مبارک ذکر شده تحقیق کامل بعمل آوردیم و تمام انها را در نهایت درجه متانت یافتیم . من از مشاهده این مطلب بدرجه از اطمینان رسیدم که اگر جمیع قوای عالم جمع میشدن ممکن نبود ایمان و اطمینان مرا سلب کنند یا تقلیل دهند. تاریخ نبیل 148)
حماسه و جانبازی جناب وحید وهزاران تن از مریدانش در راه انتشار امر حضرت اعلی زینت بخش صفحات تاریخ است در دوران حضرت بهاءالله نزول آیات الهی دارای وسعت و سرعت بیشتری بود بطوری که در یک ساعت در حدود یک هزار آیه از لسان مبارک جاری میشد و جمیع آثار حضرت بهاءالله که از نظر بهائیان آثار مقدسه و وحی الهی است اگر با هم جمع شود به بیش از یکصد جلد بالغ میکردد
حضرت عبدالبهاء میفرمایند
جمال مبارک و حضرت اعلی در زمانی ظاهر شدند که قوه قاهره دول زلزله بر ارکان عالم انداخته بود در محلی معتکف دور از عمار نبود در قطب آسیا ظاهر شدند و اعدا بجمیع انواع اسلحه مسلح بودند حکایت قبیله قریش نبود هر دولتی با پنجهزار توپ ده کرور لشکر در میدان حرب جولان میداد یعنی جمیع دول در نهایت اقتدار بودند و جمیع ملل در نهایت قوت و عظمت ...در همچو وقتی شمس حقیقت از افق رحمانیت طلوع نمود ولی در نهایت مظلومی وحید و فرید و بی معین و نصیر و قوای عالم بر مقاومت جمال مبارک دائماً قیام داشت در موارد بلا هر مصیبتی بر وجود مبارک وارد شد بلیه ئی نماند که بنهایت درجه بر وجود مبارک وآرد نیامد جمیع تکفیر کردند تحقیر نمودند ضرب شدید زدند مسجون کردند سرگون نمودند و عاقبت در نهایت مظلومیت از وطن اخراج و نفی بعراق نمودند دوباره باسلامبول و از اسلامبول بارسوم برمیلی منفی نمودند و بعد بخراب ترین قلعه های عالم مانند قلعه عکا فرستادند و در آنجا مسجون نمودند دیگر از اینجا موقعی بدتر اعظم برای نفی و حبس متصور نمیشد....جمال مبارک امرش را زیر حکم زنجیر بلند نمود این برهانیست که کسی نمیتواند انکار کند هر نفسی را سرگون مینمودند زار و زبون میشد ولی جمال مبارک را سرگونی سبب علو امر شد و هر نفسی را مسجون میکنند سبب اضمحلال اوست اما مسجونی جمال مبارک سبب استقلال او شد هر نفسی را بر او جمهور هجوم میکنند معدوم میشود لکن هجوم بر جمال مبارک سبب اشراق نور گشت انوارش ساطع شد آیاتش لامع گشت حجتش کامل شد . خطابات ج1 ص2)