Tuesday, October 12, 2004

در مسير تاريخ3

حضرت عبدالبهاء: مرکز ميثاق

در ۲۹ نوامبر ۱۹۲۱ ده هزار نفر مردم از يهود و مسيحى و مسلمان از هر طبقه و مذهبى در اراضى مقدّسه جمع آمدند تا به تعزيت شخصى بزرگواريکه او را جوهر "حکمت و تقوى و علم و عطاء" ميدانستند پردازند. در آن مراسم يکى از رهبران يهودى، حضرت عبدالبهاء را چنين توصيف کرد که او "مظهر از خودگذشتگى و فداکارى" بود و ناطقى مسيحى گفت او کسى بود که انسانرا "بشاهراه حقيقت" رهبرى ميکرد ويکى از زعماى مسلمان او را "رکن صلح و سلام" و "مظهر جلال و عظمت" خواند. تشييع جنازه حضرت عبدالبـهاء چنانکه يکى از ناظران غربى نوشته است جمع کثيرى از مردم را گرد هم آورد که "همه از درگذشتش غمناک و از تذکار سوانح حياتش دلشاد بودند."

در شرق و غرب عالم حضرت عبدالبـهاء را سفير صلح، قهرمان عدالت و مروّج اعظم دين جديد ميشمردند. در يک سلسله از سفرهاى تاريخ‌آفرين در آمريکاى شمالى و اروپا حضرت عبدالبـهاء--با قول و عمل--با تأکيد و قدرت اصول اساسى دين پدر بزرگوارش را اعلان گردد فرمود که "محبّت قانون اعظم براى تمدن امم است" و "نياز اصلى عالم انسانى تعاون و تعاضد است،" حضرت عبدالبـهاء در هر جمع و با هر کس از وضيع و شريف برخورد ميفرمود قلوبشان را ميربود.

يک مفسّر امريکائى چنين نوشته است: :

جم غفيرى از دوستان و طالبان حقيقت بکمال سرور و ابتهاج مترصد ورود مبارک و استماع پيام وحدت و محبّت از لسان آن منادى ملکوت مىباشد. ماوراءالفاظ و عبارات که از فم آن مطلع فيوضات جارى ميگرديد حقيقت غير قابل توصيفى در شخصيّت مبارک بود که در اعماق قلوب تأثير مينمود و ارواح و عقول را مسخر و مجذوب ميکرد. جبين گشاده، چشمهاى نافذ حاکم بر اسرار و ضمائر نفوس، لحن شيرين و مؤثر، خضوع و خشوع، رأفت و عطوفت و برتر و بالاتر از همه جلال و عظمت مقرون به مهر و عنايت که از يکطرف آن وجود اقدس را ممتاز از ما سوى قرار ميداد و از طرف ديگر الطاف و مراحمش را شامل اضعف عباد مينمود، اين صفات و کمالات مع مناقب و فضائل لاتحصاى ديگر از جمله شئون باهره و آثار مضيئه اى است که از آن هيکل اکرم در خاطره محبين حضرتش باقى مانده و هرگز از صفحه ضميرشان محو نخواهد شد.

مقام يکتاى حضرت عبدالبـها را در تاريخ اديان نميتوان فقط از راه شخصيّت پرجاذبه‌اش يا بصيرت نافذش در عمق روابط و شرائط انسانى دريافت. حضرت بـهاءالله فرزند ارجمندش را در آثار خويش به القابـى مخاطب ساخته که از آنها عظمت مقامش معلوم ميگردد از اين قبيل: "امانت الهى،" "حرز جهانيان،" "فضل اعظم،" و "سرّ خداى قديم و توانا." آثار بـهائى نيز حضرت عبدالبـهاء را چنين معرّفى ميکند که "نام معجز شيم عبدالبهاء... حاکى از آن است که چگونه خصوصيّات و صفات بشرى با فضائل و کمالات الهى در نفس مقدس حضرت عبدالبهاء مجتمع و متحد گشته است."

در جميع اديان موضوع جانشينى همواره بسيار حياتى بوده است و عدم اتّفاق بر سر جانشين سبب انشقاق و تفرقه در همه اديان گشته است. مثلاً ابـهامى که در جانشين حضرت مسيح و حضرت محمّد در ميان بود سبب شد که تفسيرهاى گوناگونى از آيات مقدّسه رايج شود و در هر دو دين مسيحى و اسلام اختلاقات عميقى بوجود آيد. امّا حضرت بـهاءالله دين خويش را از اين تفرّق و تشعّب نجات بخشيد و با نوشتن وصيّت خويش که بنام «کتاب عهدى» معروف است وحدت اهل بهاء را محفوظ داشت. در آن چنين مرقوم فرمود: "چون بحر حضورم فرونشيند و کتاب ظهورم بپايان رسد پس به آنکس که خداوند بيمانند اراده فرموده و از اين اصل قديم منشعب گشته توجّه نمائيد. مقصود از اين آيه مبارکه غصن اعظم [حضرت عبدالبهاء] بوده."

انتصاب حضرت عبدالبهاء بجانشينى حضرت بـهاءالله وسيله انتشار پيام اميد و نويد صلح و سلام بـهر گوشه جهان و بسط معرفت وحدت اصليه در جمع اهل ايمان گرديد. حضرت بـهاءالله در لوحی به حضرت عبدالبـهاء مطالب مهيمنى را ذکر فرموده که مضمونش چنين است: "برآنکس که بخدمت تو ميپردازد و بدورت ميگردد بهاء و جلال و برآنکه با تو دشمنى نمايد و آزارى دهد رنج و عذاب باد خوشا کسى که دوست تو باشد." خلاصه آنکه حضرت عبدالبـهاء مرکز پيمان حضرت بـهاءالله و ضامن وحدت جامعه بهائى و حافظ اصالت تعاليم حضرت بـهاءالله بود و بعنوان مبيّن منصوص تعاليم حضرت بـهاءالله شارح زنده آيات و مبيّن کلمات الهى و «گوياى کتاب الله و مفسر کلام الهى» بود. بدون حضرت عبدالبـهاء قوّه خلاّقه ظهور بهائى هرگز بنوع بشر منتقل نميشد و اهميّتش چنانکه بايد ادراک نميگرديد.

.

حضرت عبدالبـها تعاليم آئين پدر بزرگوارش را روشن و واضح ساخت، به تفصيل اصول و عقايدش پرداخت و خواص مرکزی تشکيلات اداريش را معيّن و طرح فرمود، راهنماى معصوم از خطا و مهندس جامعه سريع البسط بـهائی بود. علاوه بر اينها حضرت بـهاءالله در وجود حضرت عبدالبـهاء چنان «فضائل و کمالاتى در شخصيّت فردى حضرتش به وديعه گذارده تا جامعه انسانى همواره بتواند به اين قدوه پاينده و تأسى و از اين مثال تابنده تبعيّت نمايد.» حضرت عبدالبـهاء بود که بعنوان مثل اعلاى تعاليم بـهائى و مرکز ميثاق، "مرجعى مصون از خطا است که کلام الهى را با اتخاذ وسائل و لوازم عملى براى بناى تمدّن و فرهنگى بديع به موقع اجرا ميگذارد."

چون بگذشته بازنگريم معلوم ميشود که حضرت بهاءالله حضرت عبدالبـهاء را برای جانشينى خويش آماده ميساخته است. حضرت عبدالبـها تولّدش در ۲۳ می ۱۸۴۴ در همان يوم اظهار امر حضرت باب يعنى آغاز عصر جديد در سلسله اديان بود. از اوان کودکى در مصائب پدر بزرگوارش شريک و سهيم بود. حضرت عبدالبـهاء ۸ ساله بود که پدر بزرگوارش، حضرت بـهاءالله، براى نقشى که در دفاع و ترويج دين بابى داشت اوّل‌بار بزندان افتاد و در سراسر مدّتى که حضرت بـهاءالله به پايتخت امپراطورى عثمانى و بالاخره به فلسطين آنروز تبعيد شد همراه پدر بود و چون بحدّ رشد رسيد حضرت عبدالبـهاء انيس و وکيل و سپر بلا و نماينده پدر جليل القدرش در نزد روساى دين و دولت گشت. قدرت رهبرى و فهم و درايت و لياقت خدمتش بزودى او را در نزد جامعه تبعيديهاى بـهائى محبوب و محترم ساخت و بالاخره پس از صعود حضرت بـهاءالله در سال ۱۸۹۲ قيادت امر بـهائى را بعهده گرفت.

در سال ۱۹۱۱، حضرت عبدالبـهاء پس از ۴۰ سال که اسير زندان و مبتلاى ظلم و ستم بود به مغرب زمين سفر فرمود و با سادگى و شفّافيتى بىنظير دستورهاى حضرت بـهاءالله را براى تجديد حيات روحانى و معنوى جامعه انسانى عرضه داشت و فرمود: "نداى الهى بلند شد...در هيکل انسان حياتى جديد پديد آمد و در عالم امکان روحى بديع دميده شد. اينست که امروز جهان هيجان يافته و جان و وجدان نفوس بجنبش آمده است و چيزى نميگذرد که آثار اين حيات جديد پديدار شود و خفتگان را بيدار نمايد."

از جمله حقائق مهمّى که حضرت عبدالبـهاء براى صاحب‌نظران و گروههاى بيشمار و انبوه خلائق بيان فرمود اين بود: "بيان تحرى حقيقت فارغ از سوء تفاهم و تقليد؛ وحدت عالم انسانى، محور تعاليم ربانى در اين امر ابدع اعظم؛ وحدت اديان الهيه؛ ترک تعصبات مذهبى و جنسى و طبقاتى و وطنى؛ تطابق علم و دين؛ تساوى رجال و نساء که طير عالم انسانى را بمنزله دو جناح جهت عروج بمدارج ترقى و حصول مقامات مادى و معنوى است؛ تعليم اجبارى؛ اختيار لسان بين‌المللى؛ تعديل معيشت وحل مسائل اقتصادى؛ تأسيس محکمه کبرى براى حل اختلافات و منازعات بين دول و ملل؛ وجوب اشتغال بکار و قبول آن در ساحت پروردگار بمنزله نفس عبادت مادام که با روح خلوص و خدمت توأم گردد؛ تجليل عدالت بعنوان اصل اساسى و ضابط حقيقى در جامعه بشرى، تکريم مقام ديانت چون نور مبين و حصن متين از براى نظم عالم و حفظ امم؛ و بالاخره تأسيس صلح عمومى هدف اعلى و مقصد اسنى عالم انسانى."

و مکرّراً ندا درداد که او نيست مگر "مبشر صلح و آشتى و منادى وحدت عالم انسانى و رهبر بشر بسوى ملکوت ابهى. با وجود تجليل و تحسينى که مردم از بيانات حضرت عبدالبـهاء ميکردند در نامه‌اى بيکى از پيروان خويش در امريکا چنين مرقوم فرمود:

نام من عبدالبهاءست. صفت من عبدالبهاءست. حقيقت من عبدالبهاءست. نعت من عبدالبهاءست. رقيّت به جمال قدم [حضرت بهاءالله] اکليل جليل من و تاج وهّاج من است و خدمت به نوع انسان آئين قديم من... نه اسمى دارد، نه لقبى، نه ذکرى خواهد، نه نعتى، جز عبدالبهاء. اين است آرزوى من. اين است اعظم آمال من. اين است حيات ابدى من. اين است عزّت سرمدى من.